تحلیل قصه ی امروز برنامه ماه عسل از نگاه ما:
فقر، آرزو، حسرت، نیاز و
#خانواده...
این واژه ها ،قصه ی امروز برنامه ی ماه عسل بود.
بهترین برداشت از این قصه #ارتباط در خانواده بود.
یک ارتباط زنجیره ای که در بین اعضای یک خانواده ای که در فقری از نوع مادیات به سر می بردند، وجود داشت که شاید توجه شما را نیز جلب کرده باشد.

در قصه ی قبلی گفتیم که اساس همه ی مشکلات روانی و به اصطلاح روحی در #ارتباط است.
اگر ارتباط را در این خانواده نگاه کنید، همه ی چهار نیاز: تعلق خاطر، قدرت، آزادی و تفریح و سرگرمی حتی در خانواده متناسب با سطح نیاز های آنها ارضاع می شدند. (همان طور که می دانید سطح نیاز ها در خانواده ها و افراد مختلف متفاوت است که کم کم به سطح نیاز های این افراد خانواده هم اشاره خواهیم کرد.)
مثلا نیاز به آزادی: که دختر در خانواده خودش تصمیم می گیرد، پدر به انها ازادی انتخاب می دهد و حتی زمانی که در فرهنگ آن ها ورزش برای یک دختر مطلوب نبود اما آن ها این آزادی انتخاب را دارا بودند؛ پس نیاز به آزادی آن ها برطرف می شود که مثال شهربانو را هم می توان زد که خودش تصمیم می گیرد و به شیراز می رود تا شغلی پیدا کند. اگر به قصه توجه کرده باشید آزادی در این خانواده موج می زند.
تفریح و سرگرمی: آری این نیاز هم در افراد آن خانواده ارضاع می شد البته باز هم میگویم اصل سطح نیاز ها مهم است و این نیاز متناسب با سطحش در افراد آن خانواده ارضاع می شد مثلا انجام وزش ها در خانه که خود تفریح و سرگرمی ایست یا اصلاح بازیگوش بودن دختران کوچکتر که توسط دختر بزرگ خانواده بیان شد این مطلب را می گوید که این نیاز هم بر طرف می شد هر چند که که خیلی ساده اما ارضا کننده بود.مثلا خود کار کردن می توانست یک نوع تفریح برای ان ها باشد.
قدرت در خانواده: به دنبال ارضای نیاز به آزادی ،قدرت هم می آید نیاز به قدرت در درون خانواده ارضاع می شود چرا؟ چون حرف های هر کدام از اعضای خانواده خریدار داشت و به نوعی به کرسی می نشست که این خودش نیاز به قدرت را در خانه ارضاع می کرد. اما به دلیل توانایی های جسمی آن دختران نیاز به قدرت آن ها در بیرون از خانه هم به نوع دیگری ارضاع می شد هر چند یکی از آن ها می گوید ما هر کاری می خواستیم بکنیم به جیبمان نگاه می کردیم.پس سطح نیاز به قدرت آن ها متناسب با وضعیت مالی آنها بود یعنی قدرت در اولویت نیاز های آن ها نبود.
تعلق خاطر: قبلا هم گفتیم و گفتند که نیاز به تعلق خاطر(نیاز به این که کسی را دوست داشته باشیم و ما را نیز دوست داشته باشند و به همدیگر احساس متعلق بودن داشته باشیم)از اساسی ترین نیاز های هر فرد است.
به نظر من همین نیاز بیشترین تاثیر را در این که آن ها پس از گذشت سال ها و در یک جایگاه خیلی بهتر باز بیان می کنند که دوست داشتند که همان روز ها باشد گرچه ما در مزرعه کار کنیم یا با نداشته ها بسازیم ولی باز در کنار هم دیگر باشیم. این خود گویای این است که نیاز به تعلق خاطر در افراد خانواده بالا بوده است.مثلا در لحظه ی ورود دو دختر دیگر یکی از دختران راجع به آن ها می گوید که خیلی عاطفی اند یا وابستگی شدید دختر به پدر.
نکته ی دیگر در این خانواده توجه به نیاز های هم دیگر است :
مثال هایی را از حرف های خودشان برداشت کرد ه ام که میگویم:
مثلا سخت کوش بودن پدر که توسط یکی از دختران گفته شد و این یعنی پدر برای برطرف کردن نیاز های آنها تلاش زیادی می کرد.
رفتن دختر خانواده به شیراز برای کار و فرستادن حقوق خود برای خانواده.
یا مثلا چون دختر بزرگ خانواده نیاز به قدرتش بالاتر بود به او سخت گیری نمی کردن که چرا در مزرعه کار نمی کنی یا لباس نو را پدر به  او می داد و...
در اول ابن تحلیل از چهار نیاز گفتم و نیاز پنجم که نیاز به بقا بود در این خانواده تا حدودی ارضا نمی شود :مثلا می گفتند که بعضی شب ها چیزی برای خوردن نداشتیم و مادر خود را به خواب می زده است یا نداشتن پوشاک نو و نیاز های اولیه زندگی خوب وقتی این نیاز بر اورده نمی شود همه به دنبال برطرف کردنش تلاش می کردند
و پدر زمانی خانواده را ترک می کند که دیگر نمی تواند برای تامین این نیاز بجنگد و نکته ی دیگر این است که نیاز های پدر خیلی کمتر از اعضای دیگر خانواده ارضاع می شدند چون او فقط به نیاز های خانواده اش توجه کرده بود و این ارضا نشدن نیازها در پدر به خصوص اینکه شکستن غرور پدر به خاطر بدهکاری های او که غرور خود از قدرت می آید یعنی نیاز به قدرت پدر ارضاع نمیشود زیرا در ارضای نیاز های مادی که از بقای آن ها می آید احساس ضعف و شکست میکند. البته دلایل دیگری مانند دیوانه خواندن پدر از سوی دیگران و یا  احساس شرمندگی او در جلوی خانواده اش و... باعث می شود او دست به رفتاری بزند که از جایی که فشار های روانی زیادی به او وارد بود به جایی دیگر(شیراز) پای می نهد(فرار مازاد روانی).
ادامه دارد..
شاهپیری
@yavaraneh