سندرم استکهلم چیست و علائم و نشانه های آن کدام است
نمونه مشهور این اتفاق، داستان دیو و دلبر است؛ دلبری که به قصر دیو میرود و دیو او را زندانی میکند و پس از گذشت مدتی از زندانیکردن او، عاشقش میشود و ... این نشانههای همدردی و فداکاری و مهربانی در اصطلاح علمی با نام «سندرم استکهلم» معروف است، سندرمی که در آن گروگان و گروگانگیری نشانههایی از حس همدردی را از خود نشان میدهند که باعث می شود کل ماجرای آدمربایی را تغییر دهد، مانند اتفاقی که در دیو و دلبر رخ داد.
ناتاشا به محض اینکه داخل ون قرار گرفت فهمید که ربوده شده است. او ابتدا شروع به فریاد کشیدن کرد اما طولی نکشید که مرد 44 ساله دهانش را بست تا صدایش به جایی نرسد. با این حال ناتاشا تصور میکرد طولی نمی کشد از دست او خلاص خواهد شد. او مدتی را در انبار خانه آدمربا که بعدها فهمید نامش «ولفگانگ» است، سپری کرد تا اینکه فهمید پلیس دست از تلاش برای پیدا کردن او برداشته است. او چند بار اقدام به فرار کرد اما هر بار ناموفق بود. آدمربا او را تهدید میکرد که درصورت بروز هرگونه حرکت خلافی از او، فرد کمککننده به ناتاشا و خود را خواهد کشت. مدتی گذشت. بهنظر میآمد ولفگانگ به نوعی از ناتاشا مراقبت میکند. همین جا بود که ناتاشا هم احساس میکرد دلش میخواهد به او کمک کند.
شرایط برای ناتاشا چگونه بود؟
بهنظر میآمد ناتاشا هم حس همدردی با ولفگانگ پیدا کرده است. بعد از گذشت یک سال، ولفگانگ ناتاشا را مجبور کرد اسم تازه ای برای خود انتخاب کند. او به ناتاشا گفت که پدر و مادرش قبول نکردند پول لازم را برای آزادیاش پرداخت کنند و پدر و مادرش از اینکه از شر او راحت شدند، خوشحالند. ناتاشا چندبار تصمیم بهخودکشی گرفت و چند باری هم خواست که فرار کند اما در همه این موارد ناموفق بود. هرچند علائم این سندرم که همان حس همدردی بود، در او دیده میشد زیرا ناتاشا او را به نوعی تحسین میکرد. 3ویژگی مهم این سندرم که شامل احساسات منفی گروگان در برابر پلیس، احساسات مثبت گروگان نسبت به آدمربا و احساسات مثبت آدمربا دربرابر گروگان است، در این حادثه گروگانگیری آشکارا دیده میشد. از طرفی ناتاشا با او همدردی میکرد و از سوی دیگر ناتاشا از ولفگانگ خواهش میکرد شبها برایش قصه بگوید و او را آرام کند و گاهی آدمربا از ناتاشا میخواست آنچه را نیاز دارد، مطرح کند و او نیز خواستههایش را مطرح میکرد و ولفگانگ آنها را برآورده میکرد.
ناتاشا چگونه درگیر شد؟
ولفگانگ به نوعی شرایط را برای ابتلای ناتاشا به این بیماری فراهم کرده بود. او نشان داد که بین او و ناتاشا قدرت نابرابری وجود دارد که مشخص میکند او چه کاری را میتواند انجام دهد و چه کاری را نمیتواند. آدمربا ناتاشا را تهدید به مرگ و آسیب فیزیکی کرده بود و به همین دلیل ناتاشا تصور میکرد نمیتواند فرار کند.
او در این ماجرا دریافته بود که اگر به حرفهای آدمربا گوش نکند ممکن است مورد خشونت رفتاری و فیزیکی قرار گیرد یا حتی کشته شود. بنابراین برای ناتاشا فرار یک گزینه نبود چون ممکن بود به قیمت جان او تمام شود. تنها شانس او اطاعت بود. او با تبعیت از دستورات او میتوانست اعتمادش را جلب کند و به این ترتیب به او نزدیکتر شودو شاید بتواند راه فراری پیدا کند.
عاقبت ناتاشا
با اینکه ناتاشا خود را در برابر آدمربا ناتوان میدید، بعد از آخرین فرار ناموفق بهخود قول داد روزی که قدرت پیدا کرد خود را از چنگ ولفگانگ نجات دهد و سرانجام آن لحظه در سال 2006 اتفاق افتاد؛ زمانی که ناتاشا مشغول تمیز کردن ماشین ولفگانگ بود. او ناگهان متوجه شد آدمربا حواسش جای دیگری است و او موقعیت فرار دارد. در همین لحظه او پا به فرار گذاشت. بعد از فرار ناتاشا، ولفگانگ اقدام بهخودکشی کرد. ناتاشا مورد معاینه قرار گرفت و مشخص شد علائم استرس حاد و اختلال استرس پس از اتفاقی که رخ داده در او دیده میشود. او بعد از شنیدن خبر مرگ آدمربا بهشدت اندوهگین شد که نشانی از اثبات وجود سندرم استکهلم در او بود. پزشکان برای درمان ناتاشا بهدلیل آنکه اختلال خواب نیز داشت، به او دارو تجویز کردند.
سندرم استکهلم چیست؟
سندرم استکهلم نامی است که برای توصیف این موقعیت به کار میرود: وقتی بین گروگان و گروگانگیر حالتی عاطفی بهوجود میآید. در این حالت گروگانها ممکن است با گروگانگیرها حس همدردی پیدا کنند و خود را تسلیم گروگانگیرها کنند. در اصل این سندرم، پاسخ فیزیولوژیک گروگانهای دزدیده شده است. این علامت های مهربانی و همدردی تا آنجا میتواند پیش برود که گروگان با وجود تمام خطرهایی که ممکن است تهدیدش کند با اختیار کامل خود را تسلیم گروگانگیر میکند. این سندرم در موارد دیگری مثل همسرآزاری، تجاوز یا سوء استفاده از اطفال هم مشاهده می شود. چرا نام این سندرم استکهلم است؟
در سال 1973 و از 23 تا 28 آگوست گروگانگیری در کردیت بانک شهر استکهلم سوئد روی داد و چند نفر از کارمندان بانک به گروگان گرفته شدند اما بر خلاف سایر گروگانگیریها این واقعه شهرت جهانی پیدا کرد و باعث شد بیماری جدید روانی یعنی سندرم استکهلم کشف شود. برخلاف انتظار، گروگانها از نظر احساسی جذب دزدها شدند و حتی بعد از آزادی، از آنها دفاع کردند و حاضر نشدند علیه آنها، شهادت بدهند. بعدها، یکی از دزدها با یکی از خانمهای کارمند ازدواج کرد! و به این ترتیب سندرم استکهلم متولد شد.
ویژگی های این سندرم چیست؟
هر سندرمی نشانه ها و مشخصاتی دارد و سندرم استکهلم هم استثنا نیست. در حالی که با توجه به نظرات متفاوت محققان، فهرست روشنی در این مورد وجود ندارد اما میتوان برخی از آنها را برشمرد:
- احساسات مثبت قربانی به گروگانگیر یا زندانبان
- احساسات منفی قربانی نسبت به خانواده، دوستان و مقاماتی که سعی در نجات آنها دارند و موفق هم میشوند.
- پشتیبانی از دلایل و رفتارهای گروگانگیر
- احساسات مثبت زندانبان یا گروگانگیر نسبت به قربانی
- رفتارهای حمایتی قربانی در زمانی کمک به زندانبان.
لازم به ذکر است که این سندرم برای همه گروگانگیرها و گروگانها پیش نمیآید.
فرایند روانی این سندرم چگونه است؟
در این سندرم هیچ قصد قبلی نه در زندانی و نه در زندانبان مبنی بر ایجاد رابطه دوستانه با فرد مقابل وجود ندارد. از دید روانشناسی ذهن انسان مسئول فراهم کردن مکانیسم دفاعی برای افراد است و به آنها کمک میکند از خطر دوری کنند.
در وضعیت گروگان و گروگانگیر، ذهن سالم به دنبال بقاست و در این حالت سندرم استکهلم شکل میگیرد. بعضی از متخصصان میگویند زندانی در این حالت به دوران نوزادی خود بازمیگردد که برای غذا گریه میکند و در وضعیت وابستگی است. در مقابل زندانبان در نقش مادری که کودکش را از تهدید محافظت میکند، قرار میگیرد. قربانی سپس برای بقا سعی میکند. در این حالت انگیزه زندگی برای قربانی مهمتر از متنفر بودن از شخصی است که او را در وضعیتی مشکل قرار داده است.
چیزی شبیه شست و شوی مغز
اگــر چیزی دربـــاره شستوشوی مغز شنیده باشید متوجه شباهت روند آن با سندرم استکهلم خواهید شد. هر دوی اینها تحتتأثیر روابط ناشی از قدرت هستند. در این حالت گروگانگیر مدام توهم توطئه دارد و فکر میکند پلیس یا زندانی در حال طرح ریزی نقشهای برای خلاصی هستند و میخواهند او را از آنچه حالا برای او قدرت خوانده میشود، خلا کنند. به این ترتیب گروگانگیر سعی میکند با دروغهایی مانند اینکه خانوادهاش او را دوست ندارند و نمیخواهند مبلغ لازم را پرداخت کنند یا حتی پلیس دست از تلاش برای یافتن او دست برداشته است ذهن زندانی را به خود معطوف کند.
روند همدردی چگونه شکل می گیرد؟
در وضعیت های تهدید و بقا همه به دنبال روزنه امید هستند؛ علامت هایی هر چند بی اهمیت برای ثابت کردن امید. وقتی گروگانگیر به قربانی کمی محبت نشان میدهد حتی اگر به نفع گروگانگیر باشد، قربانی آنها را به عنوان صفات مثبت زندانبان درک میکند. اجازه استفاده از حمام و خوردن و نوشیدن کافی است تا علائم سندرم بروز کند.
در رابطه بین گروگانگیر و گروگان ممکن است هر کدام از آنها درباره گذشتهشان حرف می زنند اینکه چگونه درباره آنها بدرفتاری شده، مورد آزار قرار گرفتهاند یا به آنها ظلم شده است. در این حالت همدردی نسبت به گروگانگیر اتفاق میافتد و به همین دلیل بیشتر اوقات قربانیان سندرم استکهلم اغلب از گروگانگیر دفاع میکنند. با جملاتی مثل «میدانم او فک من را خرد کرده است اما او دوران کودکی بدی داشته است.» در سندرم استکهلم قربانی برای نجات خود سعی می کند همه چیز را از دریچه چشم گروگانگیر ببیند و بنابراین سعی میکند آنچه او را خوشحال میکند، انجام دهد. در واقع در این حالت گروگان سعی میکند برای به حداقل رساندن تماس با موقعیتهایی است که ممکن است او را هدف سوءاستفاده لفظی یا خشونت قرار دهد.
نمونه مشهور سندرم استکهلم
مثال مشهور سندرم استکهلم، مورد ربوده شدن «پتی هرست» دختر یک میلیونر است. او در سال 1974 توسط عدهای آدم ربا اسیر شد اما در نهایت با ارسال یک نوار صوتی اعلام کرد به آدمربایان پیوسته است. او با آدمربایان سمپاتی پیدا کرده بود و حتی بعدها در سرقت از یک بانک با آنها همکاری کرد که نتیجه آن محکوم شدن به 2 سال حبس بود.
جهت رزرو مشاوره تلفنی و حضوری با این شماره تماس بگیرید 09374071940 |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.