به دنبال عادی جلوه دادن فـتیش پا هستم
سلام
بنده
سی دو ساله هستم و حدود ده سال هم هست که فتیش پا رو تو خودم پیدا کردم و دو سال
هم هست ازدواج کردم و همسرم هم یه سال از من کوچکتر میباشد.
سلام
بنده
سی دو ساله هستم و حدود ده سال هم هست که فتیش پا رو تو خودم پیدا کردم و دو سال
هم هست ازدواج کردم و همسرم هم یه سال از من کوچکتر میباشد.
سلام
بنده تا چند وقت دیگه میخوام برم خواستگاری و اقدام کنم واسه ازدواج... یه سوال دارم که ذهنمو خیلی مشغول کرده و اونم به بن بست رسیدن زندگی مشترکمون و جدایی ...
سلام به همه
ببخشید که مقدمه چینی بلد نیستم فقط بگم شما من و نامزدم رو بالای 23-4 سال در نظر بگیرید .
آشنایی ما به این طریق بود که من طی ارتباط رسمی که وجود داشت بهش علاقه پیدا کردم و اون تقریبا از علاقه من باخبر شد بعد جلو اومد. خانواده درست حسابی هستند اما هیچ کدوم از اعضا با هم گرم و صمیمی نیستن و هر کس سرش تو کار خودشه .
سلام
بنده شاغلم حدود دوازده سال و مجرد ۳۵ ساله. بنابر دلایلی نه خونه دارم نه ماشین. تا بخواهی خونه دار بشی و ماشین... وقت زیادی از عمرت میره و لذت زناشویی و تفریح زیاد فایده نداره چون همش فکر کار و تهیه خونه و ماشین باید باشی.آیا نمی توان جلوتر بیفتی در زندگی؟ من برای خودم راهی به ذهنم میرسه.
در میان همکاران خانمی مؤمن و پاکدامن و ... برام پیشنهاد داده اند که ظاهرا خونه مجلل داره ماشینم داره.
سلام
امیدوارم سالم و سلامت باشید ..
من یه مشکلی برام پیش اومده که حدود 5 سالی میشه باهاش درگیرم و اعتماد به نفسمو به شدت پایین آورده .. من نمیدونم چرا قیـافم برای 90 درصد عجیـبه .. ( البته فکر می کنم که براشون عجیب باشه ) . مثلا میرم خیابون طرف یه طوری نیگات می کنه انگار از مریخ اومدی.. چشاشون از تعجب میفته پایین .
سلام
یه پسر هفده ساله ام با کوله بارى از غم . از بچگى آدم مظلومى بودم ، پدرم در کنار تلاش هایى که برام داشت و متشکرش هستم ، بخاطر شیطنت هاى مخصوص سنم به شکل فجیع منو کتک میزد . از همون بچگى به خاطر کتک خوردن ها از سوى بابام و خواهرم سر خورده شدم .
هیچ وقت نتونستم با کسى ارتباط بر قرار کنم ، هیچ وقت دوچرخه سوارى یاد نگرفتم ، هیچ وقت از ته دل شلوغ نکردم . بزرگ تر شدم با طعنه هاى بقیه ؛ هم سنام تو مدرسه ، همه و همه بخاطر اعتماد به نفسم مسخرم میکردن و من فقط میخندیدم . تو عمرم به کسى توهین نکردم .
سلام
من دختری 24 ساله هستم و حدود 5 سال است که با خانواده در حال جنگ هستم که من قصد ازدواج ندارم و خانواده اصلا دست از پا فشاری بر نمی دارد و اصرار بسیار دارند که هر چه زودتر مزدوج بشوم ولی خودم اصلا تمایلی ندارم که ازدواج کنم .
من در تنهایی خودم غرق در خوشبختی هستم و کلی هدف برای زندگی ام دارم و دوست ندارم یک زندگی عادی داشته باشم و مثل زن های قدیم ازدواج کنم و بچه دار بشوم و مدام نگران شکم شوهرم باشم ...
سلام
آنچه که میخوام واستون بگم درد و دله که تو جامعه موج میزنه ؛
هنوز این مساله رو نتونستم با خودم حل کنم که چطور یه زن و شوهر تو دادگاه های طلاق به همدیگه بد و بیراه میگن اینا همون افرادی بودن که فشار میاوردن به دو تا خونواده واسه راضی کردنشون واسه ازدواج، همون هایی بودن که اوایل عقد و نامزدی دوست دارم ها و عزیزم گفتن ها از دهنشون نمی افتاد ، همون کسایی که اوایل عقد و ازدواج تو یه بشقاب و یه لیوان غذا و آب میخوردن... یعنی آدمی اینقد میتونه تغییر رنگ بده... اگه واقعا همو دوست داشتن که اختلافات رو حل میکردن و وایمیسادن پای زندگی اگه هم که همو دوس نداشتن پس اون ادا و اطوارها واسه چی بود؟ این تناقض چه شکلی هستش؟
سلام دوستان عزیز وقت بخیر
2 تا سوال دارم ممنون میشم هر کی اطلاع دقیق داره جواب بده.. سوالام یکم خنده دارن! ولی واقعا دوست دارم بدونم .
1- اون زوج هایی که یهو 4 تا بچه پشت سر هم میارن چه فرقی با اون زوج هایی دارن که به زور یک بچه میارن و دیگه بچه دار نمیشن حتی اگه بخوان ؟ آیا زوج شماره 1 از لحاظ جنسی قوی ترن ؟ یا تخمک و اسپرمشون بیشتر با هم جور میشه ؟ یا بارور ترن ؟
سلام عزیزان
میدونم سوالم خیلی کلیشه ای هستش ، اما جوابش برام مهمه . راستش من دختری هستم که یه مدتی ( بیشتر از یک سال ) خودارضایی داشتم و متاسفانه کلی هم فیلم مبتذل دیدم .
الانم میخوام کنار بذارم ولی موضوعات زیادی فکرم رو درگیر کرده . جدای از اینکه بخاطر گناهش عذاب وجدان دارم نمیدونم به همسر آیندم چی بگم اگه ازم بپرسه خودارضایی داشتی یا فیلم دیدی؟