درود🌸🌸🌸🌸
فیلم سه ماهی که بعد از پیشنهادتون با خوشحالی نشستم ببینم و خوشحال بودم که هانیه توسلی داخل این فیلم هست..و بعد از پلی شدن دیدم این فیلم چقدر زیرخاکی هست😄و خیلی سال پیش تیکه هایی از این فیلم رو داخل تلویزیون دیده بودم..و اما نظر من.. من با اصرار بر زنده موندن مخالفم.. به نظرم آدم ها دو دسته اند..آدم هایی که شور و شوق حیات و زنده بودن و نفس کشیدن رو دارن و هر جور هست میخوان این فرآیند ادامه داشته باشه تا اونجایی که امکانش هست علاقه دارن این زمان حیات طولانی و طولانی تر شه..و دسته  دیگه آدم هایی که تو هر مسیر میگن خب حالا زنده هستیم سود و کیفیتش چیه؟ اگر کیفیت نداره اصراری بر طولانی شدن نیست.. اصراری بر تنها نفس کشیدن نیست اصرار بر شادی در زندگی هست حالا اگر یک روز باشه هم با ارزشه، نیاز نیست این فرآیند رو طولانی کرد.. و من با دیدن پدرم گاهی اوقات به این نتیجه می رسم که چقدر دوست داشتم جز دسته ی اول باشم..البته فقط گاهی..

جالبه الان خاطره ای تو ذهنم اومد که خانواده ای بودن چند سال پیش که کل خانواده با هم داخل یک تصادف از بین رفته بودن و تو خونه ی ما چند روزی همه ناراحت بودن و من این نظر و داشتم که جای شکرش باقی هست که همه با هم فوت شدن اگر یک نفر از خانواده زنده میموند عذاب زیادی رو متحمل میشد و چرا باید متحمل شه.. حالا بگذریم از این موضوع که افرادی بودن که داخل این شرایط شکوفا شدن و به رشد بشر کمک کردن.. اما اون زمان این برای من دارای اهمیت نبود.. اما جالب اینجاست که ناراحتی بابا از این بود کاش یکیشون زنده میموند و کل خانواده از بین نمیرفتن.. یک نظر کاملن در جهت مخالف من.. و از بابا پرسیدم در چنین شرایطی اگر ازت سوال بشه کدوم راه رو انتخاب میکنی اگر مثلن 7 نفر از خانوادتو از دست داده باشی.. اول اذیت شد از سوال و نمی خواست جواب بده اما در انتها گفت زندگی باید ادامه پیدا کنه در هر سختی و مشقتی باید زندگی رو انتخاب کرد و من زندگی رو انتخاب می کنم..
و ما اذیت کردیم که وای بابا چطور دلت میاد اما من لذت بردم از این دیدگاه و این انتخاب..
 انتخاب زندگی در هر شرایطی یا حماقت رو میطلبه و یا شجاعت..
به هر حال دیگه این برای من یه بازی شده که با حرف زدن با آدم ها کشف کنم جز کدوم دسته ان..آقای آفریدن شما قصه های عشقی آدم ها رو کشف می کنید.. من نوع این دسته بندی رو😅به هر حال منم پیشرفت های از نوع دسته ام داشتم تا حدی اما نمیشه از دسته خارج شی یک نوع نگرش ذاتی هست گمونم.. به هر حال به قول نیچه این مهم هست..
"به تمامی بزی و به هنگام بمیر“
 و اما الهام داستان ما من از اونجا که دسته اولی هستم عمل نکردن رو انتخاب میکنم چرا که زندگی بدون هوشیاری و ذهن رو نمی پسندم و اصراری هم بر نفس کشیدن ندارم.. تصور کنید روزی رو که کتاب بخونی و بعد نمیدونی که خوندی یا نه فیلم میبینی و نمیدونی دیدی یا نه.. کلن خوندن و دیدن چه تفاوتی با نخوندن و ندیدن داره؟ و همینطور انجام کارهات چه اثر و نتیجه ای برای خودت میتونه داشته باشه؟ و همینطور بقیه کارها صحبت کردن در مورد کارهای مورد علاقه ات.. کشف کردن چیز هایی که دوست داری.. لذت بردن از محیط ها.. و حتی همون رنج کشیدن من دوست ندارم حتا خیلی از رنج ها رو فراموش کنم.. رنج هایی که با گذر زمان باید برگردی و تغییرات اونها رو  نگاه کنی.. به نوعی هیچ فعل و صفتی دیگه معنی خودش رو نداره تو تنها نفس میکشی همون طور که یک کرگدن نفس میکشه همون طور که یک آمیب تنفس داره.. و اطرافیانت به خاطر خودخواهی خودشون از وجود تو خوشحالن..اطرافیانت بخاطر نداشتن شجاعت و مقابله با حقیقت ها و رنج ها تو رو نگه میدارم و خوشحالن..در اصلن اونها هم خوشحال نیستن.. دچار فریب دادن خودشون هستن.. بخاطر نداشتن توانایی روبه رو شدن با خودشون اصرار بر موندن جسم تو دارن..دیالوگی که پدر پسری که بیماری مشابه بیماری الهام داشت رو دقت کردین(با بازی امید روحانی) .:"همین که زنده مونده من و مادرش راضی هستیم".. من دوست ندارم بخاطر خودخواهی و حماقت اطرافیان نفس بکشم..ما همه در داشتن جسم یکسان هستیم تفاوت ما در هوشیاری ماست..و اگر انتخاب با من باشه زندگی بدون هوشیاری رو انتخاب نمیکنم🍀
..
..
و دیالوگی که من دوست داشتم از زبان الهام بود، تصویر ذهنی که از مادرش ساخته بود..
..
..
یه زن جون با لباس بلند قرمز..
که داره به خودش عطر می زنه..
به منم میزنه..
می چرخه..
می ره..
بوش هنوز یادمه..
..
روز شادی داشته باشید🤚
مهتاب احمدی🍀