عزت نفس در کودکان
عزت نفس کودک به خودی خود کم ویا زیاد نیست و شبیه ابر لایه لایه ای است که روزانه تغییر شکل و شدت می دهد و با خلق و خوی هر کودک و میزان آگاهی وی نسبت به محیط زندگی اش و نیز طرز فکر مردم اطراف او فرق می کند.                                                                    

زندگی های روزمره کودکان پر از موفقیت و شکست است .زمانی که در امتحان دیکته موفق می شوند بی نظیرند،اما اگر فراموش کردند تکلیف علوم خود را بنویسند ،سرزنش می شوند و صدها نمونه دیگر چون کودکان به ندرت بین مسائل جزئی و مهم به ندرت می توانند فرق قائل شوند و موفقیت های بزرگتر نمی توانند شکسته ای کم اهمیتشان را جبران کنند.               

عزت نفس شامل احساسات ،باورهای و ارزوهای پیچیده کودک براساس مهارت های در حال تغییر وی در تاثیر متقابل و نفوذ به دنیای اطرافش است.                                                      

چون عزت نفس بسیار پیچیده و ارزیابی آن بسیار پردردسر و دشوار است،در زیر فهرستی در      مورد علائم امکان پایین بودن عزت نفس در کودکان ارائه شده است.این علائم به والدین             می آموزد که اگر کودکی عزت نفس اندک داشته باشد،چگونه رفتار می کندوچه طرز فکری             خواهد داشت.کودکی که عزت نفس اندکی دارد در خانه چنین رفتارهایی از خود بروز می دهد:                                                                                                                   

1-  آرزو دارد کس دیگری باشد .کودکی که دائم دوست دارد شخص دیگری باشد ، معمولا بیش از حد خیال پرداز است و آرزو دارد که کوچک تر شده و از مسئولیت های بزرگسالی خلاصی یابد.

2-احساس بی ارزش بودن می کند.این احساس زمانی به وجود می آید که کودک نسبت به جلب توجه دیگران امید کمی به خود دارد،در نتیجه به ندرت در جستجوی توجه دیگران است.

3-اغلب به هنگام برخورد با وظایف مشکل یا جدید گریه می کند.بعضی از کودکان هنگام روبرو شدن با وظایف مشکل صبور نیستید و دائم مضطرب اند که چگونه آنها را انجام دهند و به همین دلیل به شدت اشک می ریزند .

4- از خود به طور منفی یاد می کند .کودکان در هنگام صحبت در مورد تواناییهایشان غلمو می کنند و اکثر والدین به شنیدن  این حرف عادت دارند اما کودکی که عرت نفس اندکی دارد ممکن است بگوید که از خودش بیزار است یا ای کاش مرده بود.

5- از خود فعالیتی نشان نمی دهد .بیشتر کودکان آنقدر از نظر انرزی اشباع شده اند .که به نظر می آید در حال انفجارند .اما کودکی که احساس درماندگی می کند،نشانه ای از تلاش در او دیده نمی شود .

6-ابهام را نمی تواند تحمل کند .وقتی که کودکی به قود تشخیص خود اعتمادی ندارد می خواهد که هر چیزی را برایش چندین و چندبار توضیح دهند.اگر موضوعی به اندازه کافی واضح نباشد ،باور نمی کند که بتواند آن را درک کند و نگران پیامدهای سوء تعبیر خود می شود .

7- خود ویرانگر است .بعضی از کودکان از خود بیزارند و حتی ممکن است که به خودشان آسیب برسانند و این کار را  معمولا با گاز گرفتن یا خراشیدن خود شروع می کنند.

8-از نظر ظاهر ،سرووضع مرتبی ندارند.البته این مسئله در مورد کودکانی که مسائل زیادی برای فکر کردن دارند رایج است،اما میتواد علامتی باشد نسبت به اینکه کودک از فکر کردن و توجه به لذتی نمی برد .

9-تصمیم گیری برایش مشکل است .این علامت دیگری است که نشان می دهد کودک به قوه تشخیص خود ایمان ندارد و نگران پیامد انتخابی است و در تصمیم گیری مشکل پیدا می کند .

10-نسبت به آینده اش بدبین است .وقتی که کودکتان با بیحوصلگی و ناامیدی از آینده اش سخن می گوید باید نگران شوید .بعضی از کودکان چون آینده شان را چندان پربار نمی بینند ،اهمیتی نمی دهند که بعدها چه اتفاقی بیفتد.

کودکی که اعتماد به نفس اندکی دارد در بین کودکان دیگر بعضی از رفتارهای زیر را از خود نشان می دهد :

11-به کودکان کوچکتر وضعیفتر از خود زور می گوید.کودکی که احساس ضعف می کند و به سبب عدم اعتماد به نفس ناامید است سعی می کند با ترساندن بچه های دیگر ،مخصوصا آنهایی که ترسو هستند ،احساس قدرت کرده یا لااقل بدین ترتیب شخص دیگری را در ترس خود شریک کند.

12-ستیزه جواست.معمولا بعضی از دوستان هم سن وسال گاهی نسبت به یکدیگر پرخاشگرند،اما اگر کودکی به طور دائمی پرخاشگر داشت،نگران کننده است ،چون او بدین طریق نشان می دهد که از هم سن وسالهایش به طور کلی بیزار است .کودکی که به طور کلی دیگر کودک را از خود می راند احتمالا می ترسد که دیگران او را نپذیرند .

13-در برخورد با بزرگسالان قوی تر یا همسن و سال های تازه وارد،اعتماد به نفس ندارند .کم رویی در کودکان رایج است و به طبیعتی که با آنان متولد می شوند ارتباط دارد ،ولی اگر کودکی با دیدن هر شخص غریبه یخ می زند ،نشان دهنده این است که می ترسد اشخاص تازه وارد او را بد یا نالایق تصور کنند .

14-درک دیدگاههای دیگران برایش مشکل است.روی هم رفته کودکان ،تفکرات و احساسات دیگران را سریع درک می کنند ،اما اگر کودکی معتقد باشد که نمی تواند دیگران را بفهمد یا در این زمینه تلاش کمی کند ،توانایی درک سریع او تحلیل می رود و اگر عزت نفس کودک اندک باشد دیگر برای درک احساسات دیگران تلاش نمی کند.

15-بیش از حد به عقاید افراد مقتدر یا هم سن و سالهای با اقتدار تکیه می کند .کودکی که به خود اعتمادی ندارد با قادر به ابتکار نیست پیرو عقاید اشخاصی است که با اعتماد به نفس اند:

16-معلومات عمومی کمی دارند کودکی که عزت نفس اندکی دارد،فکر می کنند که نسبت به دیگران از جذابیت کمتری برخوردار است و به این سبب ، افکار خود را ابراز نمی کند و بر این باور است که عقاید و احساساتش برای دیگران اهمیتی ندارد و کسی علاقمند به شنیدن آنها نیست .

17-نقش رهبری را نمی پذیرند.کودکانی که عزت نفس اندکی دارند،اغلب معتقدند که در سازمان دهی دیگران ویا تصمیم گیری ناتوان اند.

18-به ندرت داوطلب می شوند .کودکی احساس می کند بعید است کاری را کامل یا رضایت بخش انجام دهد در هیچ کاری شرکت نمی کند .

19-اغلب از اجتماع دوری می کند.کودکی که عزت نفس اندکی دارد ،نمی داند که چگونه توجه دیگران را به خود جلب کند و حفظ کند.به این علت از کودکان دیگر دوری می کند و رمانی هم که تلاش می کند وارد گروهی شود ،بسیار ناشیانه عمل کرده و تلاش شان بی فایده می ماند .

20-هم سالانش به ندرت او را انتخاب می کنند .کودکی که به ندرت داوطلب می شود و از تفکرات و احساساتش کمتر سخن می گوید و عقایدش را ابراز نمی کند ،در بازی و کارهای مشارکتی به ندرت انتخاب می شود .او از بودن با دیگران هرگز لذتی نمی برد و به ندرت می تواند بر فکر گروه تاثیر بگذارد و بدین ترتیب عدم اعتماد به نفسش شدت می یابد.

21-دم دمی مزاج است.وقتی کودکی به قوه تشخیص خود اعتماد ندارد ، کف نفس مناسب را از دست داده و رفتارمتناقضی از خود نشان می دهد ،مثلا در زمین بازی خیلی ساکت است اما وقتی در کلاس است با سرو صدا کردن توجه معلم را به خود جلب می کند چرا که می داند می تواند این کار را انجام دهد.

22-مطیع است. هنگامی که کودکی نسبت به ارزش خود بی اطلاع است و به راحتی تسلیم هوس ها و دستورات دیگران می شود.

23-توجه ها را به سمت خود جلب می کند .از آن جا که عزت نفس اندک انواع بسیار متفاوتی دارد،مسما به طور متناقضی نیزبروز می کند .بعضی از کودکان فکر می کنند بی ارزشند و از خود چیزی ندارند که اظهار نمایند ،آن گاه در تلاش اند که با پز دادن توجه دیگران را به خود جلب کنند.

24-به ندرت می خندند یا لبخند می زنند.

25-از هم سن و سال های خودش با اهانت یاد می کند .کودکی که نمی تواند تایید دیگران را به دست آورد برای اینکه رنج خود را کاهش دهد ،دیگران را سرزنش می کند.مثلا می گوید«فلان کودک بی ادب و کثیف است ،یا نق می زند با احمق واقعی یا کودن است»

26-تابع امیال آنی خود است .کودکی که به خود ا عتماد ندارد ،بی اندازه نگران است که نتواند کاری را به خوبی انجام دهد و اغلب بدون فکر عمل می کند.

27-حواسش زود پرت می شود و زمان قدرت تمرکزش کوتاه است.

این ویزگی از آنجا ناشی می شود که کودک فکر می کند که نمی تواند کار دشواری را انجام دهد و به محض اینکه به قسمت دشوار کار می رسد توجه ئ تمرکز او از بین می رود .اگر مطلبی را که زود می خواند زود درک نکند یا به سرعت نتواند مسئله ریاضی را حل کند دچار حواس پرتی می شود.

28-در محیط های جدید و ناآشنا دچار اضطراب شدیدی می شود .بعضی از کودکان که از عزت نفس اندکی برخوردارند ،در محیط های آشنا خوب عمل می کنند،چون احساس می کنند کسی از آنها کاری خارج از توانشان نمی خواهد ،اما وقتی که محیط تغییر می کند بی اندازه نگران می شود و می ترسند که انجام دادن کارهای متفاوتی را از آنها بخواهند .

29-انگیزه تلاش را از دست می دهد.وقتی کودکی فکر می کند که هرگز موفق نمی شود ،دلیلی برای تلاش کردن نمی یابد و تصور می کند که باز در نهایت بی چاره و در مانده است .

30-به طور کلی پشتکارش را از دست می دهد .هر کس که فکر که شانس نسبتا خوبی دارد ،می تواند کاری را تا آخر ادامه دهد اما کسانی که عزت نفس اندکی دارند این احتمال را می دهند که در کارشان شکست خواهند خورد .

31-از الگوهای فکری ثابتی پیروی میکند.کودکی که به خود اعتماد ندارد فکر می کند که نمی تواند واکنش های دیگران را درک کند ،بنابراین گرفتار یکسری الگوهای فکری ثابت می شود از قبیل :من باید خوب وآرام باشم و مثلا حتی اگر معلم در تلاش باشد که بچه ها را تشویق کند نمایشی بازی کنند او واکنشی از خود بروز نمی دهد .

32-توانایهایش را بی اندازه دست کم می گیرد یا درباره شان غلو می کند.بعضی مواقع کودکی که دارای عزت نفس اندکی است درباره توانایی هایش غلو می کند که این عمل حالت تدافعی رایجی است .او قادر به روبه رو شدن با توانایی های واقعی اش نیست پس به دنیایی تخیل قدم می گذارد و بدین ترتیب احساس بی کفایتی اش را جبران می کند .

33-موفقیت را در نتیجه تاثیر چیزی خارج از وجود خود می داند .مثلا اگر امتحانی را خوب دهد یدر مسابقه ای برنده شود ،دلیل موفقیتش را آسان بودن امتحان یا خوش شانسی می داند .

34-شکست را در نتیجه تاثیر عمل شخص خود می داند .کودکی که اعتماد به نفس اندکی دارد ،شکست را نتیجه مستقیم بی استعدادی و بی ذکاوتی خود می داند و معتقد است درس نمی فهمد یا احمق است.

35-هر نوع شکست حتی جزئی را مهم تلقی می کند .

36-مستقل کارکردن برایش دشوار است.کودک با عزت نفس اندک چون ابتکار عمل ندارد به هم سن و سال های مستبد یا کودکان توانی بزرگ تر از خود متکی می شود و دوست دارد که دیگران به او بگویند چه کاری انجام دهد.

37-کم سوال می کند.با این که در جستجوی دیگران است احتمال دارد در بعضی مواقع بسیار کم سئوال کند،چون می ترسد دیگران به حماقتش پی ببرند .
هدف از تنظیم این فهرست به صدا در آوردن زنگ خطر به گونه ای نیست که والدین را نگران کند بلکه مقصود هوشیار کردن آنها نسبت به رفتار کودکان شان است.



آیا اعتماد به نفس ارثی است ؟!
زمانی که کودکی بتواند بدون توقع و انتظار از دیگران کاری را آغاز کند و بکوشد تا آن را به اتمام برساند ، می‌گوییم، «اعتماد به نفس» دارد.

کودک از همان ابتدا که شروع به شناخت خود و محیط پیرامونش می‌کند، به قدرت و توانایی خود برای تسلط بر محیط و اطرافیان خود آگاه می‌شود.

هنگامی که کودک به مرحله‌ای از رشد بدنی خود می‌رسد که بتواند روی پاهای خود بایستد و چندقدمی نیز راه برود ، در حقیقت مطالب بسیاری آموخته است. او به تدریج و با رشد سایر توانمندی‌های خود درمی‌یابد که قادر به انجام کارهای بی‌شماری است.


یکی از عوامل مؤثر در رشد اعتماد به نفس کودکان و نوجوانان، والدین و افراد خانواده هستند. اگر کودک در خانواده‌ا ی که سرشار از صمیمیت و محبت و مهربانی است، رشد یابد، می‌تواند ویژگی‌های شخصیتی خود را شناخته و با اطمینان به توانایی‌های خود ، با مشکلات روبه‌رو شود. از طرفی می‌تواند با رفتارهای نامطلوب و منفی خود ، برخوردی واقع‌بینانه داشته باشد و درصدد رفع و تغییر آنها برآید.

از آنجایی که اعتماد به نفس صفتی ارثی نیست، اگر کودک ضمن انجام فعالیت‌های گوناگون مدام دچار محدودیت شود و نتواند تجارب مفیدی در زندگی کسب کند، ترسو، کم‌رو و خجول بار آمده و قدرت تصمیم‌گیری مناسب هم نخواهد داشت.
گاهی والدین با توجهات افراطی خود ، مانع از رشد عاطفی و شناختی کودک می‌شوند.

 از آنجایی که مادر و یا مربی کودک، تماس بیش‌تری با نیازهای جسمی ـ روانی او دارد ، می‌تواند تأثیر بیش‌تری در خوی و منش وی بگذارد. مادرانی که بیش از اندازه به فرزندان خود توجه می‌کنند و انجام وظایف کودک را به عهده می‌گیرند و اجازه نمی‌دهند که او در حد توان خود مسئولیت بپذیرد ، فرزندان آن هادر آینده احتمالاً دچار مشکلات و مسائل گوناگون خواهند شد.
 در این باره، لویی (روان شناس)، مادران را به دو دسته تقسیم می‌کند:

 

الف) مادرانی که فرزندان خود را بسیار نازپرورده بار می‌آورند و هیچ محدودیتی برای آنان قائل نمی‌شوند، هیچ کنترلی نیز بر خواسته‌ها و انتظارات کودک نخواهند داشت. این دسته از کودکان تصور می‌کنند که هر چه بخواهند باید به سرعت مهیا شود و همه را در خدمت نیازهای خود می‌دانند. به طور کلی توجه و وابستگی بیش از اندازه‌ی مادر می‌تواند موجب کاهش اعتماد به نفس کودک شود. ویژگی‌های این دسته از کودکان، تندخویی، پرخاشگری، پرتوقعی و جنجالی بودن آن‌هاست.

ب) گروه دوم، مادرانی هستند که از شدت کنترل، اجازه‌ی هیچ‌گونه عمل و تصمیم‌گیری به فرزندان خود نمی‌دهند. این دسته از کودکان نیز دچار ضعف اعتماد به نفس شده، احساس بی‌کفایتی و عدم شایستگی می‌کنند. این گروه فرمانبردار، ‌مطیع و منفعل هستند.

اگر کودک در خانواده‌ا ی که سرشار از صمیمیت و محبت و مهربانی است، رشد یابد، می‌تواند ویژگی‌های شخصیتی خود را شناخته و با اطمینان به توانایی‌های خود ، با مشکلات روبه‌رو شود. از طرفی می‌تواند با رفتارهای نامطلوب و منفی خود ، برخوردی واقع‌بینانه داشته باشد و درصدد رفع و تغییر آنها برآید.

به طور کلی، فرزندان هر دو گروه از مادران دچار کاهش عزت نفس و اعتماد به نفس هستند و نمی‌توانند ارتباطات اجتماعی مناسبی با سایرین برقرار کنند. اریک فروم یکی از روانشناسان معاصر معتقد است، «میزان ارتباط والدین با کودک اهمیت چندانی ندارد، آن چه مهم است کیفیت روابط است».

برای داشتن فرزندانی با اعتماد به نفس بالا ، خوب است به نکات زیر توجه کنند:

1ـ پیش‌بینی‌های منفی

 اگر والدین معتقد باشند که فرزندشان توانایی انجام تکلیفی را ندارد و حتماً نیازمند کمک آنهاست، به طور یقین این طرز نگرش آن ها، بر عملکردِ فرزندشان تأثیر می‌گذارد و به تدریج باعث می‌شود که فرزندشان نسبت به توانایی‌ها و استعدادهای خود شک کرده و مدام به شکست بیاندیشد.

2ـ توقعات نامعقول بیش از اندازه

 بعضی از والدین توقعات و خواسته‌هایی بیش از توانِ فرزندانشان دارند و گاهی فراموش می‌کنند که معیارهای بزرگسالان با کودکان تفاوت دارد. در صورتی که خوب است والدین معیارهای خود را براساس توانایی‌های فرزندانشان پایه‌ریزی کنند.

3ـ هیچ‌گاه فرزندانتان را بر یکدیگر ترجیح ندهید

 کودکان با یکدیگر متفاوتند و شکی در تفاوت بین آنها نیست؛ اما بین آنها تبعیض قائل نشوید و یکی را بر دیگری ارجح ندانید. برای مثال، زمانی که یکی از فرزندانتان موفقیتی کسب می‌کند و دیگری شکست می‌خورد ، دلیل نمی‌شود که موفقیت او را دائم به رخ فرزند دیگرتان بکشید؛ زیرا این کار موجب دلسردی، سرشکستگی و کاهش اعتماد به نفس او می‌شود.

4ـ منطقی باشید

بسیاری از والدین بهترین امکانات و شرایط را نه تنها برای خود ، بلکه برای فرزندانشان نیز می‌خواهند و توقع دارند که کودکان، بر پایه‌ی خواسته‌ها و انتظارات آنها گام بردارند. در صورتی که بهتر است این نحوه‌ی نگرش خود را تغییر داده و به کودک بگویند: «مهم این است که نهایت سعی خود را بکنی. موفقیت، تنها رسیدن به هدف نیست، بلکه تلاش و سعی تو در راه رسیدن به هدف مهم است.»

5ـ توقعات دو طرفه

 شعار بسیاری از والدین این است «آن کاری که می‌گویم بکن، نه آن کاری که می‌کنم»، برای نمونه، مادری از فرزندش می‌خواهد که وسایلش را جمع کرده، ‌اتاق نشیمن را شلوغ نکند؛ در حالی که لباس‌ها و وسایل خودش گوشه‌ی اتاق ریخته است. در چنین شرایطی کودک احساس می‌کند که ارزش او در خانواده کم‌تر از دیگران است. پس اول خودتان عمل کنید و بعد از فرزندتان بخواهید.



علل پیدایش خویشتن وعزت نفس
بحث درباره نحوه وعلل پیدایش تصویر خود وعزت نفس را باید در رابطه فرد با جامعه اش به ویژه در دوران پراهمیت کودکی ونوجوانی به عنوان یکی از علت ها ی عمده جستجو کرد.این رابطه را می توان به چند نوع بیان نمود که عبارتند از :


- واکنش دیگران :مهم ترین منشا پیدایش تصویر خود و ارزش به خود رفتار و واکنش دیگران نسبت به فرد به خصوص کودک است.بسیاری از تحقیقات  حاکی است  که  تصویر هر فرد از خود  وابسته  به  تصویری  است که دیگران از او داشته اند وحتی درحال حاضر هم تصویردیگران از یک فرد می تواند ارزیابی و تصویری را که او از خود دارد تغییر دهد.اگر اولیاء به کودک بگویند  او باهوش و زرنگ است و امثال  آن ، این  نوع  مفاهیم  به  تدریج  قسمتی از هویت کودک می گردد ،بسیاری از روانشناسان  این  روند را " درونی کردن "  نام  نهاده اند  که  توسط  آن کودک ،نگرش ها و واکنش های دیگران را جزئی از ارزش های درونی خود می نماید.

 

- مقایسه با دیگران : تصوی از خود شامل خصوصیات عینی و قابل قیاس با دیگران است مثل  بلندی  قد یا لاغری، یکی  از منابع ایجاد  این  تصویر مقایسه ای  است که کودک در رابطه با خود  با  افرادی  مثل  برادر، خواهر یا  دوستان و دیگران انجام  می دهد.
    اگر همسایه ها   ثروتمندند   کودک خود  را  فقیر احساس می کند و اگر خواهران  و برادران باهوش وزرنگ هستند  واو دائما از آن ها عقب افتاده است خود را کم هوش تصور می نماید.

 

- همانند سازی با الگوها :کودک با یک سلسله از افراد مهم زندگی خود همانند سازی کرده آن ها را بعنوان مدل یا الگوی رفتاری خود بر می گزیند ،آن ها را می ستاید ومیل دارد شبیه آن ها گردد.والدین وآموزگاران مهم ترین این الگوها هستند ،شکل گیری خود ایده آل بر اساس درهم  آمیختن  این  مدل ها  در ذهن کودک انجام می شود ،تحقیقات نشان می دهد که همانند سازی نیز سبب تغییر تصور خود می گردد  یعنی  فرد احساس می کند  که مانند الگوی خود شده است .قسمت مهمی از خویشتن از طریق همانند سازی  کودک  با  والد هم جنس خود تعیین  می شود که  در اصل  نقش  جنسی  او را تعیین می کند ،اگر کودک دختر باشد وارتباط سالم ،صمیمی ومستمری را با مادر خود برقرار کند احساس زنانه را می آموزدواگر پسر باشد ورابطه خوبی با پدر داشته باشد نقش سالم وصحیح پدرانه را کسب می کند.


- نیاز به احساس ارزش وعزت نفس :همراه با زیستن در شرایط اجتماعی نیاز به  احساس ارزش به  نحو متعادل و سالم  آن در انسان  بوجود می آید و برای نگه داری سلامت وتعادل روانی وحتی تکامل وجودی  او بسیار ضروری  است، معمولا اگر بر این نیاز خللی  وارد  شود  احساس  حقارت و یا  خود بزرگ بینی در فرد ایجاد می شود،بدین معنی که شخص یا بسیار خود کم بین  و ناراضی از خود و متزلزل می شود  و یا بسیار خودبزرگ بین ،خودمدارو خودنما خواهد شد.هر دوی این  قطب های  احساسی  نشان دهنده این واقعیت است که فرد به علل اختلال در احساس ارزشمندی  قادر به  درک واقعیت ها و واکنش های دیگران نسبت به خود نیست.علت اصلی احساس  حقارت و خودبزرگ بینی  را می توان  در طرد  شدن مستمر و مداوم از طرف والدین ودیگران دانست لذا قسمتی از ارزش های درونی وی احساس  بی ارزشی نسبت به خود است .روانشناسان معتقدند که احساس بی ارزشی عمیق  ریشه  بسیاری  از ناهنجاری های روانی است که در بین افراد دیده می شود.



:: مرتبط با: روانشناسی کودک و نوجوان ,
:: برچسب‌ها: عزت نفس , روانشناسی عزت نفس , علل پیدایش تصویر خود , تصویر خود , دوران کودکی ونوجوانی , روانشناسی کودک , روانشناسی نوجوان ,


خودکشی در مدارس
خودکشی و سعی در خودکشی در نزد کودکان و نوجوانان – پیشگیری در مدرسه
مقدمه : خودکشی و سعی در خودکشی
لغت خودکشی از لاتین نو گرفته شده suicidium که چیزی بنام قتل است . خودکشی یک تصمیم برای ترک از زندگی کردن و اراده محکم . که می خواهند از اجتماع خذف بشوند .
در خودکشی اغلب برنامه ریزی می شود و انتخاب وسیله آن هم معلوم و همچنین محل آن راهم همراه از قبل برنامه ریزی می کنند و حتی برای لحظه ای هم یاد آوری می کنند .با این سعی در خودکشی این شخص تمایل دارد از این شرایط غیر قابل تحمل فرار کند . این آخرین سعی او است که با ناامیدی توجه کسی را جلب کند و ارین طریق بتواند تاثیر بر تغییرات بگذارد .


سعی در خودکشی میتواند قتل عمد و متنوع باشد .هر خودکشی حداقل با یک و یا چند سعی در خودکشی امتحان می شود . خودکشی و سعی در خودکشی .وقتی که تمام راه حل های مکانیزمی به هیچ موفقیتی نرسد با نامیدی سعی در غلبه بر کشمکش می کنند.
خودکشی در مدرسه
سالانه بالای صد کودک و نوجوان زندگی شان گرفته می شود ارقام سعی در خودکشی 10 برابر بالاست و تعداد بیشماری هنور وارد نشده است . در نزد تمام والدین مبتلایان – خواهرو برادران – وابستگان – دوستان – همکلاسیان و معلمان این عمل سعی کردن یک شوک و هر کدام خودشان را خیلی زیاد ملامت می کنند.
کودکان و نوجوانان که اغلب وقتشان در مدرسه هستند برخورد می کنند با مشکلات ، مشکلاتی که شروع آن در مدرسه است و در راس آن چنین مشکلاتی هستند سانسور بد و مدرک تحصیلی . عدم جابجایی ، عوض کردن مدرسه . نگوهش . و دیگر نظم مقررات . اینگونه ولی بتنهایی هیچ علتی برای حل خودکشی ویا سعی در خودکشی نمی باشد . قانونا" حادثه های نامبرده بالا بر دانش آموزان دختر و پسر غلبه نمی شود بدون اینکه خودکشی و سعی در خودکشی روی ندهد.
ولی علتهای آن می تواند عمل ناگهانی و خودبخودی باشد . در حالی که طرح آن مدتی است که برنامه ریزی شده است . والدین هم یک نقش بزرگی در تحریمها دارند مانند مانع شدن از عاشقی که در مدرسه میتواند یک حادثه ای را بدنبال داشته باشد . وقتی که یک استرس مدرسه یا زیاده خواهی ایجاد شود می تواند صبر لبریز شود و درموقع اتفاق خودکشی صورت می گیرد .
براساس H.Brundel در مدرسه عا ملهای دشوار کننده در مدرسه وجود دارد . مانند گمنامی – تعداد زیاد دانش آموز– فرکوئنس شدید کلاس – نا مرتب بودن مدرسه و سازماندهی تدریس.
بیش از درس را گنجا ندن – سختی خواستن راندمان . خیلی از دانش آموزان دحتر و پسر از معلمشان احساس می کنند که آنها را تنها گذاشتند و ناامید هستند . بدین جهت بایستی میان دانش آموز و معلم کار بشود . مدرسه همیشه یک فشاری برای کودکان و نوجوانان می باشد و تا جایی که امکان دارد از آن امتناع فروان می کنند . در صورتی که تربیت کننده کودکان و نوجوانان بایستی به آنها کمک کنند پیشگیری از خودکشی باید قسمتی از وظایف مدرسه باشد .
برنامه پیشگیری در مدرسه
متاسفانه در کشور آلمان موضوع خودکشی همیشه یک موضوع تابو است در آمریکا و کانادا برنامه های پیشگیری در مدارس یکی از بخشهای مهم و ثابت بشمار می آید و لی در آلمان اینگونه نمی باشد
اما متناسب با مدرسه یک امکانات خوبی بوجود آمده است که پیشگیری خودکشی را با نتیجه خوبی می توان انجام داد.دانش آموزان دختر و پسر اغلب اوقات در مدرسه بسر می برند اغلب علامت خطر و تقاضای کمک از مدرسه فرستاده می شود و می توانداز آنجا احساس شود . برای مثال در نزد یک اتفاق خودکشی . سعی در خودکشی معمولا" خیلی از دیگران تقلید می شود و اثر آن هم خیلی بالا میباشد . برنامه های پیشگیری اجازه می دهند که از این توانایی خودکشی جلوگیری و گاسته شود .
چنین برنامه ای نه وسیله نیاز دارد برای تشخیص بیماری و جز برنامه تراپی هم نمی باشد در اینجا فقط از معلم ودانش آموزان بیشتر از توانا یی شان کار کشیده می شود. معلمان زن و مرد اغلب احتمالا" در مقابل رفتارپیشگیری و چنین برنامه ای ترس دارند . آنها از این وحشت دارند که با صحبت کردن راجع رفتار خودکشی آن را نتوانند حل کنند.
همچنین مدیر هم یک برداشت دفایی از یک خودکشی را دارد . اگر یک خودکشی در مدرسه روخ بدهد . سپس عکس العمل نشان می دهند و خودش را در این برنامه دخالت می دهد . نقش مهمی را که چنین برنامه پیشگری ایفا می کند تلاش اضافه معلمان زن و مرد است که آنها بر این عقیده هستند که به اندازه کافی وقت در اختیارشان نبوده است .
در نزد برنامه پیشگیری از نظر جنسیتی متفاوت می باشد دختران قبلا" نشانه هایی در مورد خودکشی دارند . دختران بیشتر کمک می گیرند و آماده هستند را جع احساس شان صحبت بکنند .
برنامه خودکشی پیشگری از خودکشی بایستی مداخله و پیشگیری را میسر بسازد .
جلوگیری
در نزد جلوگیری بایستی بنامه درسی متناسب باشد که آنها بتوانند برای دانش آموزان توانایی کاراسترتژی و مشکل غلبه کردن بر فشار روحی را تشریح کنند . و بایستی در مدرسه یک حال و هوای خوب با اتمسفر خوشایند ی بوجود آید. و در احساسشان سوالات زیر لمس شود :
چه کاری می توانی انجام بدهی وقتی که ملاحضه کردی دوست دختر و پسر خودت افکار خودکشی را دارد ؟ چگونه با او صحبت می کنی ؟ از چه کسی تقاضای کمک می کنی؟
اطلاعات معلمان زن و مرد بایستی همچنین بالا برود چونکه آنها فقط از طریق تئوری یاد می گیرند . بایستی شرایط موجود را بشناسند و در پیرامون خطرات خودکشی کودکان و نوجوانان آموزش ببیند
مداخله
شرط مداخله این است که دانش آموزان و معلمان شنات زوتری از خودکشی خطرناک کودکان و نوجوانان را داشته باشند دانش آموزی که در خطر است بایستی فورا" برایش مشاوره گذاشته شود . در اینجا نبایستی تمام معلمان در مدرسه یک دوره کامل بینند یک معلم می تواند کاملا" دوره آموزشی را ببیند و به دیگر معلمان پوشش بدهد بایستی یک تا بلو نوشته در اطاق معلمان نصب کنند با کاتالوگ نوشته شده و اینگونه می توان پی برد که چه کسی چه چیزی را برای حمایت کردن بیان بکند .
قبل از آن معلمان بایستی توانایی دقت کردن را داشته باشند در بحرانها و خطراتی که برای خودکشی ایجاد میشود را بطور مستقیم بتوانند راجع شان صحبت کنند .
معلمان زن و مرد نبایستی ازاین که ازیک عملی که نتوانستند آن را حل کنند وحشت کنند.
در یک گفتگو با یک شخص پر خطر بایستی این مطالب بدون هیچ قید و شرطی اجتناب شود :
خودش را شوکه نشان دادن – احساس مقصررا برانگیختن – با اعمال زور "سلاح" یا با چیزهای دیگری برداشتن – بطور کل اعتماد و اطمینان دادن اگر نمی توان آن راانجام داد.
دلیل های عقلانی در مخالف خودکشی را به اطلاع رساندن . اگر مشکل را کم شماردید شخص را تنها بگذارید .
با کمک یک قرارداد ضد خود کشی می توان شخصی که دچار خطر خودکشی شده است از حرکت باز دارد .
متن قرارداد:
من ...... دانش آموز درمدرسه .......مسئولیت را برای خودم قبول می کنم . من وظیفه دارم که کاری نکنم چیزی که برایم آسیب رسا ن می تواند باشد . من آماده هستم خانم / آقای در روانشناسی مدرسه –روانکار را تلفن بکنم شماره تلفن و آنها را جستجو کنم اگر من افکار خودکشی داشته باشم .
اگر من به او (زن و مرد ) نتوانم دسترس پیدابکنم . مراجعه می کنم به یک مرکز مشاوره- تلفن...
برگزیده ای از برنامه پیشگیری
برنامه پیشگری زیر درمدارس آمریکا و کانادا انجام می شود .
Adolescent Suicid Awareness Programm (ASAP)
Lifeline- Program
SCCOPE-Proram
که من ASAP را بطور دقیق شرح می دهم .
ASAP
با کمک ASAP بایستی کودکان و نوجوانان شناختی از اجتماع مدرسه راجع افسردگی و خودازبین بردن را برای خودشان بدست بیاوند و کمک بگیرند . آنها حتی بایستی تجربه داشته باشند به چه کسی بتواند مراجعه کنند . هدف این است که اعضا ء مدرسه راجع به تمام اتفا ق خودکشی و را جع به شناساندن یک خطر خودکشی توضیح بدهند. اداره سلامت و مدرسه و تمام مکانهای مشاوره بایستی همکاری نزدیک را داشته باشند . معلم بایستی بیشتر در مقام یک شخص قابل اعتماد و یک شریک موثر برای دانش آموزان دختر و پسر باشد و آن را به پیش ببردکه دانش آموزان بتوانند در شرایط بحرانی به آنها مراجع کنند.
گروه ضربتی ASAP معلمان هستند -والدین و دانش آموزان در حالی که یک آموزش برای بزرگسالان هم قبلا" لازم است که با کودکان و نوجوان کار بکنند . آموزش درگروه کتبی و با دستگاهای نظر سنجی تشکیل می شود . برای شما چند نکته ذکر شده که کارمندان مدرسه در نزد کودکان و نوجوانان دقت کنند.
1 تغییر رفتار در کلاس درس -2 افت راندمان -3 اجتناب از مدرسه -4 بی دقتی در درس -5 مشغول کردن افکار با مرک و کشیدن آن در نقاشی -6 تغییر رفتار اجتماعی -7 عقب نشینی در رفتار – 8 از بین بردن دوستی -9 نا مرتبی -10 اظهار بی توجهی کردن -11 اضافه وزن –کم وزنی .
قابل توجه است که اگر یکی از این علامتها را مشاهده کردید دلیلی بر خودکشی کردن نمی باشد چنانچه بیشتر مشاهده کردید علامت خطر می باشد .
کسی که در خطر خودکشی است اغلب برای تقاضای کمک می تواند اینگونه باشد :
1 من دیگر هیچ اشتباه ندارم -2 هرچه می خواهی انجام بده به من ربطی ندارد- 3 شما مرا از دست نمی دهید .
این پیش آمد برای کسی که تحت فشار است و حودش را حمایت میکند تا بتواند خودکشی را برای خودش حل بکند .
ناامید – 2 امتناع از نتیجه -3 تماس با پلیس -4 از دست دادن دوست دختر و پسر -5 مرک -6 جدایی از خانواده -7 طلاق .
والدین بایستی تهدید به خودکشی و تماه خبر های در رابطه با آن را جدی بگیرند والدین بایستی تماس با کودکان و نوجوانان را حفظ بکنند.
فرستنده مقاله:مسعود رجایی(مترجم زبان آلمانی)



آموزش مهارت های زندگی ( ویژه جوانان و نوجوانان)
همه ما در زندگی با موقعیت هایی روبرو می شویم که اگر به درستی عمل نکنیم سلامت روانی خودمان و دیگران به خطر می افتد. این موقعیت ها مختلف هستند . مثلاً چگونه با دوستان و اطرافیان خود ارتباط برقرار کنیم ؟ چگونه مسئولیت های جدید را بپذیریم ؟ چگونه تصمیم بگیریم؟ چگونه مشکلاتمان را حل کنیم ؟ چگونه با ترس ، اضطراب ، ناکامی ، افسردگی و فشارهای روانی مقابله کنیم؟
مهارت های زندگی :
(مهارت های زندگی) توانایی هایی هستند که به ما کمک می کنند با موقعیت های زندگی - بخصوص موقعیت های پر خطر - به طور صحیح برخورد کنیم . وقتی این مهارت ها را کسب کردیم می توانیم در ایجاد ارتباط با دیگران سازگارانه عمل کنیم و بدون توسل به اعمالی که به خودمان یا دیگران صدمه می زند مشکلات را حل کنیم .
این مهارت ها چه مهارت هایی هستند؟
مهارت های زندگی شامل ده توانایی کلی به شرح زیر است . برای زندگی بهتر لازم است این مهارت ها را تمرین کنیم تا کمتر دچار آسیب های روانی و اجتماعی  شویم :
1 - توانایی حل مسئله
ما در زندگی به طور مداوم در حال حل مسئله هستیم . برخی از این مسائل ساده هستند ولی برخی دیگر به فعالیت های فکری پیچیده ای نیاز دارند. توانایی حل مسئله به ما کمک می کند مسائل زندگیمان را به نحو مطلوب حل کنیم . اگر مسائل مهم زندگی ما حل نشده باقی بماند با فشار روانی روبرو می شویم و سلامت روانی و جسمانی ما تهدید می شود.
2 - توانایی تصمیم گیری
اگر چه همه ما تصمیم می گیریم ولی همیشه تصمیم های هوشمندانه نمی گیریم . برخی از تصمیم گیری های غلط منجر به به پیامدهای ناخوشایند می شوند. مهارت تصمیم گیری به ما کمک می کند که به طور صحیح در مورد اعمالمان تصمیم بگیریم و جوانب مختلف انتخاب ها و پیامدهای مثبت و منفی هر یک از آنها را در نظر بگیریم . تصمیم گیری مناسب و واقع بینانه موجب بالا رفتن سطح سلامت روانی ما می شود.
3 - توانایی تفکر خلاق
این نوع تفکر به ما کمک می کند مسائل را از زوایای مختلف دریابیم و راه حل های مختلف مسئله و پیامدهای آن را ارزیابی کنیم و بالاخره راه حل های تازه ای برای مشکلاتمان پیدا کنیم . با استفاده از این مهارت ؛ تصمیم گیری های ما مناسب تر انجام می شوند و مسائل به طور عملی تر حل می شوند.
 4 - توانایی تفکر انتقادی
با استفاده از این مهارت به بررسی و تجزیه و تحلیل افکار خود و دیگران می پردازیم و به فهم و درک روشن تر دست می یابیم . این توانایی کمک می کند تا اطلاعات و تجاربی را که به ما می رسد تجزیه و تحلیل کرده و در مقابل ارزش ها و فشارهایی که به ما تحمیل می شود مقاومت کنیم و بدانیم که رفتار دیگران همیشه درست نیست . 

5 - توانایی ارتباطی
ما بخش اعظم هر روز را به ارتباط برقرار کردن با دیگران می گذرانیم تا هر چه بیشتر بتوانیم نیازهای خود را بیان نماییم و نیازهای دیگران را درک کنیم . توانایی ارتباطی به ما کمک می کند تا با دیگران ارتباط کلامی و غیر کلامی مؤثرتری داشته باشیم و با غلبه بر خجالت ، نظرات خود را برای دیگران ابراز کنیم . اگر این مهارت را کسب کرده باشیم در موقع لزوم می توانیم  با تقاضاهای نامناسب دیگران مخالفت کنیم .
6 - توانایی روابط بین فردی
توانایی روابط بین فردی به ما کمک می کند با دیگران همکاری و مشارکت بهتری داشته باشیم . به آنها اعتماد کنیم. مرزهای روابط با دیگران را تشخیص دهیم .  دوستی های مطلوب را حفظ کنیم و در شروع و خاتمه ارتباطات به طور مؤثرتری رفتار کنیم .
7 - توانایی خودآگاهی
یعنی توانایی شناخت خود و آگاهی از نقاط  ضعف و قوت خواسته ها، ترس ها ، رغبت ها و تمایلات خود؛ این توانایی به ما کمک می کند تصویر واقع بینانه ای از خود داشته باشیم و حقوق و مسئولیت هایمان را بهتر بشناسیم .
8 - توانایی همدلی
توانایی همدلی یعنی این که فرد بتواند زندگی دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار ندارد ، درک کند . همدلی به ما کمک می کند تا انسان های دیگر را وقتی با ما متفاوت هستند بپذیریم و به آنها احترام بگذاریم . کسانی که همدلی بیشتری دارند، به دیگران علاقه مندند؛ افراد مختلف را تحمل می کنند؛ پرخاشگری کمتری دارند و دوست داشتنی ترند. این مهارت روابط اجتماعی را بهبود می بخشد.
9 - توانایی مقابله با هیجان
این مهارت شامل توانایی شناسایی هیجانات خود و دیگران ، و نیز شناخت تأثیر هیجانات بر رفتار است . این مهارت به ما کمک می کند که در مواقع ناکامی ، خشم ، افسردگی و  اضطراب ، واکنش های مناسبی نشان دهیم .
10 - توانایی مقابله با فشارهای روانی ( استرس)
این توانایی شامل شناخت استرس های مختلف زندگی و تأثیر آن بر رفتار است و ما را قادر می سازد که منابع فشار روانی را در زندگی خود بشناسیم و راه های صحیح کاهش فشار را دنبال کنیم .




چهار پله‌ای که باید از خامی تا پختگی طی کنید ( بلوغ )
پسران و دختران در اوایل نوجوانی بالغ می‌شوند و هر یک از مراحل ثابت و غیرقابل کنترل بلوغ را پشت سر می‌گذارند. بلوغ عاطفی، هیجانی، اخلاقی و اقتصادی از مسایل مهم دوران نوجوانی است که استقلال، رشد فکری و فلسفه زندگی را نیز با خود همراه می‌کنند تا نوجوان از خامی کودکی به پختگی جوانی برسد.

بلوغ یکی از مهم‌ترین مراحل زندگی انسان است. این مرحله زمان تغییر سریع رشد و نمو و تغییرات اجتماعی است. سن رسیدن به بلوغ متفاوت است. بلوغ می‌تواند در هر زمانی بین 10 تا 19 سالگی اتفاق بیفتد. ولی به طور معمول سن بلوغ در دختران حدود 11 سالگی و پسران 13 سالگی است. در دوران بلوغ تغییرات جسمی در نوجوان پدید می‌آید که اگر از آنها اطلاع و آگاهی نداشته باشد چه بسا این مساله در مراحل بعدی زندگی آثار سوء و زیانباری برجای بگذارد. از طرفی تغییرات روحی و روانی نیز در دوران بلوغ پیش می‌آید از جمله تمایل به گوشه‌گیری، احساس دلتنگی و خستگی، ناسازگاری،‌ مخالفت‌های اجتماعی، تشدید احساسات و عواطف، فقدان اعتماد به نفس و یا شرم و حیای بیش از حد. درک صحیح از تغییرات جسمی و روحی دوران بلوغ از آن نظر حایز اهمیت است که جامعه، مدرسه و خانواده آمادگی لازم را برای برخورد با شرایط حساس و ویژه نوجوانان در این مرحله داشته باشند.


در این میان نقش خانواده که اولین و مهم‌ترین منبع اطلاع رسانی به فرزندان است بسیار حساس و پیچیده است. خانواده باید تغییرات مختلف نوجوان را در دوران بلوغ شناخته و اطلاعات کامل و صحیح در این زمینه‌ها را به فرزند خود بدهد. در غیر این صورت او به دیگران پناه برده و چه بسا اطلاعات کسب شده از طریق دیگران او را به انحراف بکشاند. خوب است در این قسمت با تغییرات دوران بلوغ آشنا شویم.
تغییرات جسمی

تغییرات جسمی از مهم‌ترین تغییرات در دوران بلوغ است. این تغییرات ناگهانی ممکن است برای نوجوان بسیار ناراحت کننده و هراس‌انگیز باشد بنابراین والدین باید قبل از شروع بلوغ، آگاهی‌های لازم را به نوجوان داده و به او اطمینان دهند که این موارد طبیعی است و در تمام افراد اتفاق می‌افتد. همچنین به نوجوان اطمینان داده شود که این ناهماهنگی‌ها در رشد وی موقتی است و در اواخر دوره نوجوانی از بین خواهد رفت. والدین باید ارتباط خود را با فرزندان تقویت کنند و شرایطی را ایجاد نمایند که نوجوان تمام سووالات خود را درباره مسایل جنسی به راحتی از آنها بپرسد.
تغییرات ذهنی

والدین سعی کنند به نوجوان فرصت بحث و تبادل نظر و تصمیم‌گیری دهند و با نوجوان خود مشورت کنند. همچنین با توجه به سن و توانایی‌هایش حوزه احتیاجات او را افزایش دهند. نوجوان باید مطمئن شود که والدینش او را باور دارند و هرگز طرز فکر و عقاید او را مسخره نکرده و تحقیر نمی‌کنند بنابراین والدین در صورت برقراری ارتباط نزدیک و صمیمانه با فرزندان خود، محیط امنی برای طرح سوالات به وسیله فرزندان ایجاد می‌کنند.
تغییرات هیجانی (احساسی و عاطفی)

در دوران بلوغ به علت تغییرات جسمانی و تغییرات در سطح هورمون‌ها، احساسات و هیجانات فرد نیز دستخوش تحولات زیادی می‌شود. درواقع نوجوان با احساساتی مواجه می‌شود که هیچ تجربه‌ای درگذشته از آنها نداشته است. نوجوان بسیار حساس و زودرنج می‌شود، توجه زیادی به سر و وضع خود پیدا می‌کند. به جنس مخالف تمایل پیدا کرده و حتی گاهی عاشق می‌شود. در این مواقع والدین باید از قبل، راجع به این تغییرات به نوجوان خود آگاهی دهند. همچنین تا جایی که ممکن است با فرزندان خود مدارا کرده و سعی کنند که هیجانات و خشم فرزندان خود را کنترل نمایند.
تغییرات اجتماعی

شاید بهترین و مفیدترین و در عین حال مشکل‌سازترین تغییر دوران بلوغ، تغییرات رفتارهای اجتماعی باشد. در این سن نوجوان به تدریج از خانواده فاصله می‌گیرد و نیاز به استقلال در او شکل می‌گیرد. همین امر مقدمات تشکیل خانواده و پذیرش مسوولیت در جامعه را پی‌ریزی خواهد کرد. از طرفی به علت این تغییرات هیجانی ممکن است نوجوان رفتارهای سرکشی و لجبازی را از خود نشان دهد.

به هر حال این تغییرات واقعی هستند و والدین باید بتوانند برای بهتر سپری کردن دوران بلوغ فرزندان خود، ارتباط مناسبی با آنها برقرار کنند. درواقع والدین باید به نوجوان خوب گوش فرا دهند. سرگرمی‌های مناسب برای آنان فراهم کنند، سعی کنند دوستان و در صورت امکان خانواده آنها را بشناسند. به نیاز نوجوان برای تنهایی احترام بگذارند و در عین حال از کتاب‌هایی که می‌خوانند، فیلم‌‌هایی که می‌بینند و آنچه در اینترنت بر آنها می‌گذرد، اطلاع داشته باشند. والدین باید به نوجوان خود ابراز علاقه کنند و به احساسات او احترام بگذارند و هرگز او را تحقیر نکنند.

در انتها والدین باید بدانند که اگر خانه و مدرسه را برای نوجوان خود به صورت محیط امن و دوست داشتنی درآورند وی هرگز به سمت انحرافات و محیط‌های ناامن کشیده نخواهد شد. اما بلوغ انواع و اقسامی دارد که به آن می‌پردازیم.
1 بلوغ عاطفی

برخی افراد گر چه از نظر جسمی بالغ می‌شوند اما از نظر عاطفی هرگز به بلوغ نمی‌رسند. علل ترس و خشم در سنین گوناگون متفاوت است. در اوایل کودکی خشم کودک ناشی از مسایل جزیی و روزمره است و مسایل اجتماعی علت عصبانیت‌های دوران نوجوانی است. کودکان به طور معمول از مار و سگ و تاریکی، ارتفاعات و صداهای عجیب می‌ترسند اما گاهی این ترس تا سنین نوجوانی و حتی بزرگسالی همراه آنان است.

نشانه بلوغ عاطفی یک نوجوان این است که به تدریج رفتارها و واکنش‌های خام و کودکانه را کنار بگذارد، از حقیقت نگریزد و حتی در موقعیت‌های گوناگون به جای واکنش‌های هیجانی و کودکانه، واکنش‌های منطقی و عاقلانه در پیش گیرد.
مسایلی را که نوجوان با آنها درگیر است به سه دسته تقسیم می‌شوند:
.ابتدای نوجوانی: مشکلات خانوادگی، مدرسه، تجربه کم، مسایل اقتصادی، بهداشت، سلامت جسم و روان و رشد شخصیت
.اواسط نوجوانی: مدرسه، معلمان، مسایل
خانوادگی، مذهب، اوقات فراغت، تفریح، انتخاب شغل، پوشش و مسایل مادی
.اواخر نوجوانی: شکست در جنبه‌های گوناگون زندگی، جریحه‌دار کردن احساسات دیگران و تاثیرگذاری بر آنان، خودشناسی، مذهب، رفتارهای والدین، تعهدات خانوادگی، توجه به معایب ظاهری و جسمی طی این دوران نوجوان دچار تغییرات عاطفی و هیجانی می‌شود. ترسویی و کم‌رویی که مختص اوایل نوجوانی و پیش از آن است پس از 13 تا 14 سالگی کاهش می‌یابد، روحیه جنگ‌طلبی کم می‌شود اما بدخلقی، گستاخی و پرخاشگری افزایش می‌یابد.
2 بلوغ اجتماعی

دختران و پسران نوجوان به اهمیت روابط اجتماعی آگاه‌اند و حساسیت آنان به این امر موجب می‌شود تا خود را با علایق و دیدگاه‌های افراد گروه تطبیق دهند. از این رو گروه‌های کوچک و بزرگ تشکیل می‌دهند. نوجوانان نسبت به موقعیت خود در گروه توجه خاصی دارند. نسبت به اعضای گروه وفادار و در برابر انتقاد دیگران نسبت به آنان حساس‌اند. کسب مهارت‌های اجتماعی، برقراری ارتباط، شناخت و ارزیابی دیگران و احساس وفاداری نسبت به اعضای گروه از جمله فواید عضویت در گروه است.
3 بلوغ اقتصادی

انتخاب شغل، کسب آموزش و مهارت‌های لازم در زمینه کار مورد نظر و سازگاری با شرایط و محیط کار از مسایل اواخر دوران نوجوانی و اوایل جوانی است. نوجوان با ورود به بازار کار با مسایل جدیدی روبه‌رو می‌شود.

برخی نوجوانان و جوانان که از کار تنفر دارند، مرتب کارشان را عوض می‌کنند، علاقه‌ای به انجام وظایف خود ندارند یا از میزان حقوق، ساعات یا شرایط کار ناراضی‌اند، برخی دیگر کار ثابت و دایمی را نوعی تحمیل محسوب می‌کنند و پاره‌ای دیگر از کارهای خسته و کسل‌کننده دست می‌کشند. ناسازگاری نوجوانان و جوانان با محیط کار بنابر یک یا چند دلیل است:


1- انتخاب کاری فراتر از تحمل و توان

2- انتخاب کار نامتناسب با شخصیت

3- آرمان‌گرایی نسبت به برخی مشاغل

4- انجام کاری که مستلزم استعداد و مهارت خاصی است که نوجوان یا جوان از‌ آن بی‌بهره است.

5- پذیرش اجباری شغلی که متناسب با رشته تحصیلی نوجوان یا جوان نیست.

6- انجام کاری که در حد معلومات و دانش نوجوان نیست.

7- انتخاب شغلی براساس اهداف و آرزوهای والدین

8- فقدان انگیزه و هدف مشخص برای کار کردن


در دوران تحصیل، دبیران، والدین و مشاوران باید اطلاعات لازم و کافی را در اختیار نوجوان قرار دهند تا او علاوه بر کسب مهارت و دانش کافی، با انگیزه و هدف مشخص و واقع‌گرا جذب بازار کار شود.
4 بلوغ فکری
سفر، ورزش، تماشای برنامه‌های تلویزیون و سینما، نقاشی، نگارش داستان، شعر، مطالعه و ... از جمله مسایل مورد علاقه پسران و دختران نوجوان است.برخی علایق بسیاری از نوجوانان اساس و پایه زندگی آینده و حتی کار آنان را تشکیل می‌دهد. در عین حال علایق نوجوان متغیر و ظرفیت ذهنی او رو به رشد است. با رشد و بلوغ فکری در اوایل 15 تا 16 سالگی او به استقلال فکری می‌رسد و برای هر ادعایی به دنبال دلیل و توضیح کافی است.