فلسفه کرگدنی:



کرگدن،گورخرِ کوچک را دید که در گل و لای فرو رفته

و هر چه تلاش می کند نمی تواند خود را نجات دهد ..

او می دانست که گیر کردن در گل و لای چقدر رنج آور است

و می دانست که گورخر کوچک، بدون کمک شانسی ندارد ..،

می توانست فکر کند که او مسئول مشکلات دیگران، آن هم مشکلات گورخرها نیست.

و خودش گرفتاریهای خودش را دارد و راهش را بِکشد و برود.

ولی بی هیچ فکری جلو رفت و گورخر کوچک را از گل و لای بیرون کشید،

روی زمین گذاشت و رفت ...

او چیزی نمی خواست ،

نه منّتی بر گورخر یا کس دیگری داشت ،نه دنبال تحسین و تقدیر دیگران بود ،

نه پیرو دین و آیینی بود و نه خدایی داشت که به واسطه این کارِ نیک ،او را در آخرت با کرگدنهای خوش سیما و خوش پیکر محشور کند،

یا هفتاد نوع بلا را از او و خانواده اش دور کند

یا به زندگی او برکت (علف و برگ) بیشتری ببخشد ..؛

او دنبال هورا و لایک و عزت و احترام هم نبود ..

وقتی می خواست به گورخر کوچک کمک کند

فکر نکرد که او یک گورخر است و نه یک کرگدن ،

فکر نکرد آیا این یک گورخر آسیایی است یا آفریقایی .

فکر نکرد که آیا نسل گورخرها در حال انقراض است یا نه

و آیا این گورخر ارزش کمک کردن را دارد ?!...

او قادر نبود فلسفه بافی کند .

فقط می دانست که گیر کردن در گل و لای خیلی رنج آور است

(شاید خودش هم قبلاً این را تجربه کرده بود)

و می دانست که می تواند به این رنج گورخر پایان دهد ..،

پس این کار را انجام داد و با پاها و صورت گِلی به راه خود ادامه داد .

به همین سادگی بود کرگدن و فلسفه ی او...

آخر او "فقط" یک کرگدن بود

و تا "اشرف مخلوقات" خیلی فاصله داشت!!!

 

مشاور و روانشناس مصطفی آفریدون



 

مرکز روانشناختی و مشاوره انتخاب

تلفن هماهنگی جهت تعیین وقت قبلی:

0616-638-0922 فرزاد سلحشور

مرکز مشاوره تلفنی