برآمدن از پس مشکلات

آیا شما از اینکه برخی افراد چگونه با زندگی کنار می آیند شگفت زده نمی شوید؟ آنها همیشه تیزهوش، خوش رو و بانشاط هستند و هیچگاه در برابر مشکلی تسلیم نشده و در هنگام مواجهه با مشکلات استوار می ایستند ، اما در مقابل افرادی هستند که همواره شاکی بوده و گله می کنند، از کاه کوه می سازند و زندگی را با اخم و تخم سپری می کنند. هر کسی به نوبه خود دارای مشکلات، استرس ها و تنش های مخصوص به خود می باشد اما اگرشما بیاموزید که چگونه با آنها کنار بیایید در پایان پیروز از میدان خارج می شوید. برای برآمدن از پس مشکلات به نکات زیر توجه کنید:

1) به خودتان بگویید که می توانید از پس آن برآیید: نه مشکل و نه توانایی خود را برای حل آن مشکل دست کم نگیرید. ممکن است عادت کرده باشید تا با مشکلات سطحی برخورد کرده و یا آنها را نادیده بگیرید تا زمانی که آنقدر بزرگ می گردند که نمی دانید  چگونه و از کجا شروع کنید. به خاطر داشته باشید که هیچ مشکلی آنقدر بی اهمیت نیست که آن را نادیده بگیرید. به جای آنکه مشکلات را پنهان کنید آنها را جدی بگیرید و درصدد حل آنها برآیید.
2) قدرت در دستان خود شما است: شما قدرت آن را دارید که مشکلی را حل کنید و یا به مشکلی دامن بزنید. این بستگی به آن دارد که واکنش تان نسبت به آن مشکل مثبت باشد و یا منفی. واکنش منفی معمولا شامل احساس تهدید و خطر نسبت به مشکل می باشد که یک واکنش زنجیره وار را پدید می آورد. فرد بیمناک، احساس خشم توام با نفرت در خود می کند. نفرت و خشم تنها مشکل را وخیم تر می کند. برای مثال: اگر شما اضافه وزن داشته باشید از آنکه زیاد غذا می خورید از خودتان متنفر می شوید. شما می باید مثبت بیندیشید. خود را دوست بدارید سپس خواهید دید که اراده تغییر شکل ظاهری خود را در خویش خواهید یافت.
3) از کاه، کوه نسازید: آیا عادت دارید تا مشکلات را اغراق آمیز جلوه دهید. اگر شما بیکار هستید این بدین مفهوم نیست که هیچگاه قادر نخواهید بود شغلی بیابید و یا اگر شرکت تان از رونق افتاده بدین مفهوم نیست که به پایان خط رسیده اید. به خاطر داشته باشید که افراد  بسیاری در شرایط بسیار بدتری نسبت به شما قرار دارند. مشکلات را از منظر دیگری مشاهده کرده و از خود سوال کنید بدترین اتفاقی که می توانست برای شما روی دهد چه چیزی می توانست باشد؟ آیا می توانم آن را حل کنم؟
4) از احتمالات غافل نشوید: هر مشکلی راه حلی دارد و به قول معروف پایان شب سیه سپید است. اعتقاد داشته باشید جای مشکلی که برایتان پیش آمده می توانست مشکلی بس وخیم تر و مصیبت بار تر برایتان رخ دهد که چنین نشده است.
5) متعهد به خود باشید: اکثر افراد شکست می خورند نه به خاطر آنکه فاقد هوش، فراست، توانایی، فرصت و یا استعداد می باشند، بلکه به این علت شکست می خورند که از مشکل خود به عنوان بهترین فرصت(که می توانند از آن درس بگیرند و یا آن را به سمت و سوی دلخواه خود سوق دهند) یاد نمی کنند.  شما قادرید موفق شوید درصورتی که اشتیاق خود را به زندگی از دست ندهید حتی اگر زندگی تهی و پوچ بنظر تان بیاید.
6) صحبت کنید و گوش دهید: به یاد داشته باشید که کلید حل مشکلات بیشتر اوقات در دست منبع دیگری غیر از خودتان است. هرگاه نیاز به کمک دارید قدم پیش بگذارید و درخواست کمک کنید. درخواست کمک عمل ناپسندی نیست. در حقیقت بیشتر از آنکه می اندیشید دیگران به کمک شما خواهند شتافت.
7) بیندیشید، بیندیشید و باز هم بیندیشید: از خود سوال کنید که واقعا مشکل شما چیست؟ آیا بیکاری است و یا اعتمادبنفس پایین؟ یا آیا مشکل شما عدم سرمایه کافی می باشد یا خستگی و بی حوصلگی؟ چگونه می توانید مشکل خود را حل کنید؟ به دقت به مشکلات بپردازید و سپس مرحله به مرحله آن را حل کنید.
8) منتظر چه چیزی هستید: معجزه ها به خودی خود روی نمی دهند این شما هستید که باید آنها را خلق کنید. اگر مشکلی دارید قدم نخست را پیش گذاشته و آن را حل کنید به جای آنکه منتظر بمانید تا مشکل خود به خود حل گردد. آگاه باشید که
مشکلات با گذشت زمان بدتر و جدی تر می شوند. پس اگر حقیقتا خواستار آن  هستید تا مشکل تان را حل کنید قدم پیش بگذارید و از پس آن برآیید.
9) خودانگیخته باشید: شما تنها فردی هستید که قادر به تحت تاثیر قراردادن افکارتان می باشید. افراد، تنها می توانند شما را راهنمایی کنند ولی عاقبت تنها شما هستید که می توانید تحول ایجاد کنید. بیشتر اوقات این مشکل نیست که باید حل گردد بلکه اتخاذ تصمیم حل آن مشکل، از سوی شما است که اهمیت دارد و بعضی اوقات، افراد شهامت آن را ندارند و همین باعث می شود که آنها از پس مشکلاتشان برنیایند.




هنر عفو و بخشش
کیست که نیش  خیانت  و رفتار  ناشایست  و یا  سوءاستفاده  و شیادی  را تحمل  نکرده  باشد؟ کیست  که از نتیجه  خشم  و غضب  و بیماری آگاه نباشد ، همه ما سخت به نتیجه  این اعمال آگاهیم ،اما دیگران  این  طور نیستند.نتیجه آخرین تحقیقات  نشان می دهد  که یادیگیری  و آموختن   گذشت و  عفو  در زندگی  و گذشت  در مورد کسانی  که باعث  رنجش  ما می شوند ، می تواند  ما را  به ژرفای  روحمان  رهنمون  شود  و به سودی  سرشار  نایل آید. این راهی  است نو  و بی تنش  برای  صیانت نفس و راهی برای مقابله  با فشارهای عصبی و شاید مهمترین  راه بهبود  سلامت  باشد.

پاییز گذشته ، کنفرانسی  که در  شهر آتلانتا  برگزار  شد ، متجاوز  از چهل  محقق نتایج  آخرین تحقیقات  و یافته هایشان  را درباره  گذشت و عفو   در بوته  نقد  و بررسی  گذاشتند  که چطور  به آرامش  دست یابیم . یکی از  بررسی ها نشان می  دهد  که ما با چشم پوشی  نسبت  به اشتباهات  دیگران  و لجوج نبودن  و  رشک نبردن  می  توانیم  رنج ها  و آلامی  که در طول زندگی  به وجود می آید ، را کاهش  داده  و التیام  بخشیم . یافتن راه حل هایی که مانع  از گذشت  و اغماض  ما نسبت  به یکدیگر  می  شود ، و نیز  راه حل نزاع  و کشمکش های طولانی  و تداوم  آنها  در میان  زنان  از جمله  موارد دیگر است .در واقع  ما می بایست  گذشت  را جایگزین  این کدورت ها  کنیم. یکی از مسایلی که به طور اجمالی  مورد بحث  و بررسی  واقع  شده ،  تحقیقی  است  که در کمپین  برای  مرکز  تحقیقات  عفو و گذشت  صورت گرفته ،آنها از  MRI   برای  ثبت  و کاوش  در مغز و فعالیت  های  آن  استفاده  کرده اند  تا دریابند ، مغز  انسان  چطور  درباره  مسایلی  مثل آشتی  فعالیت  می کند. در این  تحقیقات  به این نکته  پی  برده اند  که در قسمت  چپ مغز و قسمت  های به  هم چسبیده  بین شیارهای آن فعالیتی  در جریان  است  به نام مرکز  دماغی و دارای  تورفتگی هایی می باشد ، همه  ما در مغزمان  دارای  چنین بخشی  هستسم  که به آن  گذشت  می گویند.

همچنین  در قسمت  فوقانی مغز  بخشی  است به نام  مرکز  احساسات ، این بخش  سعی در پاکروبی  و ترمیم  بخش هایی  دارد  که ما  در خلال  زندگی  روزمره مان  دچار عصبیت  و یا  آسیب های  جسمانی  می کند.همچنین این بخش  کمک به بهبودی  روح  و جسم  ما می کند و سبب  ترمیم  بخش  هایی می شود  که آسیب  دیده اند .ولی  ما  چطور  این کار  را انجام  می دهیم ؟ و معنی  و رابطه  آن با عفو و گذشت  چیست ؟

الیزابت نه سا فرصتی  بدست آورد تا با دوستش  که از وی  دلسرد  شده بود  صحبت کند .او می گوید  به عوض این که راهم را بگیرم و  بروم ،برگشتم و به او گفتم که چقدر از این  پیشامد  عمیقا متاثرم . می دانستم که او  از دست من  رنجیده ،اما  او تنها گوش  کرد  و لام تا کام  هیچ  حرفی  نزد و حتی  عذر خواهی  هم نکرد.من حیران  بودم .بعد،من به خاطر ناراحتی  و عصبیت  بیش  از حدم  از او پوزش  خواستم.هنگامی  که عذرخواهی  کردم، حس  کردم  که او مرا بخشیده  است .

تاثیری  که گذشت بر رابطه ما گذاشت ،موثرتر بود .دوستم می گوید : عصبانیتم از بین رفته بود . نه سا رابطه دوستانه اش  را  تجدید نکرد،اما حالا وقتی که دوست قدیمی اش را می بیند با خود می گوید: من حالا می توانم آرامش  خاطر داشته باشم  و راحت  نفس  بکشم  و تپش  قلب هم نداشته باشم.

تجربه  نه سا  با یافته ها ی فرد  لاسکین  مدیر پروژه  عفو و گذشت  دانشگاه استفورد و نویسنده  کتاب  گذشت به خاطر  خوبی  یکسان است .

لاسگین  تاکید  بسیار دارد  برای این که  گذشت و عفو  الزاما  به معنای  چشم پوشی  کامل از گناه  کسی نیست  و نباید  فرد را  کاملا  گناهکار  قلمداد  کرد،بلکه  می بایست هر دو طرف منازعه را مقصر  دانست . داوطلبانی  که  در این پژوهش  مورد بررسی  قرار گرفته اند  بر این امر  صحه  می گذارند.همچنین این  پژوهش  نشان می دهد  به لحاظ  شرایط  روحی  و جسمانی  این افراد  شاداب ترند  و خواب  بهتری  دارند.لاسکین  می گوید : هیچ چیز کشنده تر از این نیست  که با ما  رفتاری  توام  با خشم  و غضب  یا با حالتی  تند و گزنده  صورت گیرد.

به این دلیل است که ما از هر واقعه ای به شدت   روی گردان  می شویم، کینه و عدواتی که تدریجا  به وجود می آید  خونمان را به جوش  می آورد  و تبدیل  به یک معضل لاینحل می کند.در این  لحظات است که بدن ما  هورمون های  آدرنالین  و کورتیزول را با شدت  هرچه تمام تر  و بلادرنگ  منتشر می کند،قلب ما به تپش  افتاده ،نفسمان  به شماره می افتد  و صدای  ضربان  قلبمان  را در شقیقه مان  می  شنویم.به همراه این فعل و انفعالات است که  قند عضلات را به گردش  در می آورد  و عامل موثری  در لخته شدن  سریع خون  می شود .در عین حال همه اینها  آسیبی به ما نمی رساند ، اگرچه در یک آن  اتفاق می افتد (همچون حادثه ای  ناگوار در بزرگراه ). اما خشم  و غضب  بمثابه  حادثه ای  بی  انتهاست  و بازگشت  هورمون ها  به مفهوم  حفظ ما در برابر  این سموم منتشره  است .


ارزش گذشت

گذشت و ایثار  دو واژه  مقدس در ادبیات  ماست . همیشه و هر زمان در طول تاریخ بشریت " از خود گذشتگی "  جایگاهی  بسی ژرف  در ارزش های  انسانی  داشته است  و از جمله  خصوصیات  اخلاقی والا  به شمار می رفته است .هر جامعه ای  بسیاری از پیشرفت های خود را  مرهون  و مدیون  افرادی  بوده است  که در راه ایجاد  آبادی و ترقی  سرزمین خود  از خواسته ها  و امیال  خود گذشتند  و رفاه  و آسایش  و امنیت  مردم  را بر رفاه و آسایش  و امنیت  خود ترجیح  دادند.

چنین اشخاصی  تاثیرگذارترین  افراد  هر جامعه ای  هستند. چه در میان بزرگان  و اندیشمندان  هر سرزمین  مانند  امیرکبیر  که بزرگترین  نقش  را در زمان  خود  در پیشرفت  و ترقی  ایران داشت  و در نهایت جان خود  را در این راه فدا نمود و چه در واحدهای کوچکتر  مانند خانواده  که ممکن است  که یکی از اعضاء آن مانند  پدر،مادر یا برادر  زندگی  هر یک از دیگر اعضاء خانواده  را دگرگون نماید. اینکه انسان تنها خود را نبیند و فقط  به خواسته های خود فکر نکند، برای  دیگران  ارزش  قایل  شود و به خواسته های آنها بهاء دهد بزرگواری است  و آنجا که به خاطر دیگری  تمایلات خود را زیر پا بگذارد ، گذشت  و فداکاری  است . برای گذشت و ایثار باید   خیلی  بزرگوار بود و برای  بزرگوار بودن  باید خیلی  انسان بود.اما برای  انسان های واقعی  این گذشت و بزرگواری  آنچنان  دلپذیر و  لذت  بخش  است  که هرگز  آن را با خودخواهی های دیگران عوض نمی کنند و احساس رضایت حاصل از این ایثار را بر حس  خودخواهی  ترجیح می  دهند.فداکاران  از  فداکاری  خود خشنودند اما هرگز ظالمان  از  ظلم خود  لذت نمی برند مگر آنکه  شخصیتی  بیمارگونه داشته باشند.هرآنچه  که انسان  را به انسان بودنش  نزدیک می کند و او را در مسیر تکاملی  خود  پیش  می برد احساس والایی از هستی  به او می بخشد و هر آنچه که او را در مسیر حیوانی  پیش می برد  احساس  پستی و رذالت را  در او زنده  می کند و بسوی  درجات  پایینی  از انسان بودن  سوق می دهد.



از زندگی خود راضی هستم؟
از آنجا که همه‌ی زندگی در وجود آدمی شکل می‌گیرد، رضایت و آرامش را نیز نمی‌توان در بیرون جست‌وجو کرد و باید برای یافتن آن، به عمق وجود خویش مراجعه کرد.

من به عنوان کسی که روح و جسمم با هم به آشتی و تفاهم رسیده‌اند و هر یک در خدمت‌ دیگری است، هر صبح که چشم می‌گشایم و از خواب برمی‌خیزم، می‌بینم که هدیه‌ی زندگی را با احترام تمام، تقدیمم می‌کنند. هدیه‌ای که چون به آن می‌نگرم، جز آرامش و رضایت، جز انبساط خاطر و سلامت، چیزی در آن نمی‌بینم، آری، من از زندگی‌ام، راضی‌ام چرا که این هدیه را از دست خدای رحمان گرفته‌ام. من هرگز به انتظار دیگران نمی‌نشینم و وقت ارزشمند و گران‌بهای خود را صرف انتظار برای آمدن آنانی که شاید هرگز نیایند و شاید هرگز به نیازم پی‌نبرند، تلف نمی‌کنم.

لازم نیست نیمه‌ی مکمل کسی باشی یا کسی بیابد و نیمه‌ی ناتمام تو را کامل کند، زیرا ارتباطی این‌گونه و دیدگاه و نگرشی این‌چنین، از همان ابتدا محکوم به شکست است. همین که فکر ناقص بودن را به ضمیر ناخوآگاه خود راه می‌دهی، ناخودآگاه، ضعف، کمبود، احساس عدم شایستگی و عدم اعتماد به نفس را به خویش القا کرده‌ای.

شاید ابراز رضایت از خود، قدری خودخواهانه به نظر برسید چرا که از همان دوران کودکی به تک‌تک ما آموخته‌اند که همیشه باید متواضع و فروتن باشیم و ابراز وجود نکنیم. اما من خوب می‌دانم که تعریف کردن از خود اگر همراه با بلوف و خیال‌پردازی نباشد و صحبت از توانایی‌ها و استعدادهای خود اگر بدون هر گونه اغراق و تظاهر صورت پذیرد، سرشار از موج‌ها و پیام‌های مثبت است و قبل از آن که دیگران را هدف قرار دهد، به خود ما باز می‌گردد و بر اعتماد به نفس، خودباوری و خودشکوفایی ما می‌افزاید انسان‌های بزرگوار، دیگران را به خاطر آنچه هستند و آنچه کرده‌اند، می‌بخشند و به خودسازی و زیباسازی خویش می‌پردازند تا از رهگذر تغییری که در خود پدید می‌آورند، به دیگران نیز راه را نشان دهند که زندگی و شخصیت‌شان را متحول نمایند.


خواسته‌ها و آرزوها، یکی پس از دیگری از راه می‌رسند و هر کدام که برآورده می‌شوند، اعتبار خود را از دست داده و از چشم انسان می‌افتند و آرزویی بهتر و آرمانی شگفت‌تر، جایگزین آنها می‌گردد. کسی می‌تواند از زندگی خود راضی باشد که روح کمال‌طلب و روان فزون خواه خود را بشناسد و فکر نکند که چون آرزوهایش را پایانی نیست، پس فرد خودخواه و سیری‌ناپذیری‌ست و به این ترتیب، به شخصیت خود برچسب منفی بزند و استعداد درک حقیقت را در خود کور کند.


من از زندگی‌ام راضی‌ام. عشق می‌ورزم و به من عشق می‌ورزند. مهربانی می‌کنم و مهربانی به من روی می‌آورد. دست افتادگان را می‌گیرم و ایستادگان دست مرا می‌گیرند. زیبا می‌بینم و زیبایی در زندگی‌ام تجلی می‌یابد. مهر می‌ورزم و مهرورزان از راه می‌رسند می‌بخشم و مرا می‌بخشند و می‌خندم و دنیا به رویم لبخند می‌زند.


به‌راستی که زندگی، آنگاه به حد کمال می‌رسد و انسان، آن زمان احساس رضایت و خوشبختی می‌کند که احساس کند فرمانده‌ی یک زندگی است. در این دنیا، هیچ‌چیز مطلق نیست و هیچ‌کس نیز نمی‌تواند بی‌نقص باشد. همه‌ی بعدهای زندگی، رو به یگانگی دارند و همه‌ی ذره‌های وجود، به سوی وحدت پیش می‌روند. همه می‌روند تا به سرچشمه‌ی کمال بپیوندند و کامل شوند.

رضایت و نارضایتی، زاییده ی باورها و حاصل اندیشه‌های ماست، ناشی از برداشت و تفسیری‌ست که از رویدادهای زندگی داریم.  

خاطره‌های سرکوب شده، عقده‌های فرو خفته، احساس گناه، احساس مقصر بودن و پذیرفتن نشدن و... همگی در عمق وجود ما خفته‌اند و هنگام برداشت‌ها و تعبیرهایی که از رخدادها داریم، سر برمی‌آورند و خود را نشان می‌دهند.

تنها تویی که می‌دانی شایسته‌ی عشق هستی و لیاقت زندگی کردن داری. تو اکنون همه‌چیز را متفاوت از گذشته می‌بینی، چرا که تحولی در رکن‌های وجودت به وقوع پیوسته و اینک نور حقیقت و معرفت بر ساحت وجودت، تابیدن گرفته است.


یک دقیقه !

هر روز صبح یک دقیقه وقت برای خودتان کنار بگذارید ، بنشینید و فکر کنید.

یک دقیقه وقت بگذارید و کار کوچکی برای ارج نهادن به خود انجام دهید.

یک دقیقه وقت بگذارید و بر آن شوید که امروز را از افسوس های گذشته و دلواپسی های آینده پاک کنید

یک دقیقه وقت بگذارید و فکر کنید یک مورد نگران کننده تا چه اندازه ارزش غصه خوردن و تنش عصبی دارد.

یک دقیقه وقت بگذارید و نگذارید که چیزهای کوچک شادمانی شما ر ا بر هم بزند.

یک دقیقه وقت بگذارید و اثرات حرف های غیر منصفانه را از بین ببرید.

یک دقیقه وقت بگذارید تا از افکار منفی خلاص شوید.

یک دقیقه وقت بگذارید و تجربه ای لذت بخش را به خاطر بیاورید.

یک دقیقه وقت بگذارید تا به تمدد اعصاب بپردازید.

یک دقیقه وقت بگذارید و تصمیم بگیرید که از هیچ کس انتظار تشکر نداشته باشید

یک دقیقه وقت بگذارید و بر آن شوید که اجازه ندهید کسی در شما احساس حقارت به وجود بیاورد

و بلأخره آخرین دقیقه روز خود را به این اختصاص دهید که تصمیم بگیرید به هیچ وجه در مورد آنچه دیگران ممکن است درباره شما بگویند یا فکر کنند نگران نباشید



چرا برخی نیمه خالی لیوان را می‌بینند؟

چرا برخی نیمه خالی لیوان را می‌بینند؟

افرادی را دیده‌اید که در برخورد با جنبه‌های مختلف زندگی به بخشهایی توجه می‌کنند که مأیوس کننده و ناامید کننده هستند. عیبها و نقص را زودتر می‌بینند. بیشتر ، آنها توجه می‌کنند و اغلب آنها را به خاطر می‌سپارند. وقتی با آنها صحبت می‌کنید بیشتر از خاطرات ناراحت کننده و تجارب بد خود حرف می‌زنند و برخی به قدری به این کار عادت می‌کنند که حتی نیمه پر لیوان را هم خالی می‌بینند. اینها افرادی هستند که گاه در اثر عوامل مختلف تجارب موفقیت آمیز خود را فراموش کرده‌اند.
ممکن است یکی از این عوامل داشتن تجارب بد و ناموفق پی‌در‌پی باشد که فرد را به این باور عمیق می‌کشاند که تمام تجارب آینده آنها نیز به این صورت خواهد بود. گاهی اوقات چنین حالتی خبر از یک بیماری روانی می‌دهد. مثل
افسردگی در انواع مختلف و یا پارانویا (سوء ظن شدید) گاهی نیز کمبود برخی ویتامینها مثل ویتامینهای گروه B چنین حالتی را در فرد موجب می‌شود. در برخی اوقات فرد چنین نگاهی را به رویدادهای زندگی از یک منبع دیگر مثل والدین ، یک دوست ، یک معلم و ... آموخته است.

افکار انسان و نگرش او به دنیا

علاوه بر اینکه تفکر انسان به یک ویژگی بارز و مشخصه اصلی اوست انواع تفکر و افکار او نیز اهمیت بسزایی دارد. شیوه تفکر انسان در برخی موارد ممکن است در چرخه معیوبی دیگر افتاده باشد و وقایع زندگی را در حین چرخه معیوب تعبیر و تفسیر کند. بر این اساس می‌توان شیوه تفکر انسان را به دو نوع منفی و مثبت تقسیم کرد. هر کدام از این افکار نگرش فرد به دنیا و رفتارهای او را شدیدا تحت تأثیر قرار می‌دهند. روان شناسان شناختی به این دو دسته از افکار توجه قابل ملاحظه‌ای دارند و معتقدند برای کمک فرد مشکل‌دار باید افکار او را شناخت و آنها را اصلاح کرد.

نیمه خالی لیوان همان افکار منفی انسان است.

افکار منفی آن دسته از فکرها و باورهای فرد هستند که نتایج ناگواری گاه برای فرد و گاه برای دیگران دارند و این نوع افکار معمولا مصرف کننده توان و انرژی جسمی و روحی فرد هستند و او را به ضعف و سستی می‌کشانند. روند شکل گیری و گسترش آنها در ذهن نیز خیلی سریع و پیشرونده است. کافی است در مقابل اولین افکار منفی که به ذهن فرد خطور می‌کنند کمی سستی ، ضعف ، عقب نشینی در فرد مشاهده شود و به عبارتی فرد تسلیم این افکار شود به سرعت جای پایی برای خود باز می‌کنند و تکثیر می‌یابند. گسترش آنها از طریق تعبیر و تفسیر وقایع ، زایش مجدد افکار منفی ، گسیل داشتن توجه به فرد به گزینش انتخابی وقایع بد و منفی ، گزینش خاطرات منفی و تلخ که تأیید کننده این افکار هستند صورت می‌گیرد. در واقع افکار را به موجودات زنده‌ای می‌توان تشبیه کرد که برای حفظ بقاء خود به هر کاری دست می‌زنند و شروع به جمع آوری مواردی می‌کنند که صحبت آنها را تأیید می‌کنند.

نیمه پر لیوان همان افکار مثبت هستند.

افکار مثبت افکاری سازنده هستند. نیرو بخش هستند و به فرد نیرو ، نشاط ، شادمانی و امید می‌بخشند. راههای موفقیت را به فرد نشان می‌دهند و به او کمک می‌کنند روشهای رسیدن به آنها را شناسایی کند. مثبت بینی را نباید با خوش بینی و خوش باوری اشتباه کرد. افراد مثبت بین توان خود را برای دیدن زمینه‌های مثبت به موقع بکار می‌برند و اجازه نمی‌دهند مثبت بینی آنها زمینه‌ای برای از دست دادن حقوقشان باشد. افکار مثبت نیز قابلیت گسترش یابندگی دارند هر چند برای فردی که در چرخه افکار منفی گیر افتاده است، گسترش افکار مثبت کلی با زحمت و تلاش انجام می‌گیرد. به عبارتی فردی که عادت کرده همواره نیمه خالی لیوان را ببینید باید مدتی تمرین کند تا افکار مثبت خود را تقویت و آنها پرورش دهد.

چگونه افکار مثبت خود را پرورش دهیم؟

شناسایی افکار منفی و مثبت

به عنوان گام اول دفترچه‌ای تهیه کنید و فهرستی از افکارهای منفی و مثبت خود را یادداشت کنید. شناخت افکار بسیار مهم است، بعد از شناسایی افکار منفی تلاش کنید، فکر مثبتی را که می‌توان جانشین آن کرد پیدا کنید و در مقابل آن یادداشت نمایید.

پیدا کردن شواهدی که افکار مثبت را تأیید می کنند.

در یک فرصت مناسب به گذشته خود فکر کنید، خاطرات خود را مرور کنید دشواری را پیدا کنید که افکار مثبت شمارا تایید می کنند. برای اینکه این خاطرات را مجددا فراموش نکنید می‌توانید آنها را یادداشت کنید.

شناسایی ویژگیهای مثبت

ویژگیهای مثبت خود را پیدا کنید. آنها را در دفترچه‌ای یادداشت کنید و در فرصتهایی که دارید آنها را مرور کنید.

به استقبال تجارب جدید بروید: هر فرصت تازه‌ای را تجربه جدیدی تلقی کنید که احتمال نتایج منفی و مثبت را به همراه دارد. اما در هر حال شما به نتایج مثبت امیدوارید، علاوه بر آنکه می‌دانید نتایج منفی نیز درسهای خوبی برای شما خواهد داشت.

تعیین موقعیتهای مربوط به ظهور افکار منفی

اوقاتی را که معولا به عنوان راه انداز افکار منفی هستند پیدا کنید. در چنین اوقاتی خود را سرگرم نگه دارید. مثلا شروع به کار می‌کنید که به آن علاقمند هستید و بیشتر از افکار منفی توجه شما را به خود جلب می کنند. در این ساعات و موقعیتها کارهای کسل کننده که علاقه‌ای به آنها ندارید را انجام ندهید.

کمک از افراد متخصص

در زمینه‌ای که مایل به فعالیت هستید از افرادی که در آن زمینه اطلاعاتی دارند کمک بخواهید. این کار به شما کمک خواهد کرد تا احتمال تجربه منفی و شکست را کاهش دهید. تجارب منفی اغلب تأییدی بر افکار منفی هستند.

اصلاح روابط اجتماعی

روابط اجتماعی خود را مورد بازبینی قرار دهید. برخی از افکار منفی ما به روابط نادرست اجتماعی مربوط می‌شود. عدم رعایت فاصله مناسب در روابط که به صورت چسبندگی و وابستگی زیاد به اطرافیان یا دوری و اجتناب از ارتباط با آنها دیده می‌شود اغلب افکار منفی را شدت می‌بخشد. رعایت تعادل و توازن در میزان روابط احتمال رشد و پرورش افکار منفی را کاهش می‌دهد.

برقراری ارتباط با افراد مثبت اندیش

این گونه افراد براحتی قابل شناسایی هستند. روابط خوبی دارند، از فعالیتهای خود رضایت دارند، وقایع را به گونه‌ای منطقی تجزیه و تحلیل می‌کنند و سعی می‌کنند جنبه‌های مثبت را بیشتر مورد توجه قرار دهند و از جنبه‌های منفی درس بگیرند. خود کنترلی خوبی دارند و اجازه نمی‌دهند در مقابل وقایع منفی شدیدا آشفته شوند و این افراد را شناسایی کنید و با آنها روابط اجتماعی برقرار کنید.

هدفمند و با برنامه باشید.

تعیین اهداف مشخص در زندگی و برنامه ریزی برای رسیدن به آنها بسیار مهم است. افراد هدفمند می‌دانند از زندگی چه می‌خواهند و گامهای مناسبی برای رسیدن به اهداف خود بر می‌دارند و در نتیجه احتمال شکست را که تقویت کننده افکار منفی است پایین می‌آورند.

به خودت نگاه کن و باور کن که از همین حالا تو یک فرد مثبت بین هستی که نیمه پر لیوان را می بینی.