فردى ازدواج کرد و به خانه‌ی جدید رفت، ولی هرگز نمی‌توانست با همسر خود کنار بیاید؛

آن‌ها هر روز باهم جروبحث می‌کردند.

روزی نزد داروسازی قدیمی رفت و از او تقاضا کرد سمی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکُشد.

داروساز گفت: اگر سمی قوی به تو بدهم که همسرت فورأ کُشته شود، همه به تو شک می‌کنند؛ پس سم ضعیفی می‌دهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم‌کم او را از پای درآورى و توصیه کرد در این مدت، تا می‌توانی به همسرت مهربانی کن، تا پس از مُردنِ او کسی به تو شک نکند.

فرد، سم را گرفت و به توصیه‌های داروساز عمل کرد.

هفته‌ها گذشت؛ مهربانیِ او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد، تا آن‌جا که او نزد داروساز رفت و گفت: من او را به قدر مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی‌خواهد او بمیرد؛ لطفاً دارویی بده تا سم را از بدن او خارج کند..

داروساز لبخندی زد و گفت: آن‌چه به تو دادم سم نبود؛ سم در ذهن خود تو بود و حالا با مهر و محبت آن سم از ذهنت بیرون رفته است.

 

مشاور و روانشناس مصطفی آفریدون



 

مرکز روانشناختی و مشاوره انتخاب

تلفن هماهنگی جهت تعیین وقت قبلی:

0616-638-0922 فرزاد سلحشور

مرکز مشاوره تلفنی