تقدیم به:
استرن برگ
هنوزم آدم هارو که می بینی سعی می کنی قصه زندگی شون رو حدس بزنی؟ بازی جالبی بود ... تو یادم داده بودی... سرور- فیلم تجریش ناتمام، ساختهی پوریا آذربایجانی» |
زوج درمانی (couple therapy)
برگرفته ازکتاب زوج درمانی سینما بنیاد
(آفریدون وهمکاران 1394)
«قصه ها ناتموم نمی مونن؛ اینقدر تکرار میشن که بالاخره یه جایی تو ذهن آدما تموم میشن! شاید یه وقت دیگه... شاید یه جای دیگه...» «نازلی- فیلم پل چوبی ساخته مهدی کرمپور1390» |
ما همگی با قصه عشق بزرگ می شویم، اغلب به ما می گویند باید واقع بین باشیم، یعنی اینکه داستان هایی که برای خودمان نقل می کنیم از رویدادهای واقعی تفکیک کنیم. اما تفکیک دقیق واقعیت از افسانه آنهم در پس زمینه روابط شخصی صرفاً غیر ممکن است، زیرا آدمی واقعیتِ روابط را به گونه ای شکل می دهد تا با افسانه های شخصی خود همخوان باشد. در واقع عشق داستان است، و تنها خود ما نویسندگان این داستان هستیم. ما با داستانهای عاشقانه بهتر ارتباط برقرار می کنیم (خواه به صورت رمان، نمایشنامه، سریال های سبک تلویزیونی یا به صورتهای دیگر) تا با کتاب های خودآموز یا مقالة مجله ها.
همه ما داستان آرمانی خاصی در زمینه عشق داریم و این خود می تواند مهم ترین چیزی باشد که در مورد خودمان یاد می گیریم.
گاهی در یک رابطه ، هر همسری در عمل ها و رویدادهای واحد مفهومی را می بیند که با مفهوم و برداشت آن دیگری متفاوت است؛ علت این است که هر همسری عمل و رویدادها را در چهارچوب داستان خاصی تفسیر می کند که با داستان آن دیگری متفاوت است. در چنین روابطی داستان های آنان پیرامون رابطه شان از هم دور شده و به جایگاهی رسیده است که عملاً هیچ وجه مشترکی با هم ندارند. قصة عشق قصه ای فراگیر است، اما ممکن است محتوای قصه های هر فرد با فرد دیگر تفاوت کلی داشته باشد. اما در عین حال، هر دو انسانی که درگیر رابطه ای مشترک هستند، لازم است گذشته از قصه های فردی خویش به نحوی دست به آفرینش قصه ای مشترک بزنند.