خلاقیت
(Creativity)
اگر بنا بود که کسی بنشیند و بگوید «دربارة این مشکلم به طرز فکر تازهای نیاز دارم [منظور این است که حد و حدود نیاز واقعی خود را بیان دارم]»، در آن صورت بهتر بود چه کند؟
-
میتوانست به کنکاش بپردازد و بکوشد تا بهطور منطقی به طرز فکری نو دست یابد.
-
میتوانست طرز فکر مورد استفادة شخص دیگری را وام بگیرد و یا آنکه به سرقت برد.
-
میتوانست دست روی دست بگذارد و در انتظار الهامات غیبی بنشیند.
-
میتوانست از شخص نوآوری بخواهد تا برایش به خلق اندیشهای بپردازد.
-
میتوانست گروهی از متفکران را به شرکت در جلسهای برای این کار دعوت کند.
-
و یا میتوانست به آرامی و بهنحوی حساب شده، از یکی از تکنیکهای خلاقیت استفاده کرده و ظرف مدت زمان کوتاهی به ایدههای جدیدی دست یابد.
در این مقاله سعی شده است تا به اختصار در مورد مفهوم خلاقیت و ارتباط آن با مؤلفههایی همچون هوش و اطلاعات و ضرورت آن در دنیای کسبوکار و زندگی اجتماعی مطالبی ارائه گردد.
در ابتدا بهتر است با این مفهوم و تعاریفی که از آن شده است آشنا گردیم:
خلاقیت موضوعی درهم و برهم و گیجکننده است و چنین مینماید که دامنة شمولش از ساخت درپوش یک خمیردندان باشد تا نوشتن سمفونی پنجم بتهوون. سادهترین تعریف واژة «خلاق»، عبارت است از پدید آوردن چیزی [باارزش و کمنظیر] که پیش از این وجود نداشته است. درک منطق خلاقیت به تنهایی شما را خلاقتر نمیکند. اما، شما را به ضرورت وجود خلاقیت آگاه میسازد و فهم منطق خلاقیت موجب ترغیب فرد به انجام کار خلاق میشود.[۲]
خلاقیت را از دو منظر میتوان نگریست: یکی در حوزة تفکر خلاق برای حلّ مسائل و تصمیمگیری پیرامون زندگی و دوم راهی برای موفقیت در تداوم کسبوکار.
خلاقیت بهعنوان جوهرة کارآفرینی و عامل کلیدی موفقیت و بلکه بقای سازمانها و نهادها هنوز جایگاه واقعی خود را نهتنها در جامعه بلکه در محافل علمی و تحقیقاتی کشور پیدا نکرده است. به همین دلیل هنوز در هیچیک از دروس یا رشتههای تحصیلی دانشگاههای کشور واحدی برای آموزش خلاقیت پیشبینی و طراحی نشده است. [۱]
امروزه دنیای کسبوکار و رقابت بهحدّی پیچیده، پویا و نامطمئن شده است که بزرگترین و معتبرترین شرکتهای دنیا بدون خلاقیت مستمر، سریع و بهموقع محکوم به فنا هستند. اگر افراد، بالاترین سطح تخصص و بیشترین تجربه را در رشتة کاری خود داشته باشند و سرمایة کافی نیز در اختیارشان باشد، اما حرف تازهای برای گفتن در بازار نداشته باشند (اشاره به خلاقیت)، نهتنها موفق نخواهند شد، بلکه بهسرعت نابود میشوند.
عواملی که باعث شدهاند خلاقیت در بعد مادی و کسبوکار بهعنوان یک ضرورت شناخته شود، عبارتاند از:
-
کاهش منابع طبیعی
-
رقابت فشرده و بیرحم
-
تنوعطلبی مصرفکنندگان و کاهش زمان مطلوبیت کالاها
-
جهانیشدن اقتصاد و صنعت [۱]
تعریف خلاقیت:
خلاقیت از جمله مسائلی است که دربارة ماهیت و تعریف آن تاکنون بین محققان و روانشناسان توافقی نشده است. تورنس (Torans) پس از پنجاه سال تحقیق و آزمودن دربارة خلاقیت، معتقد است نمیتوان تعریف صریح و جامعی از خلاقیت داد. اما ابهام در مفهوم، به معنی پیچیدگی جریان خلاقیت نیست، زیرا خلاقیت را میتوان به راحتی در زندگی روزمره حس کرد. با وجود این، بیش از صدها تعریف برای خلاقیت ارائه شده است. از جمله تعاریف زیر:
-
خلاقیت یعنی رهایی از عادتهای ذهنی.
-
خلاقیت = توانایی تفکر + کشتن ویروسهای ذهنی.
-
خلاقیت یعنی نگاهی متفاوت به پدیدههایی که سایر مردم نیز به آنها مینگرند.
-
خلاقیت یعنی فرآیند تغییر توسعه و تکامل در سازمانبندی حیات ذهنی.
-
خلاقیت عبارت است از برآیند حساسشدن به مسائل، نواقص، شکافهای دانش، عناصر مفقوده، ناهماهنگیها و شناسایی دشواریها، جستوجوی راهحلها، حدسزدنها، منظمکردنها، فرضیههایی دربارة نواقص آزمودن و دوباره آزمودن.
اما تعریفی که اغلب دانشمندان بر آن اتفاقنظر دارند:
خلاقیت = تازگی + ارزش
در بین عموم مردم، واژههای خلاقیت، نوآوری، ابتکار، اختراع، کارآفرینی، همگی به یک معنی بهکار میروند، اما در کتب تخصصی و در بین افراد صاحبنظر و متخصص، هر یک از آنها مفهوم، تعریف و کاربرد جداگانهای دارند:
ابتکار => فرآیند ایجاد هر چیز جدید که قبلاً وجود نداشته است.
خلاقیت => فرآیند ایجاد هر چیز جدید و باارزش.
نوآوری => فرآیند ایجاد هر چیز جدید که برای فرد، گروه، سازمان و صنعت یا اجتماع خاصی، ارزش مهمی داشته باشد.
نوآوری = خلاقیت + تجاری کردن |
بنابراین هر زمان که ایدة جدید و باارزش به نمونهای تبدیل شود، آن ایده به «خلاقیت» (اختراع) تبدیل شده و هر زمان نمونة اولیه به تولید انبوه رسد، میتوان گفت «نوآوری» شده است.
ایده => خلاقیت => نوآوری
|
کارآفرینی => فرآیندی است که از طریق آن فرد با ایده و فکر جدید و با بسیج منابع از طریق فرآیند ایجاد یک کسبوکار (کسبوکار الکترونیکی یا اینترنتی، کسبوکار خانگی، کسبوکار خانوادگی، کسبوکار کوچک و متوسط) که توأم با مخاطرة مالی و اجتماعی و حیثیتی است، محصول و خدمت جدیدی به بازار عرضه میکند.[۱]
کارآفرینی = ایده + خلاقیت + نوآوری |
رابطة خلاقیت و نوآوری با کارآفرینی:
اساساً خلاقیت بهعنوان جوهرة کارآفرینی شناخته شده است و شومپیتر (Schumpeter) کارآفرینی را «تخریب خلاق» تعریف میکند، اما در این مورد مسائل و شبهاتی مطرح است که باید روشن شود. همانطور که در بالا گفته شد، خلاقیت با نوآوری و نوآوری با کارآفرینی تفاوت دارد و بهتبع آن رفتار، حالات، ویژگیها و نقش افراد خلاق، نوآور و کارآفرین با یکدیگر متفاوت خواهد بود.
افراد خلاق افرادی هستند که میتوانند پدیدههای جدیدی را کشف یا خلق کنند، اما نمیتوانند یا علاقه ندارند اکتشافات یا اختراعات خود را به محصول یا خدمتی تبدیل کنند و آن را به مرحلة تولید انبوه برسانند. در حالیکه افراد نوآور علاوه بر اینکه قادرند پدیدههای نویی را خلق یا کشف کنند، توانایی آن را دارند که اختراعات یا اکتشافات خود را به محصول یا خدمت تبدیل و آن را به بازار عرضه کنند تا در ازای آن سودی بهدست آورند. اما افراد کارآفرین افرادی هستند که قادرند هم ایدهها، اختراعات، یا اکتشافات خود را به کالا یا خدمات و سپس آنها را به ارزش تبدیل کنند و هم ایدهها، یا اختراعات و اکتشافات و حتّی نوآوریهای دیگران را به ارزش مبدل سازند.
کارآفرین میتواند هم از طریق فروش ایدههای خود یا دیگران و هم از طریق تبدیل ایدهها به کالاها یا خدمات، ارزش ایجاد کند. در واقع، کارآفرین با تشخیص فرصتهای بازار، پذیرش ریسک مربوطه، برحسب شرایط، از طریق شیوههای مختلف زیر میتواند ثروت (درآمد) ایجاد کند:
-
کسب درآمد از طریق فروش ایدههای خود.
-
کسب درآمد از طریق اجرای ایدههای خود.
-
کسب درآمد از طریق خرید ایدههای جدید دیگران و اجرای آنها.
-
کسب درآمد از طریق خرید محصولات و خدمات جدید دیگران و فروش آنها.
به عبارت دیگر، یک مخترع با ایدهها و مفاهیم کار میکند و میکوشد آنها را به نمونة واقعی تبدیل کند. نوآور با روشها و برنامهها و سیستمها کار میکند و میکوشد نمونه را به محصول یا خدمتی تجاری تبدیل کند. کارآفرین نیز با فرصتها، ریسکها و ارزشها کار میکند و میکوشد بازار بالقوهای برای ایدهها یا محصولات، شناسایی، کشف یا خلق کند.[۳]
رابطة هوش با خلاقیت:
سالیان سال دانشمندان اعتقاد داشتند که بین خلاقیت و هوش رابطة مثبت قوی وجود دارد و محققان سعی میکردند که عملکرد خلاق را در تئوریهای هوش بگنجانند تا اینکه مفهوم «آستانه» مطرح شد: به این معنی که خلاقیت و هوش فقط در سطح هوش متوسط و معمولی (بهرةهوشی ۹۰ تا ۱۱۰) رابطة مستقیم دارد، در حالیکه در سطوح بالاتر از آن چنین رابطهای وجود ندارد. به عبارت دیگر، از سطح بهرةهوشی ۱۲۰ به بعد هوش و خلاقیت با یکدیگر همبستگی ندارند. در نتیجه، فردی میتواند خلاق باشد ولی از بهرةهوشی بسیار بالایی برخوردار نباشد یا بهرةهوشی بالایی داشته باشد ولی خلاق نباشد.[۱]
رابطة اطلاعات با خلاقیت:
میان اطلاعات و خلاقیت چه ارتباطی وجود دارد؟ این پرسش، پرسشی مهم و اساسی است؛ زیرا اکثریت مردم بر این باورند که اطلاعات کافی تابع تجزیه و تحلیل درستی از امور است و تصمیمگیری منطقی هم مبتنی بر همین اطلاعات است و در نتیجه، ابداً نیازی به خلاقیت نیست. حتّی افرادی که آشکارا چنین نظری را نمیپذیرند، به گونهای عمل میکنند که گویی خود نیز به آن معتقدند.
اندیشیدن و گمان زدن، جانشینی برای اطلاعات نیست. اطلاعات هنگامی به کارتان میآید که به آن نیاز داشته باشید. این گفته کاملاً درست است که اگر در موقعیتی خاص اطلاعات ما کامل باشد، دیگر فکر کردن ضرورتی ندارد. اما، فرصت ما برای گردآوری اطلاعات کامل اندک است. ولی تصور ما این است که به محض دستیابی به اطلاعات کافی و وافی و رسیدن به حد کفایت از علم و اطلاع، از نیازمان به فکر کردن کاسته میشود. حال آنکه موضوع عکس این است؛ زیرا نیاز ما به فکر کردن بیش از پیش میشود، چون این ما هستیم که باید این اطلاعات را معنیبخش کنیم.
اگر ما حتماً به فکر کردن نیاز داشته باشیم، پس بهطور قطع به نوع تحلیلی آن اطلاعات هم نیاز داریم؛ زیرا ما درصدد معنیدار کردن آنها هستیم. به راستی خلاقیت از کجا سربرمیآورد؟
بیشتر مدیران، بسیاری از دانشمندان و تقریباً همة تحصیلکردههای مدیریت بازرگانی بر این باورند که تجزیه و تحلیل دادههای اطلاعاتی ایدههای تازهای را به دست خواهد داد. متأسفانه این باور به کلّی نادرست است. ذهن ما فقط توان درک مشهودات خود را دارد. تجزیه و تحلیل دادهها، این امکان را به تحلیلگر میدهد که از میان مجموعة اطلاعات قدیمی خود، آن ایدهای را که مناسب است، برگزیند. اما تجزیه و تحلیل دادهها فینفسه منجر به پیدایش فکر جدیدی نخواهد شد. اگر به راستی خواهان فکر تازهای هستید، باید بتوانید آن را با قوة خلاقیت خود بپرورانید و سپس صحت و سقم آن را در برابر دادههای موجود بررسی کنید.[۲]
ما بارها و بارها مطالبی را در مورد خلاقیت شنیدهایم که مردم آنها را باور دارند که به نوبة خود در فرآیند خلاقیت اثر تعیینکننده و مخربی دارد. در زیر به مواردی از این دست اظهارات که باعث توقف در خلاقیت میشود، اشاره شده است:
-
من خلاق نیستم.
-
این ایده به نظر احمقانه و مضحک است.
-
افراد خلاق همیشه ایدههای بزرگ دارند.
-
انتقاد از ایدة دیگران در ارتقاء آن ایده به ایشان کمک خواهد کرد.
-
«ایدة خوبیه ولی ...»
-
داروها و مواد در دید و تفکر خلاق به من کمک خواهند کرد.
-
«اگر در اجرای ایده شکست خوردی، دیگه ولش کن».
-
نیازی به نوشتن ایدهها نیست. میتوان آنها را در ذهن همیشه به خاطر سپرد.
-
«ما بارها این ایده رو امتحان کردیم و نتیجهای نگرفتیم».
-
«نه! شدنی نیست! (همراه با تکان دادن سر به بالا)».
-
خلاقیت استعدادی است ذاتی و نه یاد گرفتنی.
توصیه میشود از عبارات بالا در زمان مواجهه با ایدههای کوچک و بزرگ ـ چه برای خود و چه برای سایرین ـ استفاده نکرده و اجتناب ورزیم.
در راه رسیدن به تفکری خلاق میبایست با منابع و موانع خلاقیت آشنا شد و از تکنیکهای خلاقیت در این راه استفاده نمود.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.