انکار میکنم تا خوشحالتر باشم؟
خیلی وقتها چیزهایی پیش میاد که بدجوری باعث ایجاد درد میشند.. چیزهایی که وقتی باهاشون مواجه میشیم تا مرز فروپاشی هم میریم... انقدر درد دارند که از یک جایی تصمیم می گیریم نبینیمشون ! انکار می کنیم، انگار که اصلا چنین چیزی وجود نداره ... مثل کسی که با انکار پیر شدن هزارو یک عمل جراحی می کنه تا جوون باشه، کسی که طرد معشوقش رو با حرفهای قشنگ که اون نرفته و برمی گرده انکار می کنه ... کسی که وقتی می فهمه سرطان داره سراغ درمان نمیره ... کسی که با وجود اوضاع مالی ضعیف ، خرجهای هنگفت می کند، کسی که ضعف های دیگران رو نمی بینه، تا بتونه باهاشون خوب باشه و از همه بدتر وقتی که طرف ضعف های خودش رو هم نمی بینه تا بتونه با خودش خوب باشه ... اما غافل از اینکه با این همه انکار حقیقت ماجرا تغییر نخواهد کرد. و ما در حقیقت پیر، طرد شده، بیمار هستیم، فقیر و یا در جنبه هایی از شخصیتمان و روابطمان ضعف داریم. وقتی از این مکانیزم استفاده می کنیم انرژی روانی زیادی رو هم باید برای ادامه دادنش صرف کنیم و همش مواظب باشیم که مبادا اتفاقی باعث هوشیاری من بشه ، و اینطوری اضطراب، خوابهای ترسناک و بیقراری سراغمون میاد، چون فقط در ظاهر تونستیم این مساله رو از خودمون مخفی کنیم اما واقعیت وجودی ما ازش خبر داره و زجر می کشه . در اصل تو دنیایی خیالی و توهمی زندگی می کنیم که واقعیت خارجی نداره، هر چقدر انکار در ما آدمها بیشتر باشه تبدیل به آدمهای مشکل دار تری میشیم! اینکه من تمایل دارم که خودم یا فلانی این شکلی باشد یا فلان اتفاق بیفتد به این معنی نیست که الزاما واقعیت هم این باشه و این اتفاق بیفتد! اما وقتی به حقیقتی که وجود داره بپردازیم حالا می تونیم براش کاری کنیم . چون فقط در این صورت برای پیری، مریضی، طرد و مشکلات خودمون راه حلی پیدا می کنیم که در جهتی باشه که بتونه درد این مشکلات رو کمتر کنه ...
مرکز روانشناختی و مشاوره انتخاب
تلفن هماهنگی جهت تعیین وقت قبلی:
0616-638-0922 فرزاد سلحشور
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.