افسردگی چیست ؟


 

   
   


 

 

 

 

 

 

افسردگی بیماری بسیار شایع عصر ماست ودر تمامی جهان روند رشد فزاینده دارد.افسردگی یک بیماری اختصاصی نیست بلکه در تمام سنین وهمه نژادها،هم درزنان وهم در مردان ظاهر می شود، افسردگی بیماری ساده ای نیست بلکه انواع گوناگون دارد، به طوری که در بعضی افراد به صورت هایی گوناگون ظاهر می شود که عموماً افسردگی مسئله شماره یک سلامتی دردنیاست و بقدری توسعه پیداکرده که آنرا سرما خوردگی اختلالات دماغی نامیده اند. بااینحال تفاوت ظریفی میان سرما خوردگی وافسردگی وجوددارد.


افسردگی کشنده است با توجه به تحقیقات به عمل آمده درسال های اخیر آمار خود کشی حتی در میان کودکان و پابه سن گذاشته رشد تکان دهنده یی داشته واین در شرایطی است که انواع داروهای آرام بخش وضدافسردگی که شمارش آن ازمیلیارد گذشته دردهه جاری برای درمان افسردگی تجویز شده است.


افسردگی شکل های گوناگون دارد. همین طور علت های گوناگون. در هر شکل افسردگی نیز نوع هایی وجود دارد. حتا کسانی که به نظر می رسد به یک نوع مشابه از افسردگی مبتلا هستند نیز ممکن است کمی از هم متفاوت باشند.


افسردگی به یک واژه ی روزمره تبدیل شده است. مردم وقتی می خواهند غمگینی عصر جمعه شان را توصیف کنند می گویند: افسرده بودم. نتیجه این که وقتی شما منظورتان این است که افسرده هستید مردم فکر می کنند در مورد غمگینی حرف می زنید! این برای کسانی که واقعا مبتلا به افسردگی هستند فاجعه باشد.


اما غمگینی با افسردگی فرق دارد، افسردگی مسائل گوناگون را به همراه دارد غیراز مسائل پزشکی واندوه که بسیار شایع است فرد مبتلابه افسردگی خود را در کارها مورد تبعیض واز نظراجتماعی مطرود و حتی منفور خانواده خودش می بیند، گاهی انزوا همراه افسردگی، بیمارانی را که وضعی درمان پذیردارند به دوری از مردم به سوی مرگ سوق می دهد ، در باره افسردگی خبرهای خوشی نیز وجود دارد که اکثر این بیماران قابل درمان است.


دکتر مایکل روانشناسی آمریکایی معتقد است که در آینده برای درمان امراض روانی از جمله افسردگی کمتر از داروها استفاده خواهد شد ، دکتران آینده به بیماران خود دوانخواهند داد وبه روحیه ورژیم غذایی آنان و عوامل بیماری زا و پیشگیری امراض توجه خواهند کرد.


افسردگی یک بیماری جسمی – روانی ، است که می تواند در روان افراد نشانه های مختلف رااز خود بروز دهد اما درهرکس میزان و ابعاد این نشانه ها با دیگری متفاوت است. اکثر مبتلایان هم علایم جسمانی وهم علایم روانی از خود بروز می دهند ولی نشانه های در افراد می تواند شدت وضعف داشته باشد . بعضی از افراد که هیچ نشانه ای از وجود افسردگی درخود نشان نمی دهند ، ناگهان رفتار غیرعادی پیدامی کنند .


افسردگی اختلالی است که برتفکر ، خلق ، احساسات ، رفتاروسلامت جسمی شماتاثیر می گذارد. وپیش از این عقیده براین بود که تمام آن در سر شماست واگر واقعاٌ تلاش کنید می توانید خود را از آن رها کنید. اما امروزه پزشکان وروانشناسان می دانند که افسردگی نوعی ضعف نیست و شما به تنهایی نمی توایند آن را درمان کنید. افسردگی یک اختلال روانی وپزشکی است با زمینه شیمیایی یا زیست شناسی ومحیطی است . گاهی اوقات یک زندگی پراسترس محرکی برای افسردگی می شود در سایر موارد به نظرمی رسد که افسردگی بدون یک علت تعیین شده مشخص وبطور خود بخودی روی می دهد.


افسردگی پاسخ طبیعی آدمی به فشارهای زندگی است وتنها زمانی نا بهنجار تلقی میشود که یا با واقعه ای که رخ داده متناسب نباشد ویا فراتر از حدی که برای اکثر مردم نقطه ای آغاز بهبود است ادامه یابد ومشخصه ای اساسی افسردگی ناامیدی وغمگینی است .


شخص رکود وحشتناکی را احساس می کند ونمی تواند فعالیتی را آغاز کند یا تصمیمیی بگیرد یا به چیزی علاقمند شود. شخص افسرده دراحساس بی کفایتی وبی ارزشی غوطه ورمیشود وخودرا آدمی بی ارزشی می بیند ودر این میان شدت افسردگی هرچه بیشتر باشد احساس بی ارزش بودن هم بیشتر می شود.

 براساس پژوهش اخیر دکتر" آرون بک" بیش از هشتاد در صد بیماران افسرده خودراانسان بی ارزشی می دانند متاً سفانه مسئله به این جا ختم نمی شود . تحقیقات دکتر بک نشان داد ه است که بیماران افسرده به خصوص در زمینه هایی مثل هوش ، موفقیت ،اشتها، جذابیت ، سلامتی وتوانایی که برایشان بیشترین ارزش رادارداحساس ناتوانی  دارند  ،انسان افسرده توانایی تفکر درست را از دست می دهد ونمی تواند اوضاع را آنطور که هست تحلیل کند.


اهمیت حوادث منفی آنقدرزیاد می شودکه تمام واقعیت را مخدوش می کند و دراین شرایط تمیز درست از نادرست غیر ممکن می شود.


سازمان بهداشت جهانی هرساله ده بیماری عمده را فهرست می کند که در این ردیف همواره در سطح جهان پنج نوع از آنها مربوط به بیماری های روانی می شوند که در راًس آنها افسردگی قراردارد. واین جای تعجبی ندارد چون: اولاً به علت افزایش در صد جدایی وطلاق ازدست دادن شوهربراثر عوامل اجتماعی درخانواده ها دیده میشود و مادران را مجبورمی کنند.

 

دردونقش سرپرست ونان آورظاهر شوند که این وضع فشاربسیاربرآنهاوارد می کند .


ثانیاٌ میزان بیکاری در جامعه روبه افزایش است.


ثالثاٌ تعداد کسانی که مجبورند تنها زندگی کنند در 20 سال گذشته تعدادشان دو برابر شده است.


رابعاً وضعیت پرتنش دنیای کار ونیز جامعه مدرن کنونی زمینه ساز استرس شده است .


بالاخره اعتیاد این بلای خانمانسوز باعث افزایش شدید تعداد مبتلایان به افسردگی شده است.


شرایط اجتماعی دنیای ماشینی امروز باعث شده است تا هرکس فقط به فکر منافع فردی خود باشد ودراین مسیر حتی از زیر پاگذاشتن و لگد مال کردن حقوق دیگری واهمه ای ندارد واین درحالی است که امروز ما نیاز به کمک دیگران داریم که در حال حاضر این وضعیت افسردگی رابیشترکرده و عاملی عمده در گرفتاریهای ماشده که اصولاً تفکر واندیشه غلطی است که پایه واساس ندارد وبتدریج تمام وجود مارا در بر می گیرد، زندگی ودیگران را برای ما غیر قابل تحمل می کند .

یکی از راههایی که ندانسته این موضوع را در ما تشدید می کند اعتیاد به تائید شدن از جانب دیگران می باشد برای اصلاح این مسئله می توان با تحلیل نموداری خاص متوجه غیر واقعی بودن این موضوع گردیده .

عاملی دیگر درهمین راستا رسیدن به حرمت نفس میباشد . یعنی شناخت خودواقعی نه آنچه دیگران می گویند ونه آنچه خود تصور می کنیم که عامل اصل این موضوع پیشرفت دنیای امروز بوده که مارا از خودواقعی مادور ساخته ، بشر هر چه پیشرفت می کند از خودش بیگانه ترمی شودکه این خود عامل تشدید کننده بیماری روانی است .


این رفتارهای عجیب که با رفتارهای گذشته وارزش های اشخاص ناسازگار هستند جملگی به ویژگی مشابهی اشاره دارند.


افسردگی چگونه است ، مقدس ترین تصورات انسانی وزیستی را به بازی می گیرد؟ به نظر می رسد که که غریزه حراست از خود وغریزه مادری پایان یافته اند انگیزه های اولیه زیست شناختی ، مانند غذاخوردن ومیل جنسی خاموش می شود.

خواب این بدیهی ترین نیاز انسان مختل می گردد .غریزه های اجتماعی مانند جلب توجه وعلاقه دیگران وعشق ومحبت دود می شوند و به هوا می روند ، اصل لذت وواقعیت ،هدف های به حد اکثر رساندن لذت وبه حداقل رساندن درد ، جای خودرا باهم عوض می کنند نه تنها ظرفیت لذت بردن کاهش می یابد بلکه قربانیان این موقعیت به ظاهر عجیب چنان رفتار می کنندکه انگار می خواهند بر شدت درد ورنج خود بیفزایند توانایی شخص افسرده در برخورد خوشایند باموقعیت های ناخوشایند وبرخورد خشمگینانه به موقعیت هایی که درشرایط عادی باید او راعصبی کنند کاهش می یابد .


روزی و روزگاری این رفتار عجیب را به دیو وجن وشیطان نسبت می دادند که درجلد انسان فرومی روند. نظریه هایی که از آن زمان تابه امروز ارائه شده اند نتوانسته اند راه حل پردوامی برای مسئلهً افسردگی بیابند هنوز با اختلالات روانی ای رو به رو هستیم که به نظر می رسد برخلاف باورهای ما از طبیعت انسان باشد اما با کمال حیرت باید گفت که همین خلاف قاعده بودن افسردگی می تواند ما را دردرک شرایط اسرار آمیز آن کمک کند.


باتوجه به گفتار بالا چنین برداشت می شود که مارا در زمینه تعریف آن دچارمشکل ساخته است چون که خود افسردگی با توجه به تغییرات اجتماع عوامل به وجودآورده آن نیز در حال تغییر است چونکه این بیماری به عنوان بیماری قرن وتمدن شناخته شده است باتوجه به رشد روز افزون جامعه امروز هم گام با آن در حال رشداست و مورد توجه قرار گرفتن این مرض وتحقیقات که دراین زمینه صورت می گیرد ونظریات مختلف را به و جود می آورد که باورها ونظریات را تغییر می دهد حال به تعریف آن می پردازم .


اول باید چند اصطلاح علمی را در مورد افسردگی یاد بگیرید:


دوره ی افسردگی اساسی: یک دوره ی لا اقل دو هفته ای که با احساس بی علاقه گی شدید در اغلب اوقات روز _ و البته تقریبا هر روز _ همراه باشد. بعلاوه لا اقل باید چهار نشانه ی دیگر از یک لیست طولانی به این نشانه ی کلی اضافه شود: بی خوابی، کاهش معنادار وزن، احساس بی ارزشی، افکار آسیب زدن به خود، مشکل در تصمیم گیری، کاهش اشتها، کاهش میل جنسی و ...


اختلال افسردگی اساسی: اگر این نشانه های توضیح داده شده در بالا را داشته باشید. به کارکرد روزانه تان ضربه بزند و ضمنا شما فاز های شیدایی ( که بر عکس افسردگی ست) را نداشته باشید شما به اختلال افسردگی اساسی مبتلا هستید.


افسرده خویی: از اختلال افسردگی اساسی ملایم تر است. اما هنوز جدی ست. مثل غمگینی عادی نیست. باید لا اقل یک سال این حس را داشته باشید تا مبتلا به افسرده خویی یا" دیستایمیا " تشخیص داده شوید.


اختلال دو قطبی: قبلا به آن می گفتند: اختلال افسردگی_شیدایی. اختلال دوقطبی به معنای تجربه کردن خلق بسیار بالا(شادمانی) و بسیار غمگین ( افسردگی) در فازهای متناوب است.



تاریخچه افسردگی


افسردگی به عنوان شناخته شده ترین اختلالات د رنظر گرفته شده است چون اولین کسانی که از بیماری روانی صحبت کرده اند در حال حاضرهم بیش ازحد روی افسردگی کارکرده اند روانشناسان وروانپزشکان هستند. به عقیده آنها تقریباً هر کسی درزندگی اش این حالت را تجربه کرده است .


افسردگی از زمانها ی بسیار دور درنوشته ها و کتب دانمشندان اسلامی واروپایی مورد بحث قرار گرفته است، حدود 450 سال قبل از میلاد بقراط اصطلاح مانی و مانگری را برای توصیف اختلالات روانی بکار برد. 100 سال پس از میلاد کورنلیوس سلسوس افسردگی را ناشی از سفرای سیاه معرفی کرد. رول فالره در 1854 میلادی حالتی را توصیف کرد وآنرا جنون ادواری نامید.


در 1882 کارل کالبام اصطلاح سایکلو تایمی را آورد و مانی و افسردگی را مراحل این مختلف بیماری نامید.


ادلف میر در1905 واژه افسردگی را به جای ملانکولیا جایگزین کرد این اصطلاح بسیار وسیعی و تاحدودی مبهم است.  برای شاخص عادی حالتی مشخص با غمگینی و گرفتگی وبی حوصلگی برای پزشکان وروانشناسان متداول شد.


حالا یک مقدار مشخص گردید که افسردگی چیست وازجمله کدام نوع بیماری روانی است وازچی وقت دانشمندان به آن توجه کرده اند پس بهتر خواهد بود که یک تعریف هم از آن ارائه بداریم که کاملاً مشخص شود که کدام اشخاص را را ما افسرده گفته می توانیم .

 


تعریف عمومی افسردگی

 


براساس متنوع بودن این مرض شایع روانی که روز بروز شایع تر می شود هرکدام آنها مشخصات خود را دارد وبراساس عوامل خاص خود به وجود می آیند وهمچنان باتغییرات که درمحیط به وجود می آید این مرض هم درحال تغییر است بنابر  این تغییروتحولات ذکر شده ، دانشمندان می گویند که مانمی توانیم یک تعریف مشخص ارایه بدهیم .


 تعریفات متعدد از افسردگی صورت گرفته وهرمکتب روانشناسی بنابرتحقیقات ونظریات آن مکتب ، افسردگی را تعریف کرده اند وحال مابه تعریفی  که ازجانب روانشناسان کلنیکی صورت گرفته می پردازیم ، چون که شاحه کاری این مکتب ورشته های متعدد آن توجه قابل ملاحظه در زمینه امراض روانی ودرمانی آن پرداخته اند.


نشانه های افسردگی:


هنگام افسردگی روحیه کسل و تصوریر ذهنی خراب می شود ، جسم از انجام وظایف خویش باز می ماند ، قدرت اراده تحلیل می رود و اعمال به گونه ای است که انسان را به جانب شکست و ناکامی سوق می دهد به همین خاطر است که انسان افسرده این قدر بی روحیه است.


دومشخصه ی اصلی افسردگی نا امیدی وغمگینی است.شخص افسرده احساس رکو دکرده ونمی تواندتصمیم بگیرد یافعالیتی را شروع کند یا به چیزی علاقمند شود.احساس بی کفایتی وبی ارزشی می کند,دایم درفکرشکست وناکامیهایش است وممکن است به خودکشی فکر کند.پرخوابی وکم خوابی,بی اشتهایی ,عبوس بودن, طپش قلب,زودگریه کردن, اختلال دربینایی ,گیجی, خشکی دهان,حالت تهوع, بیقرارومضطرب بودن, کم شدن میل جنسی ازعلایم افسردگی می باشند.

تعریف علمی افسردگی

تعریف علمی افسردگی بالینی براساس هشت معیار اولیه زیر استوار است .


بی اشتهای وکاهش وزن یا اشتهای زیاد واضافه وزن .

بی خوابی یا خواب زیاد .

عدم علاقه به انجام فعالیت های عادی وهمیشگی یا کاهش میل جنسی .

فقدان انرژی واحساس خستگی مفرط .

اخساس بیهودگی ، سرزنش خود یا احساس گناه بی مورد.

کاهش قدرت تمرکز وتفکر .

دائم به مرگ یاخودکشی فکرکردن .

ازدست دادن اعتماد بنفس .


وجودپنج مورد از هشت نشانه فوق قطعاٌ بیانگر وجود افسردگی بالینی است وشخص که چهار مورد از این نشانه ها را داراست نیز احتمالاً فردی افسرده وغمگین است طبق نظر سازمان روانپزشکی آمریکا تحقیقاتی که د رمورد اختلالات روانی انجام شده است نشان می دهد شخصی که حداقل یک ماه افسرده وغمگین یادل تنگ باشد ، دچار افسردگی است .

معیارتشخیص افسردگی ازدید گاه DSMTV( انجمن علمی روانشناسی آمریکا)

مجموعه ای عالی وبسیار رایج از معیارهای لازم برای تشخیص افسردگی ، در یک نشریه رسمی آمریکائی به نام کتابچه راهنمائی تشخیصی وآماری اختلالات روانی متعلق به انجمن روانپزشکی آمریکا آمده است این معیارها که روانپزشکان انگلیسی نیز آنهاراپذیرفته اند وبه کار می برند که عباتنداز :

ملاک A : بیشتر علائم زیر در یک دوره دوهفته ای بروز می کند :
داشتن خلق افسرده ( که گاهی اوقات در کودکان ونوجوانان به صورت تحریک پذیری بروز می کند ) در اکثر اوقات روز و تقریباٌ درتمام روزها.

کاهش چشمگیر در میزان شوق وعلاقه و لذت درتمام اوقات و یا تقریباً تمام فعالیت های زندگی دراکثر اوقات روز وتقریباٌ درتمام روزها( به گونه ای که ادراک خود فرد ومشاهدات دیگران از او دراکثر اوقات بر بی احساسی افراد مبتلا به افسردگی دلالت دارند.)
کاهش محسوس وزن یا افزایش آن بدون تغییر رژیم ( به میزان بیش از 5 در صد کل وزن بدن درعرض یک ماه) یا کاهش وافزایش تقریباٌ هر روزه اشتها ( در کودکان این حالت بر اساس نا توانی د رافزایش وزن به میزان مورد انتظار سن دیده می شود. )

بی خوابی، کم خوابی ، خواب زدگی ، پر خوابی ، تقریباً درتمام روز.

بی قراری روانی حرکتی یا کندی روانی حرکتی نوعی شتاب یاکند درفعالیت ها ، وفرایند های ذهنی روانی ، تقریباٌهر روزه ، چنانکه دیگران متوحه آن شوند .( نه صرفاً تصورات ذهنی بی قراری یا کندی در خود بیمار )

خستگی یا تحلیل انرژی به صورت تقریباٌ هرروزه .

کاهش توانائی درتفکر یا تمرکز حواس ، یا نامصمم بودن، تقریباٌ هر روزه .

احساس بی ارزشی ویااحساس گناه مفرط یا نامناسب ( که می تواند هذیانی باشد ) تقریباٌ هرروزه ( نه صرفاً ملامت وسرزنش خود یا احساس گناه به دلیل مریض بودن .)
افکار تکراری یا مکرردر خصوص مرگ ( نه فقط ترس از مرگ ) یا خودکشی بدون یک نقشه معین ، یا تلاش برای خودکشی ، یا داشتن یک نقشه معین برای اقدام به خودکشی .

ملاک: B علائم شامل یک دوره مختلط نشوند .

ملاک : C کار کرد عادی فرد در زمینه های اجتماعی ، شغلی ویا سایر زمینه های تحت تاثیر این علائم قرار گیرد .

ملاک : Dعلائم ناشی از تاثیر فیزیولوژی مصرف یک ماده نباشد.

ملاک: E داغ دیدگی توضیح بهتری برای این علائم نباشد.

 

عوامل به وجود آورنده افسردگی


سوال متداول افراد افسرده همیشه این است که چرا من؟ ویا چرا حالا؟

اغلب دلیل منطقی برای بروز افسردگی ناشی از غم واندوه وجود دارد ، ولی بیشتر وقت ها علت آن نامعلوم است اینکه به دنبال علل بروز افسردگی باشیم همیشه هم کار آسانی نیست . نه اینکه هرکسی که دچار حادثه شود ویا کارش را از دست دهد ویا بیمار شود به دام افسردگی می افتد .

بعضی ازافراد معمولاً بیشتر درخطر ابتلا به افسردگی قرار دارند وگروهی کمتر ولی به طورکلی هر کسی تحت شرائط معین می تواند افسرده شود .


علم ، به زمان خیلی طولانی احتیاج داشت تا بفهمد که چرا یک انسان افسرده می شود واغلب بیش از یک علت عامل اصلی بروز افسردگی است هیچ علت منفردی برای افسردگی وجود ندارد.


افسردگی اختلال احساسی نیست ، تغییر ناگهانی احساس هم اتفاقی نیست ، هر احساس بد نتیجه تفکر منفی است ، طرز تلقی بدبینانه بدون منطق، زمینه ساز شروع افسردگی و دوام آن است. تفکر شدیدا منفی همیشه با افسردگی یا اختلالات احساسی همراه است وقتی نگران می شوید وقتی افکار ناخوشایند به ذهنتان خطور می کند ، کج خلق و افسرده می شوید.افکار منفی را می توان افکار اتوماتیک نامید، زیرا بدون اراده شما ، خودبخود و بدون اینکه خواسته باشید در ذهنتان جاری می شوند و شما کمترین شکی به حقانیت و وجود خارجی آنها ندارید. رابطه میان طرز فکر و احساس شما و تاثیر ایندو از یکدیگر به ترتیب ذیل است :

جهان : مجموعه ای از حوادث مثبت ، منفی و خنثی است.

افکار : با توجه به آنچه در ذهنتان جاری است حوادث را تفسیر می کنید ما اصطلاحا آنرا مکالمه ذهنی می نامیم.


روحیه: احساس زائیده افکار است . برای آنکه نسبت به حادثه ای واکنش نشان دهید باید قبلا آنرا در مغز خود فیلتر و تصفیه یا پالایش کرده باشید.

پایه و اساس افسردگی تحریف های دهگانه شناختی است که ذیلا |آوده می شود:


1- تفکر هیچ چیز یا همه چیز: همه امور را سیاه و سفید می بینید. اگر نتیجه کارتان عالی نباشد خود را ناکام و شکست خورده تلقی می کنید
.
2- تعمیم مبالغه آمیز : جزیی ترین حادثه منفی را به حساب شکست همیشگی می گذارید.

3- فیلتر ذهنی : شبیه قطره جوهری که چون بر پیالی آبی چکید و کل آب را رنگی می کند، حوادث جزیی را به قدری بزرگ می کنید که حقیقت در سایه اش محو می شود.

4- بی توجهی به امر مثبت : تجربه های مثبت را به هر دلیل بی اعتبار می دانید و در نتیجه باورهای منفی را در وجود خود می کاوید.

5- نتیجه گیری شتابزده : بدون دلیل تفسیرهای منفی می کنید :

الف) ذهن خوانی : بدون دلیل فکر می کنید که دیگران نسبت به شما واکنش منفی دارند و زحمت تحقیق بیشتر را هم به خود نمی دهید.

ب) اشتباه پیشگو: پیش بینی بدبینانه می کنید و معتقدید که عین واقعیت را می گوئید.
6- درشت بینی ، ریز بینی : درباره اهمیت موضوعات ، مانند شکست کوچکی که خورده اید و موفقیت دیگران یا مبالغه بیش از حد می کنید یا ارزش صفات مثبت یا اهمیت ناکامی دیگران را به هیچ جلوه می دهید.
7- استدلال احساسی: فرض را بر این می گذارید که احساسات منفی لزوما ماهیت حقیقی امور را نشان می دهند ، چون احساس می کنم حتما همین طور است.

8- عبارات باید ، بهتر است : به استناد باید ها و بهتر است ها ، احساس گناه می کنید و چون دیگران را مشمول کردید عصبانی و ناراحت می شوید.

9- مارک زدن : مارک زدن شدیدترین نوع تعمیم مبالغه آمیز است ، به جای توضیح اشتباه ، به خود مارک اشتباه می زنید مثلا می گویید: من بازنده هستم . گاه هم مارک را متوجه دیگران می کنید، می گویید : او آدم تنبلی است.

10- شخصی سازی : خود را مسبب حوادثی می بینید که در اصل مسئول نبوده اید.



برخی دیگر از عوامل افسرده گی


1-ازدست دادن کسی که به اوعشق می ورزد.
2-ازدست دادن تامین وثبات زندگی .
3-طلاق وشکست در زندگی یادر امتحان.
4-عدم امنیت .
5- نداشتن شغل یادرآمد کافی .
6-فشارزیادازطرف خانواده, محیط و...
7-برخی اختلالات عصبی وشیمیایی درانتقال دهنده های شیمیایی مغزازجمله سروتونین ونوراپی نفرین
البته طبق تحقیقی که در دانشمندان درنیوزلند انجام دادند ودر سایت بی بی سی ومجله ی ساینس به چاپ رسیده,مشخص شد که ژن(5-اچ تی تی )که در کنترل سروتونین مغز کمک می کند,بر افسردگی تاثیر می گذارد.


به عبارتی دیگر شش عامل اصلی وجود دارند که خود نیز بر هم اثر دارند که می توان گفت از عوامل افسردگی است که عبارتند از:


موقعیت ها- فکر ها- هیجانات- فیزیولوژی بدن و فعالیت ها وژنها.


هر یک از این بخشهای مختلف زندگی می تواند در افسردگی نقش بازی کند و افسردگی نیز به نوبه ی خود بر آن ها موثر است.


_موقعیت ها: فقدان ها / انزوا / تعارض / استرس.
-افکار:عادات افکار منفی/ خود انتقادی شدید،غیر منصفانه و غیر واقعی.
-هیجانات: دلسردی/ غمگینی/ نا امیدی/ کرختی/ اضطراب.
- فیزیولوزی: تغییر در خواب/ انرژی پایین/ تغییرات در شیمی مغز.
فعالیت ها: کناره گیری از اجتماع/ کاهش در میزان فعالیت / کم توجهی به خود.



۱ - موقعیت ها


معمولا افسردگی در موقعیت های دشوار زندگی بروز می کند. موقعیت هایی که فرد آن را فشار زا یا حتی ویران کننده می داند. اگر تلاش های شما برای مقابله با این موقعیت ها – به وسیله ی اصلاح یا پذیرش موقعیت ها- موفقیت آمیز نبود، شما ممکن است احساس در هم شکستن و نا امیدی کنید. آن هنگام خطر بروز یک دوره ی افسردگی در شما افزایش پیدا می کند. بعضی از موقعیت هایی که میتوانند با افسردگی رابطه داشته باشند عبارتند از:


رویدادهای بزرگ زندگی، مخصوصا فقدان: رویدادهایی مثل مرگ یک فرد مورد علاقه، نقل مکان، طلاق، ورشکست شدن، یا ازدست دادن شغل ازهم گسیختگی های بزرگی در زندگی همه ی افراد است.


کم بودن تماس اجتماعی: انزوای اجتماعی یک عامل خطر معنی دار در ابتلا به افسردگی ست.


تعارض در روابط: دوره هایی از آشفتگی در ارتباطات فردی، خواه زناشویی و خواه مربوط به خانواده به شدت استرس زاست و می تواند به آغاز افسردگی کمک کند.


استرس مربوط به شغل: این می تواند ناشی نا ایمنی شغلی ( آگاه نبودن به اینکه آیا در شغل خودمان باقی می مانیم؟)، اختلاف با سرپرست یا همکاران، یا کار بیش از حد ( انسان نمی تواند 16 ساعت در روز کار کند چه در خانه و چه در محل کار) باشد.


استرس مربوط به سلامت جسمی: این مخصوصا در مورد آن مشکلات تندرستی که مزمن هستند ، ، آن هایی که می توانند موجب درد یا ناتوانی جسمی شوند و می توانند پاسخ به درمان را محدود کنند، صادق است. توجه داشته باشید که بعضی بیماری های جسمی یا درمان های جسمی با اثری که بر بدن می گذارند می توانند باعث بروز افسردگی شوند. به عنوان مثال کم کاری تیرویید ( حالتی که غده ی تیرویید خیلی کم هورمون تیرویید را ترشح می کند) اغلب با افسردگی و خستگی مرتبط است.



۲ - افکار


هر کدام از ما در برابر رویدادهای محیطی یک جور تاثیر می پذیریم. این تاثیر پذیری به این بستگی دارد که ما در باره ی آن رویدادها چگونه فکر می کنیم. تصور کنید دو مرد در یک مهمانی در حال قدم زدن هستند. یکی از آن ها خیلی عادی از مهمانی خارج می شود. پیش بینی می شود او حسابی با خودش کیف کرده است و گروه مهمان ها را پذیرا و دوستانه می داند. دیگری از گردهمایی های اجتماعی می ترسد. پیش بینی می شود او احساس تیره روزی کند و فکر می کند دیگران در مورد او قضاوت می کنند و او را نمی پذیرند. شواهد بالینی و پژوهشی نشان داده اند که افراد افسرده راه های ویزه ای برای اندیشیدن به جهان دارند. این افکار می توانند افسردگی را آغاز کنند یا باعث بدتر شدن آن شوند.


در طول افسردگی افراد اغلب راه های سوگ مندانه ای یرای تفسیر رویداد ها و موقعیت ها دارند. آنها معمولا عبارتند از:

نگاه به موقعیت موجود به شیوه ی بدبینانه ی غیر واقعی: تاکید بر جنبه های منفی و تهدید آمیز و نادیده گرفتن جنبه های بیشتر مثبت و امید بخش رویدادهاواتفاقات.

فکر کردن در مورد خود با اسلوبی انتقادی: قضاوت در مورد خود با شیوه ای غیر منصفانه و خشن.

پیش بینی کردن یک آینده ی غم افزا و نا امید کننده : مبالغه در احتمال ، نتیجه خیلی منفی گرفتن از کارها.

ما به اینها سه گانه ی منفی میگوییم: فکر کردن به شیوه ی غیر منصفانه و منفی در موردموقعیت موجودتان، خود تان و آینده تان.

این گونه از فکر کردن معمولا در کودکی شروع می شود. بعضی از افراد در خانواده هایی بزرگ شده اند که فقط تفسیر های منفی و انتقادی تعلیم داده می شده است.در این خانواده ها کودکان وقتی که چیزهای خوبی در مورد خودشان می گویند دلسرد می شوند و برای خود انتقادگر بودن تشویق. چه این افکار در کودکی شروع شوند و چه در نتیجه ی افسردگی به وجود آیند، آن ها می توانند تاثیر هنگفتی بر نحوه ی تجربه ما از جهان بگذارند.

عجیب نیست که این شیوه های فکر کردن در مورد جهان ضربه های منفی ناشی از موقعیت های مشکل زندگی را افزایش می دهند و افراد را مستعد دردهای عاطفی می کند.

بعضی از کسانی که رویدادها را با این شیوه های سوگمندانه نگاه می کنند امکان دارد حتا وقتی همه چیز به خوبی پیش می رود، نا امید و دلسرد شوند.



3- هیجان


افسردگی اغلب با احساس نا امیدی و غمگینی شروع می شود. تلاش های ناموفق برای مقابله با موقعیت های مشکل زندگی، این احساس ها را راه انداخته اند. هرچند، در ادامه ی افسردگی، حاصل این احساس های ناخشنودی، انواع دردناک تر و شدید تر تجربه های هیجانی ست. فرد افسرده مغلوب احساس یاس می شود، مغلوب حالت با نفوذ نکبت و نا امیدی. یک نویسنده که خودش افسردگی را تحمل کرده است این حالت هیجانی را اینگونه توصیف می کند:" بودن در میان تنگنای سگ های سیاه". احساس عمیق اضطراب (تنش فیزیکی، نگرانی، و احساس این که اتفاق بدی روی خواهد داد)، اغلب با این احساس های افسردگی همراه است.


بعضی از افراد افسرده یک احساس همیشگی کرختی هیجانی را تجربه می کنند، به زبان ساده آنها در مورد هیچ چیزی احساسی ندارند. گویا درد روان شناختی آن قدر شدید شده است که ذهن به راحتی پاسخ هیجانی را خاموش می کند، مثل یک کلید خاموش کننده در یک مدار الکترونیکی.


یادتان باشد که افراد افسرده، جهان را به شیوه ی غیر واقع بینانه ای با بدبینی تفسیر میکنند و در مورد خودشان با یک روش خشن و غیر منصفانه قضاوت می کنند. بخش عمده ای از هیجان هایی که آنها احساس می کنند بر پایه ی این شیوه منفی تفسیر زندگی، بنا شده است. اگر افکار آن ها در مورد جهان منفی و غیر وافع بینانه باشد، هیجان ها ی آن ها نیز منفی و غیر واقع بینانه می شود.


ممکن است فکر کردن به یک هیجان غیر واقع بینانه مشکل باشد. تصور کنید فردی سخت باور دارد که مسافرت با هواپما به شدت خطرناک است به این خاطر که هواپما ها مکرر سقوط می کنند. این فرد هنگام پرواز خیلی وحشت زده می شود.این ترس، به هر حال، بر پایه ی باور غلط در مورد امنیت هواپیما بنا می شود ، بنابراین یک هیجان غیر واقع بینانه و نامتناسب با موقعیت است. مشابه با این، افراد افسرده باور هایی که در مورد جهان و خودشان دارند که غیر واقع بینانه است و بنابر این منجر به هیجان های منفی غیر واقع بینانه می شوند.



4- فیزیولوژی


افسردگی با نشانه های بدنی گوناگونی همراه هستند. بعضی از این نشانه های بدنی همچنین ممکن است درنشانه های افسردگی در جایگاه اول قرار گیرند.
یکی از تغییرات بدنی نیرومند همراه با افسردگی، مختل شدن خواب است. معمولا این گرفتاری، ناتوانی در خوابیدن به مقدار کافی ست. این می تواند به علت مشکل در به خواب رفتن، بیدار شدن های مکرر در طول شب، یا صبح خیلی زود از خواب بیدار شدن باشد. گاهی اوقات ممکن است فرد زیاده از حد بخوابد. به این علت که او آرزو دارد به سادگی خودش را در خواب پنهان کند یا چنان احساس خستگی می کند که گویی هرگز به خواب کافی نخواهد رسید. وقتی که خواب است تجدید قوا نمی کند فرد وقتی بیدار می شود احساس می کند نیروی تازه ای نگرفته و استراحت نکرده است . این حالت در روزهایی که فرد با مشکلات سر و کار داشته بیشتر است. افراد افسرده اغلب احساس می کنند انرژی ندارند و با کارهای روزمره از پا در می آیند.


یک نظریه در مورد افسردگی علت آن را تغیرات در اعمال مغز می داند، یک "عدم تعادل شیمیایی ". تحقیقات نشان داده اند که بعضی از افراد افسرده در سیستم عصبی شیمیایی مغز فعالیت کمتری دارند. اگر چه، این چندان روشن نیست که آیا این تغییرات در شیمی مغز واقعا علت افسردگی هستند؟ همه  ما می دانیم که افسردگی معمولا با تغییرات در شیمی مغز ارتباط دارد.


تغیرات فیزیولوژیک در افسردگی ممکن است در اثر مقابله با مشکلات شدید تر شوند یا حتی یکی از گام های برنامه ی مدیریت افسردگی باشند. درمان با دارو های ضد افسردگی معمولا می تواند کمک کننده ی خوبی باشد برای اینکه شما دوباره خوب بخوابید و انرژی بدنی تان را بازیابید. همچنین این دارو ها به شما اجازه می دهند که فعالانه مهارت های پیروز شدن بر افسردگی را یاد بگیرید و به آن ها عمل کنید.

5 - فعالیت ها


افسردگی معمولا اثر قابل توجهی بر رفتار افراد می گذارد. این جا بعضی از بیشترین ناحیه هایی که تاثیر پذیرند را می گوییم:


کناره گیری از دوستان و خانواده. دعوت های اجتماعی رد می شود، تلفن ها را بی جواب می گذارد، و کاری می کند که به هر طریقی شده با دوستان و خانواده اش نباشد. انزوای اجتماعی یک همراه قدرتمند خلق افسرده است. شما از خونگرمی و احساس رابطه با دیگران دوری می کنید.

کاهش مراقبت از خود: آن ها از فعالیت هایی که به قصد حفظ ظاهر و بدن شان انجام می شود، به فراوانی غفلت می کنند. افراد افسرده اغلب کمتر از معمول به آراستن خود و لباس هایشان می پردازند. به علاوه، ورزش اغلب کاهش می یابد، که می تواند شامل فعالیت های مناسب و معمول مانند آهسته راه رفتن یا قدم زدن در اطراف محل سکونت باشد. حذف ورزش می تواند در افسردگی مشارکت کند. این مشارکت بوسیله ی حذف یکی از نیرومند ترین منابع بهزیستی بدنی و عزت نفس انجام می شود. همچنین، افراد افسرده عادت های غذایی به هم ریخته ونامرتبی دارند. این می تواند غذانخوردن نا کافی ( صرف نظر از خوردن) مربوط به نداشتن اشتها باشد، یا پرخوری به عنوان یک دلداری دهنده خود.

کم کردن فعالیت های لذت بخش. سرگرمی ها؛هنر ها، ورزش ها، مطالعه ها و مسافرت ها رنج آور می شوند. افراد افسرده اغلب احساس می کنند این فعالیت ها خیلی خسته کننده هستند و انگیزه ای برای انجام آن ها ندارند.

افسردگی غالباً مشکل خانوادگی دارد کارشناسان معتقدند که یک حساسیت ژنتیکی درترکیب با عوامل محیطی مانند استرس با بیماری جسمی می تواند باعث ایجاد یک عدم تعادل درمواد شیمیایی مغز به نام " نوروترانسمیتر" ها شود که موجب افسردگی می شود به نظر می رسد عدم تعادل بین سه نوروترانسمیتر ، سروتنین ، نوراپی نفرین ودوپامین با افسردگی مرتبط باشد.


دانشمندان کاملاً نمی دانند که چگونه عدم تعادل در نور وترانسمیتر ها می تواند علائم ونشانه های افسردگی را ایجاد کند به طور قطع مشخص نیست که آیا تغییرات نوروترانسمیترها علت افسردگی است .


ودر بسیار از مردم نیز علت افسردگی ناشناخته باقی می ماند به طور کلی مشخص شده است که افسردگی به عنوان نتیجه یکسری از فعل وانفعالات شیمیایی د رمغز اتفاق می افتد این فعل وانفعالات که نوروترانسمیتر نامیده می شود درتمامی اعمال ورفتارها ی بدن به صورت بیولوژیکی وجود دارد .



6-ژن :


ژن ها نقش مهمی د ربروز افسردگی دارند . ژن ها  ی بسیاری در این جریان دخیل هستند و هنوز به طور روشن نمی دانیم که آنها چگونه عمل می کنند برای اکثر انواع افسردگی ها هیچگونه دلیل که ناشی از تاثیر ارثی مستقیم دربروز آن باشد ، وجود ندارد .


ثابت شده است که در بعضی از اقوام وخانوده ها افسردگی شایعتر بود ولی وجود یک فرد افسرده در یک خانواده لزوماً دلیل بر اتفاق این امر در بقیه اعضا، خانواده نیست . اماهرچه د رجه خویشاندی نزدیکتر باشد به همانه نسبت آسیب پذیری برای افسردگی بیشتر می شود.


مطمئناً انسان به این دلیل افسرده نمی شودکه پدرو مادر، خواهریا برادرش افسرده بوده اند. ولی افرادی که در خانوده چنین مشکلی دارند، امکان ابتلا آنها به افسردگی بیشتر است . بالاترین خطر را باید دردوقلو های یکسان دید . اگر یکی از آنها افسرده باشد خطر ابتلای دیگری هم بسیار بالاست خیلی مشکل است که درصد ابتلا را اعلام کرد چون تاثیر ژن ها د رمورد انواع افسردگی ها متفاوت است.


عوامل ژنتیکی در مورد افسردگی های شدید نقش بزرگ تری ایفا می کنند تا درمورد افسردگی های با درجات سبک تر ضمناً این عوامل برای بروز افسردگی در افراد جوان تر نیز نقش اساسی تری دارندتا درانسان های مسن تر ،  ژن مهم ترین نقش را درایجاد افسردگی مدل مانی ایفا می کند در این نوع افسردگی ، انسان گاهی افسرده و گاه به شدت سرحال وشاد است.


ضمناً اگر در بین اعضای خانواده مواردی از افسردگی وجود داشته باشد معمولاً باید واقعه ای سنگین وآزاردهنده روی دهد تا افسردگی بروز نماید.



درمان :


مصرف ترکیبی از دارودرمانی ,رفتار درمانی وخانواده درمانی که البته هنگام ناراحتی 3 مورد ذیل را از یاد نبرید.

1- افکار منفی را یادداشت کنید. اجازه ندهید که بی وقفه در ذهنتان زنگ بزنند ، روی کاغذ مهارشان کنید.

2- فهرست ده گانه تحریف های شناختی را به طور مکرر مرور کنید.

3- به جای سرزنش خویش ، با تفکر منطقی با مسایل برخورد کنید. به تدریج بهتر می شوید ، عزت نفستان بالا می رود و احساس بی ارزشی و افسردگی را فراموش می کنید.


چند ملاحظه ی مهم در مورد افسردگی:


1) شما خودتان به سختی می توانید افسردگی تان را تشخیص دهید! خلق ما بر روی قضاوت ما تاثیر می گذارد. بنابراین اغلب سخت است خودمان قضاوت کنیم افسرده هستیم یا نه. معمولا این کار را افرادی مثل پزشک عمومی/ روان شناس/ روان پزشک و یا متخصصان اعصاب و روان انجام می دهند.

2) اگر شما افسرده اید بدانید که تنها کسی نیستید که به آن مبتلا شده اید. اگر همین الان روی تمام مردم دنیا تست افسردگی اجرا کنیم بیشتر از 4 درصد از بزرگسالان افسرده هستند( میزان بروز) . ضمنا بیش از 15 درصد از مردم لا اقل یک بار در طول زندگی شان افسردگی را تجربه می کنند( میزان شیوع).

3) افسردگی نشانه ی ضعف نیست! بسیاری از افراد قابل/ باهوش و فاضل افسرده می شوند! افسردگی هرگز به این معنا نیست که شما شخصیتی ضعیف یا نقصی در منشتان دارید.


نتیجه :


تنهایی ، انزوا ، خود آزاری ، ناراحتی  ، پاسخهایی به محرکهای محیطی است و در کل می توان گفت افسرده گی پاسخی از سوی شخص سالم به فشارهای زندگی می باشد که در نمود های رفتارنامناسب مانند کم اشتهایی و خاموشی میل جنسی وتقلیل جلب توجه دیگران و محبت، انزوا و...... بروز می کند.


شناخت افسرده گی و علم به عوامل افسرده زا چگونگی زنده گی صحیح را به ما می آموزد که هم سلامتی خودمان و هم صحت اطرافیانمان را افزایش می دهد به عبارتی دیگر با شناخت بیشترافسردگی میشود دنیا  را طوردیگری دید.


مثبت اندیشی، فیلتر کردن افکار، منطقی بودن و امید داشتن و....علاوه بر دواهای درمانی راههایی برای درمان وپیشگیری این معضل کشنده می باشد.


می توانیم درهنگام شکست ، علت یابی کنیم ونا امید نشویم وشکست خود را مقدمه پیروزی فردای خود نماییم.


می توانیم هنگام از دست دادن عزیزی بس مهربان ، دنیا را خاتمه یافته نپنداریم و به چیزهای دیگری که علاقه داریم دل خود را مشغول کنیم وبه تعلق محکم تر زندگی بیاندیشیم ، به خود بگوییم که دنیا وفا نداردو معبری برای کمال است ودوستی یک اتفاق وجدایی یک قانون و....


می توانیم دید دیگران را در مورد خود اصلاح کنیم و خود را به یک شخص محبوب وهمه پذیر تبدیل کنیم.


و می توانیم.....


اینها همه با شناخت صحیح از افسرده گی این بیماری کشنده قرن میسراست.