خیلی دور .. خیلی نزدیک...
برای دیدن همدیگه برنامه ریزی می کنیم، از قبل کلی هماهنگی می کنیم ... کلی به خودمون می رسیم که بهتر به نظر بیایم، کلی از قبل فکر می کنیم که چی کار کنیم و چی کار نکنیم... دورهم جمع میشیم ... البته مثلا دور هم جمع میشیم .. وقتی از یه گوشه بقیه رو زیر نظر بگیری می بینی چقدر سخت درگیر دنیا مجازی خودشون اند... یکی داره عکس می گیره که همون لحظه آپلودش کنه ... اون یکی داره عکس رو edit می کنه .. یک عکس رو واسه یکی دیگه می فرسته ... یکی دیگه داره فلانی رو چک می کنه که کجا بوده یا نبوده ... اون یکی متن های عاشقانه، خنده دار و ... پست می کنه ، می خونه و .. . خیلی کنارهم بودیم خوش گذشت ! این روزها ما برای کی زندگی می کنیم؟ کجا زندگی می کنیم؟ چرا انقدر از دست هم فرار می کنیم و ترجیح میدیم به هر بهونه ای خودمون رو مشغول نشون بدیم؟ چرا دیگه آدمها نمی تونند از نزدیک بودن واقعی لذت ببرند و تمام روابط تبدیل به دنیای مجازی دورادور شده؟ من که فکر می کنم ما آدمها این روزها شدیدا از نزدیک شدن بهم ترسیدیم... انگار دیگه پوست روانی نداریم و نزدیک شدن هر چیزی فقط باعث سوختنمون میشه
.. شدیدا آسیب دیدیم و ناخودآگاه تصمیم گرفتیم از هم دور باشیم که شاید کمتر آسیب ببینیم.. اما سوال اینه که آیا واقعا دیگه آسیب نمی بینیم؟؟ اگر آسیب نمی بینیم چرا دایما از درد و رنج تنهایی شکایت داریم؟ چرا دایما پست های غمگین می ذاریم؟ چرا گرفتن 592 لایک از دوستان حس آرامش قلبی بهمون نمیده؟ راه فرار شاید نذاره دردهای احتمالی رو تجربه نکنیم اما باور کنید در عوض هزاران لذت حتمی رو از دست میدیم ...
مرکز روانشناختی و مشاوره انتخاب
تلفن هماهنگی جهت تعیین وقت قبلی:
0616-638-0922 فرزاد سلحشور
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.