رازهای موفقیت بهترین مشاور تحصیلی کشور چیست؟

 


رازهای موفقیت بهترین مشاور تحصیلی کشور چیست؟ 


این روزها حسابی روی بورس است به خصوص بعد از پیش بینی عجیبش در خصوص رتبه های یک رقمی و دو رقمی کنکور سراسری امسال که با درصد بسیار بالایی درست از آب درآمد. البته خودش می گوید تمایلی ندارد خود را پشت رتبه های برتر کنکورش مخفی کند زیرا معتقد است آنچه باعث موفقیت آنها شده صرفاً مطالعه کردن نبوده است بلکه برنامه ریزی ها و روشهایی است که آنها را در مسیری هوشمندانه تر پیش برده است.

--------------------------------------------------------------------------------

تابناک: این روزها حسابی روی بورس است به خصوص بعد از پیش بینی عجیبش در خصوص رتبه های یک رقمی و دو رقمی کنکور سراسری امسال که با درصد بسیار بالایی درست از آب درآمد. البته خودش می گوید تمایلی ندارد خود را پشت رتبه های برتر کنکورش مخفی کند زیرا معتقد است آنچه باعث موفقیت آنها شده صرفاً مطالعه کردن نبوده است بلکه برنامه ریزی ها و روشهایی است که آنها را در مسیری هوشمندانه تر پیش برده است.
 
سیناتهرانی را می گوییم مشاور تحصیلی ای که در واقع یک مربی مهارت های موفقیت فردی و شغلی است و خود را مشاور نمی داند. زیرا معتقد است مربی برخلاف مشاور مهارت هایی را به مراجع خود آموزش می دهد که بتواند در موقعیت های مختلف زندگی بخوبی از آنها بهره مند شود اما مشاور تنها مشکل را شناسایی و ارائه طریق می کند.
 
او و همکارانش با روش های جدیدی که برای بهبود روابط همسران و نیز رشد تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان ارائه کرده اند، گروهی پیشتاز و موفق را در عرصه آموزش مهارت های زندگی طراحی نموده اند. بعد از استقبال خوبی که مخاطبین تابناک از مصاحبه قبلی ما با او تحت عنوان " برگ برنده دانش آموزان در کنکور چیست؟ " بعمل آوردند. تصمیم گرفتیم تا در مصاحبه ای متفاوت و فارغ از بحث کنکور، به گفت و گو با این مربی سرشناس مهارت های زندگی بنشینیم.
 
سیناتهرانی در این مصاحبه،  به مسائل مختلفی از جمله تولید ثروت در دوران دبیرستان ، ماجرای خواندنی نحوه ورودش به مقوله مشاوره کنکور ، دیدگاهش برای حضور در برنامه های تلویزیونی، نگاهش نسبت به منتقدین و موضوعات دیگر پاسخ داده که در ادامه آن را می خوانید.
 
آقای تهرانی شما جزء معدود مربیان یا مشاورین تحصیلی و کنکور هستید که خود از رتبه های برتر کنکور سراسری در سالهای نه چندان دور بوده اید ، آیا آن زمان شما خودتان هم از مشاوره کنکور استفاده می کردید؟
 
زمانی که کلاس سوم دبیرستان بودم پدر مرحومم که نقش بسزایی در شکل گیری شخصیتم داشت، پیشنهاد کرد که از همان مقطع کارشناسی در یکی از دانشگاه های آمریکا که بطور مشخص دانشگاه استنفورد را تعیین کرده بودند، تحصیل کنم اما برای تحقق این امر یک شرط بزرگ قرار دادند و آن اینکه بتوانم در کنکور سراسری رشته ریاضی فیزیک رتبه زیر صد کسب کنم. خب راستش را بخواهید از پیشنهاد پدرم حسابی شوکه شده بودم زیرا آن پیشنهاد زمانی مطرح شد که در تابستان بعد از امتحانات سال سوم من هم کار می کردم و هم درس های سال بعد را می خواندم اما با این حال پیشنهاد او را پذیرفتم.
 
چرا کار می کردید؟ مگر نیاز مالی داشتید؟
 
نه نیازی مالی نداشتم، آن روزها یک همکلاسی داشتم که پدر و مادرش از هم جدا شده بودند، او به من گفته بود که برای امرار معاش خانواده اش کار می کند. روزی ایشان به من پیشنهاد داد که یک شرکت کوچک تولید نرم افزارهای کامپیوتری را بخرم. او می گفت این شرکت نوپا و موفقی است اما سهامداران شرکت قصد دارند تا از ایران بروند به همین دلیل می خواهند شرکتشان را واگذار کنند. من هم به پدرم پیشنهاد دادم که امتیاز آن شرکت را بخرد، پدرم هم اینکار را کرد. البته بعدها مشخص شد که آن دوست عزیز به من دروغ گفته و آن کسب و کار در حال ورشکستگی بوده و بالغ بر هشت میلیون تومان بدهی داشته است که در اواخر دهه هفتاد مبلغ کمی نبود ، بعدها متوجه شدم چون دوست من بازاریاب آن شرکت بوده برای حفظ موقعیت شغلی خود چنین پیشنهادی داده است.
 
وقتی متوجه شدید، سرتان کلاه گذاشته اند چه کردید؟
 
موضوع را با پدرم در میان گذاشتم او نیز گفت، برو بشین فکر کن چه کاری می توانی انجام دهی که شرکت را از آن وضعیت نجات دهی! من چند روزی کاملا گیج و سرگردان بودم و هیچ فکری به ذهنم نمی رسید احساس می کردم سرمایه پدرم را دور ریخته ام، تا اینکه به ذهنم خطور کرد بروم و چند کتاب در زمینه مدیریت کسب و کار از کتابفروشی های میدان انقلاب خریداری کنم ، در داخل یکی از آن کتابها که بیشتر بصورت حکایت های کوتاه از یک مدیر موفق آمریکایی بود ، نویسنده برای تزریق نقدینگی به شرکتش از پاکسازی انبار شروع کرده بود.
 
فردای آنروز به شرکت رفتم و به محض ورود به اتاقی که حکم انبار شرکت را داشت با انبوهی از سی دی های مختلف بازی و سرگرمی که در قفسه ها چیده شده بودند، مواجه شدم؛ همانجا این سوال را با خود مطرح کردم که چگونه می توانم در کوتاهترین زمان ممکن این سی دی ها را بفروش برسانم ؟ شب وقتی به خانه رسیدم این سوال را از پدرم پرسیدم و ایشان گفتند:
تنها راه شرکت در نمایشگاه کامپیوتر است. البته او اینرا هم گفت که دیگر زمان ثبت نام برای گرفتن غرفه تمام شده زیرا دو هفته بیشتر به برگزاری نمایشگاه نمانده ولی فکر می کنم بتوانی در فضای باز غرفه ای بگیری .
 
پدرم درست فکر کرده بود من موفق شدم غرفه ای در فضای باز و در کنار یکی از سالن های پر تردد نمایشگاه بگیرم و به کمک یکی از دوستانم که برای کمک به من پیوسته بود، در مدت سه روز بیش از سی هزار سی دی دپو شده در انبار شرکت را فروختیم که بعد از حساب و کتاب کردن مشخص شد بطور میانگین از هر سی دی چهارصد تومن سود کرده ایم که رقمی حدود دوازده میلیون تومان می شد که در آن زمان خیلی چشمگیر بود.
 
بله رقم قابل توجهی بوده ...
 
ما با بخشی از آن درآمد کلیه بدهی های شرکت را تصفیه کردیم و تصمیم گرفتیم با مابقی آن مبلغ بر روی تولید محصولاتی متفاوت متمرکز شویم، به همین دلیل تیمی از برنامه نویسان کامپیوتر تشکیل دادیم. به کمک دوستم یک آگهی استخدام در بین دانشجویان خوابگاههای پسرانه دانشگاه های شریف و امیرکبیر پخش کردیم و توانستیم چند برنامه نویس بسیار زبده و نخبه استخدام کنیم. من آن زمان نمی توانستم به آنها حقوق ثابت بدهم به همین دلیل پیشنهاد کردم در سود کار سهیم باشند. خوشبختانه بجز یک نفرشان که نپذیرفت و از ما جدا شد، مابقی این شرایط را قبول کردند. سپس برای اینکه بدانیم چه محصولاتی باید تولید کنیم یک فرم تحقیقات بازار آماده کرده و به سراغ مراکز کامپیوتری نظیر پاساژ رضا در چهارراه ولیعصر تهران رفتیم و با فروشندگان و مشتریانشان در این خصوص وارد صحبت شدیم.
 
نتایج آن تحقیقات؛ راه را برای تولید محصولات نرم افزاری شرکتمان باز کرد. محصولاتی که با استقبال بی نظیر فروشگاههای کامپیوتری معروف شهر و نیز مردم مواجه شد و در مدتی کمتر از شش ماه سودی بالغ بر صدمیلیون تومان را عاید شرکت کرد.
 
این خیلی عالی است، شما آن زمان مگر چند سال داشتید ؟ سهامداران قبلی شرکت چه شدند، آیا وسوسه نشدند که برگردند؟

من تازه هفده سالم شده بود، چرا برگشتند ، همان زمانی هم که تصمیم داشتم آن شرکت را بخرم به آنها پیشنهاد دادم که بمانند اما به دروغ گفتند که می خواهند از ایران بروند البته بعدها که شرکت به سوددهی رسید به سراغ من آمدند و از کار خود ابراز پیشمانی کردند اما من دیگر حاضر نبودم به آنها فرصت جبران بدهم زیرا به نظرم کسی که به فرصتها پشت می کند ، شایسته موفق شدن نیست.
 
درسهای مدرسه و کنکور را چه کردید؟ نمی خواهید بگویید که قید خواسته پدرتان را که همان کسب رتبه زیر صد بود، زدید؟

نه اصلاً مگر می شد چنین کاری کرد چون من هم پدرم را خیلی قبول داشتم و هم اینکه برای من بسیار مهم بود که توانایی هایم را در درجه اول به خودم و سپس به مادرم که خیلی مرا دست کم می گرفت، نشان دهم. ضمن آنکه پدرم همان زمانی که شرط رتبه زیرصد را گذاشتند، یک دانشجویی که رتبه یازده کنکور سراسری بود و در دبیرستان البرز هم تحصیل کرده بود را به من معرفی کرد که مهارت های موفقیت در کنکور را به من بیاموزد.