تعریف طلاق
طلاق بعنوان فرایندی تلقی می شود که ماهیت تحولی داشته و در لغت به معنای جدا شدن زن و شوهر از یکدیگر و رهایی آنها از تقیدات زندگی زناشویی است .
دلایل طلاق
مهمترین دلایل طلاق توقعات نادرستی است که طرفین از یکدیگر دارند.در عین حال موارد زیر نیز قابل اشاره است:
1- عدم آگاهی جنسی 2- شهرت یکی از طرفین 3- بیماری و یا نقص جسمانی 4- نبود امنیت شغلی 5- تضاد فرهنگی 6- فقر مالی 7- عدم درک متقابل افراد از یکدیگر
اما یکی از مهمترین عوامل طلاق در جامعه امروز ما بحران شخصیت است. همان بحرانی که سبب می شود ازدواج ها صورت گیرد. بحران تنهایی یا یک خلاء عاطفی خلائی است که باعث می شود در سن پایین فرد تصمیم به ازدواج بگیرد. با ازدواج این گره یا عقده را از هم بگسلد. چنین افرادی که هنوز به بلوغ روانی کامل نرسیده و آگاهی لازم را جهت ازدواج ها ندارند، فقط برای اینکه تنهایی خود را پر کنند به سراغ ازدواج می روند. این افراد نه به روابط جنسی، نه به مادیات و نه به ظواهر و... به هیچ چیز توجه نمی کنند و تنها توجه آنها به تشکیل زندگی تازه و استقلال فردی در نتیجه جدا شدن از خانواده خود است. همین بحران شخصیت باعث می شود که فرد به هیچ کدام از تفاوت های فرهنگی و... با فرد مقابل توجه نکند تا فقط به استقلال فردی دست یابد. پس به طور غیرمستقیم بحران شخصیت طلاق را نیز برای فرد رقم می زند.
گفته می شود یک ارتباط جنسی مناسب 60 تا 70 درصد باعث رونق زندگی زناشویی می شود و متاسفانه دیده می شود که خیلی از طلاق ها به خاطر نداشتن یک ارتباط زناشویی مناسب است.
آثار و نتایج طلاق
طلاق از نظر روانی و حقوقی و اجتماعی آثاری دارد که بعضی از آنها مربوط به خود دو همسر است و بعضی دیگر به خانواده آنها و در صورتی که از آن ازدواج فرزندانی هم به وجود آمده باشند، جدایی تاثیر بسیار قابل ملاحظه ای در وضعیت کودکان آنها از جهات مختلف خواهد گذاشت.
پیامدهای روانی طلاق
کاهش سطح انرژی
احساس غمگینی
نا امیدی، نگرانی در مورد آینده
انزوا و گوشه گیری
کاهش تحمل ریسک پذیری
کم انرزی بودن تن صد
میل به گریه،تفکرات منفی
بد بینی،بی توجهی به آراستگی ظاهر
اختلالات خواب، کاهش تمایلات جنسی
خشم نسبت به همسر یا نزدیکان او
بدبینی نسبت به جنس مخالف و پدیده ازدواج
پیامدهای طلاق در ابعاد فردى، خانوادگى، اجتماعى ، فرهنگى و اقتصادی
الف . پیامدهای فردی
زن پس از طلاق، متحمل پس لرزه های روحی و فشارهای روانی آن می شود. وقتی زنی می بیند زندگی ای که با هزار امید و آرزو شروع کرده بوده از هم پاشیده است، یاس و ناامیدی در دلش ریشه می کند و این ریشه ها، هر روز گسترده تر می شوند و زن را گاه تا مرز افسردگی کامل و حتی جنون می کشانند. زن بیشتر از مرد احساس شکست می کند و خود را بازنده ای می داند که نتوانسته انتخاب درستی در زندگی اش داشته باشد و یا با وجود انتخاب درست، در ادامه زندگی نتوانسته درست با مشکلاتش کنار بیاید و با آنها دست و پنجه نرم کند.
از سویی زن، مامنی برای تسکین روحی و کاهش اضطراب و نگرانی هایش ندارد و از سویی دیگر، همه سعی دارند برای او نسخه های جدید بپیچند و یا سرزنشش کنند. یادآوری کشمکش ها و جنجال های پیش از طلاق و هنگام دادرسی نیز خود عامل فشارهای روحی مضاعفی است که پس از طلاق علاوه بر دیگر مسائل، روحیه زن را آزرده می کند.
برخی زنان که در پیگیری طلاق خود را مقصر می دانند، قطعا در آینده با عذاب وجدان روبروگشته و آسیب های جدی را تجربه خواهند نمود که تبعات منفی زیانباری را برای ایشان به همراه خواهد آورد. ترس و تنهایی، افسردگی، سرخوردگی ، انزوا ،کاهش رضایت از زندگی، خودکشی ، پذیرش نقش های چندگانه و تعدد نقش ها و به دوش کشیدن مشکلات تربیتی کودکان ( در صورت حضانت فرزندان ) ، مشکلات ناشی از عدم حضانت فرزندان، دلتنگی ، سردرد، برونشیت، آسم، افزایش فشارخون، بی قراری در خواب، احساس عدم سلامتی، اختلال حواس، مشکلات جنسی ، پناه بردن به الکل، موادمخدر و سیگار و نگرانی بیش از حد از ازدواج بعدی ( تا آن حد که ممکن است آنها را نسبت به ازدواج مجدد دلسرد کند ) از عوارض فردی طلاق برای زنان است.
ب . پیامدهای خانوادگى
معمولاً بیشترین آسیبها را متوجه فرزندان طلاق دانستهاند. افسردگى و دلتنگى، ترس، کج خلقی و منفیبافی از آثار رایج طلاق بر فرزندان است. به دلیل آن که طلاق غالباً در پس مشاجرات و اختلافات علنی است و کودکان نه انتظار چنین اختلافی و نه تصویری روشن از آینده دارند، بنابراین فشارهای روانی زیادی را تجربه میکنند. جدا شدن از هر یک از والدین آنها را آسیبپذیر میکند. از آنجا که کودکان نقاط اتکای خود را از دست میدهند، احتمال بیشتری وجود دارد که به خانه گریزی روی آورند.
از سوی دیگر، با وجود تغییرات اجتماعى و فرهنگى در دهههاى اخیر، طلاق در جامعهی ما هنوز مسئلهای عادی قلمداد نمیشود و فرزندان طلاق در میان بستگان و مرحله انگشتنما و تحقیر میشوند. این موضوع به دختران فشار بیشتری را تحمیل میکند؛ بهویژه آنکه احتمال انتخاب شدن را برای ازدواج آنان کاهش میدهد و احساس حقارت میتواند زمینهساز بسیاری از شرارتها و بزهکاریها شود.
با آغاز کشمکشهاى خانوادگى هر یک از زن و مرد، میکوشند تا خود را در میان فرزندان موجه جلوه دهند و برای کسب حمایتِ بیشتر، به فرزندان خود روی میآورند. هر کدام از دو طرف، بهویژه زنان، برای تحکیم موقعیت خود، درصدد به انحصار گرفتن حمایت فرزندان خویش برمیآید و در برخی موارد، در صورت طلاق ، ممکن است کودک نیز جزیی از این کشمکش باشد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.