مشاوره کودک :آماده ساختن کودک برای ازدواج سعادت آمیز(لیلا چهرازی بازی درمانگر)

در قرن گذشته، چنین عنوانی به معنای تشویق یک پسر یا دختر جوان به ازدواجی بود که از نظر مالی یا اجتماعی امتیازاتی دربر داشت. بسیاری از مادربزگران و پدربزرگان ما شخصیت عالی را پایه خوشبختی در زندگی زناشویی می‌دانستند.

اما امروز مفهوم سعادت ازدواج را در موفقیت دوجانبه و ادامه آن، براساس لذت و رضایت درونی باید جتسجو کرد و این بمعنای توافق در جنبه‌های جسمی، اجتماعی و معنوی دو فرد در روابط آنان است که خود از تکامل سالم احساسات و عواطف دوران کودکی سرچشمه می‌گیرد.

این واقعیت تلخ که میزان طلاق بویژه در جوامع صنعتی روزافزون می‌باشد گویای آن است که ما فرزندان خود را بدرستی و در حد توانایی خویش برای زندگی زناشویی آماده نمی‌سازیم. با این بیان قصد آن ندارم که خود را کاملا مخالف طلاق نشان دهم زیرا که به گمان من هرگاه کوشش‌های صادقانه و دائمی برای استوار نگهداشتن پایه‌های زندگی زناشویی از هر سو با شکست مواجه گردد چاره‌ای جز جدایی نمی‌ماند. ولی از جهت دیگر بنظر من بسیاری از ازدواج‌ها بدلایل کوناگون بطور غیرلازم از هم پاشیده می‌شود: یک زوج ممکن است پیش از آنکه رشد فکری کافی به دست آورده باشند و بدانند که از همسر خود چه انتظاری دارند و به او چه می‌توانند ارائه دهند پیوند زناشویی ببندند. یا اینکه پیش از ازدواج فرصت آن را نیابند که بخوبی یکدیگر را بشناسند. یا پس از ازدواج در اندک مدتی تغییر روحیه بسیار داده باشند.

و یا می‌توان گفت یا به حد کافی کوشش نکرده باشند که زندگی زناشویی خود را از خطر پاشیدگی نجات بخشند. یا به این نکته مهم پی نبرده باشند که ازدواج صرفا و به تنهایی سعادت همراه نمی‌آورد بلکه هر فرد باید در تلاش باشد تا خود را وقف همسر خود سازد. و یا اینکه از دوران کودکی تصور خطایی از زندگی زناشویی در ذهن آنها ریشه دوانده باشد.

قوی‌ترین اثری که از مفهوم ازدواج بر ذهن کودکان نقش می‌بندد، از اینکه چه توقعی از همسر خود داشته باشند و چگونه با او ارتباط برقرار سازند، در سال‌های سه، چهار و یا پنج‌سالگی آنان صورت می‌گیرد. براساس نظام غریزی در نوع بشر که طی قرون بیشمار تکامل پذیرفته است، در این سالیان طبیعت از کودکان انتظار دارد تا تصورات اصلی ذهنی را که بر پایه آنها در بزرگی راهنمایی می‌شوند و به‌عنوان الگوهای خاص زندگی می‌پذیرند بدست آورند. این تصورات تنها درباره ازدواج نیست، بلکه شغل و روابط اجتماعی و فرزندداری آینده را نیز دربر می‌گیرد و کودکان، اینها را در ابتدا و بیش از همه، از والدین خویش بهمراه تحسین و ستایش آنان فرا می‌گیرند.

در ذهن ناخودآگاه یک پسر جوان نوع شخصیت مادرش و چگونگی رابطه‌ای که مادر با وی و نیز با شوهرش داشته است نقش مهمی را در آرمان عشقی او، در کشش او نسبت به انتخاب همسرش، و در شکل بخشیدن به زندگی زناشویی‌اش بازی می‌کند. همچنین یک دختر برای مرد ایده‌آلش از وجود پدر خود بهره می‌گیرد و کم و بیش به دنبال همان شکل ازدواج می‌رود که والدینش داشته‌اند.آماده ساختن کودک برای ازدواج

بدینسان وظیفه مهم پدر و مادر آن است که عملا و نه با پند و اندرز و سخن به فرزندان خود نشان دهند که مرد و زن ایده‌ال چگونه باید باشند و مبنای زندگی زناشویی خود را بر عشق و احترام و همکاری و احساس لذت و سعادت بگذارند.

البته، هرکس ازدواج کرده باشد می‌داند که گفتن چنین مطالبی بسیار آسانتر از عمل کردن آنهاست. اما نباید از نظر دور داشت که نیل به کمال لزومی ندارد چه آنکه کودکان، برخلاف بزرگسالان در اغراق‌آمیز کردن صفات نیک والدین و نادیده گرفتن قصور و اشتباهات آنان تمایلی قوی دارند.مشاوره کودک

این بدان سبب است که کودکان به نیکی‌های پدر و مادر برای آنکه بدان‌ها توان و نیروی حسی و عاطفی ببخشند نیاز دارند. بعلاوه بیشتر تحت تاثیر خصوصیات کلی پدر و مادر و روح زندگی زناشویی آنها قرار می‌گیرند و به جزئیات کوچک توجهی ندارند.

بدین علت والدین، آنچنانکه اغلب پیش می‌آید، نباید بشدت درباره جر و بحث‌های خویش نزد فرزندان نگران باشند. از آنجا که ازدواج از دو فرد که در دو خانواده مختلف با عقاید و رسوم مختلف بزرگ شده‌اند تشکیل می‌شود طبعا برخورد شیوه‌های فکری و سلیقه‌ها اختلافاتی بوجود می‌آورد که گاه با خشم و عصبانیت همراه می‌گردد.

در واقع، اگر احیانا کودکی در خانواده‌ای بزرگ شود که پدر و مادرش بنحوی سحرآمیز از جر و بحث و جدال بدور بمانند، چون خود ازدواج کند و با همسر خویش به گفتگوی سخت و خشم‌آمیز بپردازد دچار وحشت می‌شود و می‌پندارد که ازدواج او بی‌هیچ تردید محکوم به فنا گردیده است.

می‌توان گفت که کودکان باید از والدین خویش شیوه بحث و جدل سازنده را بیاموزند و بعیان ببیند که چگونه پدر و مادر برای فهم متقابل و احترام به یکدیگر ولو آنکه خشمگین و عصبانی باشند می‌کوشند. بسخن دیگر زن و شوهر هنگام اختلاف نظرها باید بشدت از اینکه به یکدیگر اهانت کنند بپرهیزند و بدانند که توهین و بدزبانی و درشت‌گویی نه تنها راه‌حلی ارائه نمی‌دهد بلکه موجب دل‌آزردگی و خشم بیشتر می‌شود.ازدواج سعادت آمیز

از برای والدین و نیز به خاطر فرزندان، هر ازدواج باید بطور مداوم پرورش داده شود. یک ازدواج همچون یک باغ گل اگر مورد غفلت قرار گیرد بسرعت پژمردگی و نیستی بسراغش می‌آید. هر یک از دو همسر، علاوه بر اجرای مسئولیت‌هایش باید در اندیشه نیازهای حسی دیگری باشد و هر کدام باید مهر و علاقه آشکار از خود نشان دهد، به تمایلات فردی همسر خود توجه کند و گاهگاه هدیه‌ای غیرمنتظر به وی عرضه دارد.

یک زن یا شوهر مجبور نیستند که برای اجرای این چنین تجلیات عشق، خود را در فشار قرار دهند. اگر صادقانه بی‌اندیشند اینگونه مظاهر بسادگی هویدا خواهد گردید. خشنود ساختن فردی دیگر، آنهم در مقام همسر، بسیار لذتبخش است و واکنش و پاسخ گرمی به دنبال دارد.

عامل حیاتی دیگر در آماده کردن فرزندان برای نیل به خوشبختی در زندگی زناشویی آن است که آنان را در اینکه روحیه همکاری داشته باشند مدد کنیم. برای آنکه با صمیمیت و صفای قلب و طور داوطلبانه و نه اجبارا، افراد دارای این روحیه شوند باید از آغاز کودکی بدانان اجازه داد که یاری‌دهنده باشند می‌گویم «اجازه داد» و نمی‌گویم «وادار کرد» زیرا که از دوسالگی انگیزه کمک به دیگری در کودک بوجود می‌آید و پدر و مادر تنها از برای آنکه این انگیزه را تقویت کنند باید میل کودک را به کمک تشویق نمایند.

 و این با تقاضا و درخواست برای کمک تفاوت دارد. تقاضای آمرانه از کودک نیک رفتار عموما برای او حقارت‌آمیز است و او را رنجیده خاطر می‌سازد و به جبه‌گیری وامیدارد. چنانچه کودک خود موقعیت مناسب را برای یاری در نیابد می‌توان مودبانه به او گوشزد کرد که وی می‌تواند کمک کند. کودک هرچه بیشتر کمک و یاری دهد روحیه همکاری در وی قوی‌تر خواهد شد.

آنچه شدیدا در کودکان غرور و افتخار می‌آفریند اینستکه خود گام پیش گذارند و از هر جهت نشان دهند که بزرگ شده‌اند و رشد آنها مورد قبول و شناخت پیرامونیان است. کودکان دوساله فکر یاری‌دهندگی را از آنجا کسب می‌کنند که در راه تقلید پیش می‌روند و در این راه شاهد کمک و همکاری والدین خویش می‌شوند. اگر مادر به گردگیری اطاق‌ها مشغول گردد کودک نیز می‌خواهد گردگیری کند و اگر مادر سرگرم چیدن میز غذا شود کودک هم از وی پیروی می‌کند. چیزی که مادر در این مرحله باید انجام دهد اینستکه بگذارد کودک کمک کند و بعد او را تشویق و یا از او تشکر کند. البته مادر هنگامیکه، به‌عنوان مثال، کودک ظرف شکستنی، گرانبها یا سنگینی را بخواهد در دست گیر باید مانع شود.

در مواردی که کودکان هرگز کمک و یاری ندهند و یا کمتر بدینکار روی آورند والدین باید به آرامی آنها را به همکاری دعوت نمایند. دشواری مسئله آن است که در خواست مدد از کودک، همچون تقاضای کمک از یک دوست، باید با ادب و احترام همراه باشد.

با اینگونه درخواست احساس رشد و بزرگی کودک اقناع می‌گردد. در همین جا مناسب است خاطرنشان شود که آماده کردن فرزندان برای ازدواج و نیز برای موفقیت در همه روابط انسانی نیاز بدین دارد که بزرگسالان هر زمان که لازم باشد، به کودکان احترام بگذارند.

به گفته دیگر، ناگزیریم از اثری که در دوران بزرگسالی به علت نحوه رفتار بعضی از اشخاص از جمله والدین در دوره کودکی در ما باقی مانده است جلوگیری کنیم و هنگامی که کودک ما بدرستی رفتار نمی‌کند از تحصیر و توبیخ و تمسخر و محکوم کردن وی بپرهیزیم. حتی وقتی که می‌خواهیم به اصلاح فرزند خویش بپردازیم نباید از یاد ببریم که مودبانه سخن گفتن موجب نیرو بخشیدن به رشد فکری کودک می‌شود و او را آسانتر از خطا و انحراف باز می‌دارد.آماده سازی کودک برای ازدواج

انتظار ادب از کودک به اندازه احترام گذاردن به او اهمیت دارد. فقدان یکی از این دو، شخصیت کودک را متزلزل می‌سازد. هنگامی که والدین از خوایسته خود برای ادب و احترام کودک گذشت و چشم‌پوشی کنند، کودک آن را بیان تسلیم خواهد پنداشت و به بدرفتاری با پدر و مادر تحریک خواهد شد. بچه‌های لوس و از خودرضای از این شمارند. کودکانی که در مرتب کردن وسایل خویش سرپیچی می‌کنند، مودبانه حرف نمی‌زنند و در برخورد با بزرگسالان گستاخی نشان می‌دهند نیز کم و بیش در این گروه جای می‌گیرند.

ابراز محبت جسمی بین والدین و نیز میان آنها و کودک عامل اساسی برای آماده‌سازی فرزند به انواع گوناگون اینگونه محبت در زندگی زناشویی است. مرادم از ابراز محبت جسمی یا بدنی بوسه‌های گرم و کوتاه و محبت‌آمیز و در آغوش گرفتن بهنگام سلام و خداحافظی، دست در دست داشتن بهنگام راه رفتن، و مانند اینهاست. کودکان، خاصه در دوره سه تا پنج‌سالگی که آغاز شکوفایی احساسات جنسی آنان است، ممکن است هنگامیکه در زمان استراحت در بغل پدر و مادر قرار گیرند از نظر میل جنسی تدریجا پیش بروند.

 در این مواقع پدر یا مادر باید مدبرانه با تغییر موقعیت مانع پیشتروی کودک گردد. بعلاوه والدین در برابر فرزندان خود نباید به بوسه‌ها و نوازش‌های عاشقانه و هوس‌انگیز بپردازند.

کودکان همچنانکه بلوغ نزدیک‌تر می‌شوند به بحث‌های خانواده در زمینه اخبار و شایعات ازدواج‌ها و طلاق‌ها کنجکاوتر می‌گردند و بخصوص به واکنش پدر و مادر درباره اینگونه مطالب توجه بیشتری می‌کندن. در این مواقع والدین باید به اهمیت این نکته واقف باشند که نزد فرزندان نباید ازدواج را با سخنان بی‌ارزش و خنده‌دار بسخره بگیرند.

بر عکس باید ذهن فرزند را برای پذیرش این عقیده آماده سازند که هرگاه ازدواج با عشق و محبت آمیخته گردد به موفقیت می‌انجامد. در عین حال باید به فرزند فهمانند که برخلاف تصور عاشق شدن احساس برق‌آسایی نیست که به شکلی افسونگرانه در وجود دو تن بدرخشد و بعد موجب گردد که آن دو تمامی عمر در نیک‌بختی و شادکامی بسر برند.

پدران و مادران، حتی بیش از آنکه فرزندشان عاشق شود، می‌توانند با لحنی مهرآمیز و دوستانه برای او روشن دارند که چگونه روحیه نوجوانان و شخصیت و هدف‌های زندگی آنان بسرعت دگرگون و به چه نحو اینگونه دگرگونی‌ها، در سال‌های بیست تا سی سالگی سبب می‌گردد که تا احساسات عاشقانه‌ای که با شور و التهاب آغاز شده بسردی بگراید و خاموش شود چنین سخنانی را نباید بسیار جدی و خشک یا با طنز و شوخی بیان داشت. پیداست که نامیدن یک احساس پاک و معصومانه به‌عنوان «عشق بچگانه» توهین آمیز خواهد بود. اینکه بزرگسالان به شفیتگی و شیدایی و عشق نوجوانان، که امری بسیار طبعی و معمول است، احترام بگذارند اهمیتی بسزا دارد.

برای والدینی که به میعارهای استوار درباره عشق، سکس، و ازدواج پای‌بندند دشوار می‌نماید که هنگام بحث این چنین مطالبی با کودکان خود چه شیوه‌ای در پیش گیرند. این دشواری طی سالیان اخیر که کودک آزادی‌های فوق‌العاده‌ای یافته است و نیز هر روز نکته تازه‌ای می‌شنود، سخت‌تر و پیچیده‌تر شده است. بنظر من این تغییر وضع، واکنشی نسبت به رازداری و دورنگی نسل‌های گذشته و رواج این تصور نابجا بوسیله آنان است که عشق و گناه آمیخته بهمند. اعتراض بگذشته کودک حق آگاهی از عشق و ازدواج را نداشت و کودک زمان ما می‌خواهد همه چیز را بداند. پیداست که بهترین طریق برای والدین، حتی والدین سخت‌گیر، طریقی است که در حد میانه و اعتدال باشد.

پدر و مادر نباید انگار کنند که نظرات آنها تنها عقاید درست است زیرا که بدینوسیله فرزند خویش را به خشم و طغیان وامی‌دارند.آماده سازی کودک برای ازدواج

والدین باید عملا نشان دهند که پیوسته آماده‌اند با فرزند، در سطح گفتگوی دو فرد بزرگسال به بحث بپردازند. گوش دادن با شکیبایی و عطوفت به حرف‌های کودکان هر چند نادرست جلوه کند، سبب می‌شود که انعطاف‌پذیری شگفت‌انگیزی پیدا کنند و بعد، سخنان والدین را بپذیرند.

کودکان خاصه در آستانه نوجوانی می‌کوشند که کمتر و کمتر تحت نظارت و سرپرستی مستقیم پدر و مادر و معلم باشند و به یاری قضاوت‌ها و باورهای خویش به پیش‌گام بر دارند.

این را به خاطر داشته باشید که والدین نباید بدین واقعیت بی‌توجه باشند و خود و افکار خویشتن را حاکم بر فرزند بدانند. اعتماد پدر و مادر به رفتار و شیوه فکری درست فرزند او را ترغیب می‌کند که درست بیاندیشد و درست عمل کند. در همین زمان والدین می‌توانند براساس بی‌تجربگی فرزند، هرچند که او چنین واقعیتی را قبول نداشته باشد، وی را از عقاید و معیارها و ارزش‌های اجتماعی که مورد پذیرش آنان است آگاه نمایند.

کودکانی که در خانواده‌هایی با آرمان‌ها و خواسته‌های عالی پرورش یافته‌اند بهنگام بلوغ نسبت به امور جنسی احساس منع و نهی می‌کنند و این امری بسیار طبیعی است. چه آنکه از طریق همین نهی و آنگاه تغییر مسیر امیان جنسی است که تمدن ما پدید آمده و همه هنرها پیشرفت کرده‌اند. این احساس وقتی کسی آمادگی داشته باشد نه تنها از لذت عشق و سکس نمی‌کاهد بلکه آن را دوچندان می‌سازد.

پیش از آنکه نوجوانی ظرفیت عاشق شدن پیدا کند، اگر در برخورد با جنس مخالف دیوانه‌وار شیفته او شود بیگمان اثر منفی در ذهن وی می‌بخشد زیرا که اگر نتوانند به تنهایی و درخفا محبوب خود را در میعادگاه ملاقات کند خود را مطرود و منفود احساس خواهد کرد.

قبل از اینکه نوجوانی به سنین شانزده یا پانزده سالگی برسد مناسب است که بهمراه دوستان خویش ملاقات‌های گروهی با نوجوانان دیگر از جنس مخالف داشته باشد.

کودکان صرفنظر از آنچه بگوئید، مسلما میل دارند عقاید والدین خویش را بشنوند و تحت تاثیر آنها قرار گیرند، ولی البته همچنانکه ما خود از دوران بلوغ خویش بیاد داریم فرزندان همیشه توصیه‌های پدر و مادر را بکار نمی‌بندند. مادران، بظاهر وظیفه سنگین‌تری در زمان بلوغ دخترشان دارند زیرا در این سال‌ها، فرزند آنان دچار انقلاب روحی می‌شود. مادر تنها وقتی می‌تواند در این هنگام راهنمای دختر گردد که دوست صمیمی او باشد. نکته حیاتی و مهم آن است که هر پدر و مادری وظیفه دارند نتایج امیال جنسی را هنگامی که مهار نشود روشن تر با پسر یا دختر در میان بگذارند و بخصوص آنها را از عواقب وخیم تحویل بچه ناخواسته بدین جهان پرغوغا آگاه سازند.