فیلم خانه ای روی آب
دکتر سپیدبخت شبی موقع رانندگی فرشته ای را زیر می گیرد و دستش با لمس انگشتان فرشته زخمی عمیق برمی دارد. فردا وقتی دکتر به بیمارستان می رود، مسؤول بخش به او می گوید پسربچه ای حافظ قرآن را که بیهوش شده، اشتباهاً به بخش درمانی دکتر (زنان و زایمان) منتقل کردهاند. دکتر در بیمارستان با یکی از همکاران قدیمی اش که سابقاً میان آنها رابطه و علاقه ای بوده برخورد می کند. ژاله منشی دکتر از او به دلیل رابطه گذشته شان و اینکه دکتر در نهایت باعث شده دیگر هیچ وقت نتواند بچه دار شود گلایه می کند. دکتر برای دیدن پدر پیرش به خانه سالمندان می رود و بین آنها برخورد تلخی صورت می گیرد. دکتر به ژاله می گوید مدتی است سرنشینان یک پیکان سفید در تعقیبش هستند و از او نشانی یک نصب کننده دزدگیر را می گیرد. مانی پسر جوان دکتر سپیدبخت پس از پانزده سال به کشور می آید، اما در فرودگاه به جرم حمل مواد مخدر بازداشت می شود. دکتر بالاخره موفق می شود مانی را خلاص کند، اما نیمه شب می فهمد پسرش در حال تزریق مواد مخدر است و تصمیم می گیرد او را برای ترک اعتیاد به کلینیک ببرد. پسر از کلینیک می گریزد و دکتر که در جست و جوی پسرش به جنوب شهر رفته اتفاقی پدر ژاله را می بیند و متوجه می شود که او مدت هاست با خانواده اش ارتباطی ندارد و تنها زندگی می کند. ژاله با تعقیب کنندگان دکتر سپیدبخت در ارتباط است و رفت و آمدهای دکتر را به آنها خبر می دهد. آنها سپس سراغ نصب کننده دزدگیر خانه دکتر می روند و با ارائه کارت و مدارکی از او رمز دستگاه دزدگیر را می گیرند. دکتر در بیمارستان کاموایی رنگی می بیند و رد آن را می گیرد و به اتاقی که پسر قاری قرآن در آن خوابیده می رسد. پسر از خواب بیدار می شود و به دکتر می گوید او را با خودش ببرد. دکتر با صدای آژیر خطر بیدار می شود و می فهمد چند مرد سیاه پوش به خانه او وارد شدهاند. او پسر حافظ قرآن را در کمد پنهان می کند و به طبقه پایین می رود، اما مورد حمله مهاجمان سیاه پوش قرار می گیرد و با ضربه های متعدد چاقوی آنها کشته می شود.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.