رابطه سلامتی با نوع شخصیت شما

روانشناسان معتقد هستند که از طریق اندام اشخاص می توان فردیت او را شناسایی کرد.
شکسپیر نیز از زبان گالیوس ژولیوس سزاز فربه تن ها را ترجیح و مورد تفقد خود قرار می دهد، در حالی که افراد لاغراندام را خطرناک توصیف می کند، این در حالی است که در بعضی از فرقه و باورها، لاغری اندام را نشانه ای از فضیلت می دانند!
اما مطمعنا، نوع تفکر انسان ها در اندام و منش و حالات آنان تاثیر مستقیمی می گذارد. تواضع و بخشندگی هستی و کائنات، نشان عظمت و شکوه تفکر عالی و آگاهی است. رابطهء اندام با فردیت و تفکرات او، امری بسیار تخصصی و مستلزم شرایط و موقعیت های ویژه است. فراموش نکنیم که بعضی از رفتارهای نسل بشر، مادرزادی و ژنتیکی بوده و خود شخص و فرد در شکل گیری آن عاجز و ناتوان بوده است. مثلا از طریق پدوفیل (pedophil) اسکن می توان پدوفیل بودن فرد را مشخص کرد.
در واقع شخصیت را کسب و فردیت را کشف باید کرد، اما متاسفانه اغلب مواقع شخصیت را جایگزین فردیت کرده اند، لذا وقتی از شخصیت فردی سخن به میان می آید، فردیت او متاثر از شخصیت او می شود و این می تواند دیگران و خودمان را سردر گم کند. شخصیت انسان ها هیچ ربطی به اعتبار و کیفیت و ارزش حقیقی آن ها ندارد، اما متاسفانه شخصیت قراردادی اجتماعی، ذهن ناقص را هیپنوتیزم کرده و شخص، فریب و گول آن را خورده و جهنم را در نقاب ها و فرم های مختلفی تجربه می کند.
خریداران شخصیت چیزی در ازای آن پرداخت نخواهند کرد. هم فروشنده و هم خریدار ضرر می کند. مگر ممکن است چیزی که وجود خارجی ندارد و توهمی بیش نیست، آن را فروخت و یا خرید؟ اما نفس همیشه، چنین چیزهایی را خرید و فروش می کند. زیرا نفس، ارزش واقعی هیچ چیز را کشف نکرده است. ارزش نفس، وابسته به ظاهر و سطح است، به نقاب است. نفس، خریدار نقاب است و در این بازار نفسانی، چیزی که بیشتر از هرچیز دیگر عرضه می شود نقاب (شخصیت)است.
این شخصیت، بسیاری را بیمار و بسیاری را جنگجو و بسیاری را متوهم و سرگردان ساخته است. زندگی بسیاری از انسان ها، صرف تحقیر دیگران می شود، برای اینکه خود، احساس تحقیر شدن می کنند و حالا باید افرادی را تحقیر کنند تا این "شخصیت" را نجات دهند!
اگر شخصیت بعضی از افراد در خطر باشد، دست به شکنجه و کشتار نیز می زنند. این تابلو و قالی خیالی، سر منشا تمام بدبختی های عالم است. مـنگر بـه هر گدایی کـه تـو خاص از آن مایی///مـفـروش خـویش ارزان که تو بـس گران بهایـی
شخصیت شکننده است و زود می شکند و دیر یا زود خواهد شکست. باد آورده را باد می برد!
شخصیت اصالت ندارد و هرچیزی که اصالت نداشته باشد، موجب درد و اندوه آدمی می شود. اگر فردی شخصیت شما را زیر سوال ببرد، به هم می ریزید، آشفته و بی قرار می شوید و احساس ترس، تمام وجودتان را می گیرد. ترس از دست دادن شخصیت، زندگی ها را بر باد داده است و همچنان قربانی می دهد. دیر یا زود باید منتظر عواقب بسیار ناگوار هویتی که وابسته به شخصیت می باشد شد. احساس وجود کردن با متشبث شدن به شخصیت، احساس وجود از جنس نفس و خرافه است، در حالی که آدمی، با فضیلت و شعور و آگاهی احساس بودن می کند. نیازی نیست چیز دیگری را به چیزی که وجود دارد افزود، زیرا آن بار اضافی زندگی را سنگین و در راه رفتن و نشست و برخواست ما تاثیر مستقیم می گذارد.

آن نـافـه هـای آهـو و آن زلـف یـار خــوش خــو /// آن را تو در کمی جو کان نیست در فزونی
البته من قصد تبلیغ بی شخصیتی را ندارم و چاره هم در بی شخصیت بودن نیست! از طرفی نیز، انسان بی شخصیت وجود خارجی ندارد، اما کسی که وابسته به شخصیت است، دست به هر عملی بزند، هرچند مفید باشد، آن عمل را آلوده می کند. ثواب و انرژی آن عمل صرف شخصیت خواهد شد. معنی و فهم زندگی با ریاست و فرمانداری شخصیت غیر ممکن است.
گر تو عاشق شده ای عشق تو برهان تو بس//ور تو عاشق نشدی پس طلب برهان چیست
خیلی ها تحصیلات عالیه در دانشگاه های معتبر می کنند تا شخصیت کسب کنند، ثروتمند می شوند تا شخصیت کسب کنند و خیلی ها کمک می کنند تا شخصیت کسب کنند، عاشق می شوند تا شخصیت کسب کنند، عاشق نمی شوند تا شخصیت کسب کنند!
این شخصیت، ویروس بسیار خطرناکی است، خیلی ها حتی عارف و نویسنده می شوند تا شخصیت کسب کنند! عارفی که به شخصیت حساس باشد بسیار خطرناک تر از یک مهندس حساس به شخصیت است. حالا شما فکرش را بکنید که یک پزشک و روانشناسی که لغزش شخصیتی دارد، این درمانگر عاجز، به دشواری می تواند بیمار خود را درمان کند، زیرا قبل از هرچیز شخصیت خودش برایش مهم است. پزشکی علیل که حتی نتواند با بیمار خود با خوشرویی برخورد کند، به درد بازار شخصیت می خورد. اینان خود باید درمان شوند و سپس پروانه کسب شغل دریافت کنند. پزشک اگر "بی شخصیت" باشد! می تواند در همان جلسهء اول با برخورد خود، بیمار را شفا دهد، اما پزشکان باشخصیت ما، با رفتار خود، بیمار را بیمارتر می کنند!
ریشهء بسیاری از بیماری های روانی، محصول شخصیت است، اما روانشناسان ما ساز دیگری می زنند. آنان سازی را می زنند که شخصیت خود و شخصیت بیمار را حفظ کنند، هم فروشنده راضی و هم خریدار!اگر روانشناسان ما ساز مخالف نمی زدند، حالا دنیای ما رنگ دیگری داشت. نفس، عاشق "شخصیت" است، یعنی لیاقت "معشوق" را ندارد. این را روانشناسان بسیار خوب می دانند و سوزن هایی را نوک زبانشان جا داده اند که شخصیت تزریق می کنند و بیمار باشخصیت، از این سوزن ها خوشش می آید، اما زیاد زمان نمی برد که خماری بعد از مستی خود را بروز می دهد.
شخصیت، اسباب بازی بچه ها است و جوابگوی افراد بالغ نیست، بیمارهای روانی "باشخصیت" گواه سخن من هستند. فردی که تصمیم گرفته است رشد کند و خود را بشناسد و معنی زندگی را کشف کند و لذت زندگی را بچشد، باید اسباب بازی دوران کودکی را رها کند. شخصیت، نیاز روانی، بیمارهای روانی است.
من با این مقاله قصد زنده کردن احترام حقیقی به انسان ها را دارم و احترام به "شخصیت" را تملق و یک نوع تحقیر می دانم. ذهن نفسانی، قادر به احترام و حرمت نفس نیست، نفس یا تحقیر می کند و یا تملق، و اگر احترام به کسی قائل است برای فریب است. کسی که به حیوانات و درختان احترام قائل نیست، به انسان نیز نمی تواند احترام قائل شود و اگر در ظاهر وانمود به این کار می کند، حاصل شخصیت پرستی اوست و از عمق و ژرفای دل برنمی آید.

تفاوت فردیت با شخصیت

و اما تفاوت فردیت با شخصیت این است که در فردیت، شخصیت و جایگاه اجتماعی مفقود است. زلال و خالص است. ارزش های مادی و ابزاری مفقود است و ارزش های معنوی و خلاقیت حاکم است. شخصیت انسان ها قراردادی است، شاید امروز خوب و فردا بد تعریف و تصور شود، اما فردیت همیشه خوب و بهتر و عالی است. در فردیت انسان ها، بد، وجود خارجی ندارد، اگر وجود داشته باشد، مربوط به فردیت او نیست، بلکه مربوط به شخصیت اوست. در شخصیت، مقایسه اجتناب ناپذیر است، اما در فردیت، "مقایسه" یک امر نامربوط است.
شخصیت می تواند دچار اختلال شود، اما فردیت هیچگاه دچار اختلال نمی شود، زیرا از "خود" تغذیه می کند، نه از نفس، و "خود" هیچگاه ما را مسموم نمی کند. شخصیت انسان ها محصول اجداد و ادوار و فرهنگ و باورهای خرافاتی است، در حالی که فردیت انسان ها، خودجوش و از جنس آفرینش و زندگی است. افراد شخصیت محور، رفتارهای ناسازگار و انعطاف ناپذیری از خود نشان می دهند و کنترل و اقتدار و استبداد در این افراد، حداقل، مضمر است.

فردیت، عضوی از پیکر بزرگ هستی و طبیعت است، اما شخصیت از طبیعت جدا و بیگانه و منزوی است، به همین دلیل شکننده است. جسم ما فردیت ماست، استعدادهای ما فردیت ما هستند، زیبایی و جنس موی انسان ها، هیچ ربطی به شخصیت انسان ندارد. یکی فوتبالیست خوبی می تواند باشد و دیگری باغبان و آن یکی وزیر و همسایهء بغلی نویسندهء خوب می تواند باشد و همهء این ها هیچ ربطی به شخصیت او ندارد، اما انسان ها ربط می دهند. شخصیت، یک واژهءکوچه بازاری و من درآوردی است که بسیاری از انسان ها درباره آن به اتفاق به توافق رسیده اند و کم و بیش آن را با اهمیت می دانند. اما هر توافقی لازم نیست از جنس حقیقت باشد. شخصیت از جنس طبیعت نیست.
آدم باشخصیت نمی تواند در کوچه و خیابان به طور خودجوش شروع به رقصیدن کند، اما مولانا این کار را می کند. آدم با شخصیت محال است که به دروغ و تحریف و سانسور متوسل نشود، در حالی که یک "فرد" هیچ نیازی برای دروغ و تحریف و سانسور ندارد، زیرا آنگونه که هست کفاف می کند تا حرمت نفس داشته و غنی باشد. شخصیت، غرور و افتخارگرایی می آفریند، در حالی که فردیت، استغنا و شکرگزاری و قدردانی می آفریند. تفاوت غرور و استغنا، عین تفاوت شخصیت و فردیت است.
یک جامعهء مریتوکراسی نمی تواند یک جامعهء سالم اخلاقی و معنوی و با اعتمادی تولید کند. چنین جامعه ای شخصیت و ماده و شبه را رشد می دهد. در همچنین جامعه ای، فردیت انسان ها، قربانی شخصیت انسان ها می شود. در چنین جامعه ای، عقده، خشم، حسادت، رقابت، دروغ، سانسور، تحریف، کلاه برداری، تحقیر و صدها رفتار ناسالم و ناشایست دیگر، اجتناب ناپذیر است.
یک جامعهء سالم اخلاقی، معنوی، مدنی و متمدن، پنج مبنا و اساس را در محور زندگی افراد آن جامعه در مد نظر دارد:
آگاهی، استقلال، آزادی، سلامتی و اعتماد

جهت رزرو مشاوره تلفنی و حضوری با این شماره تماس بگیرید 09374071940