نقد فیلم «هیچ» ساخته عبدالرضا کاهانی
نام خانواده از هم می پاشد و همه آدمها زندگیشان را می بازند. فیلم «هیچ» به نویسندگی «عبدالرضا کاهانی» و «حسین مهکام»
و به کارگردانی «کاهانی» این روزها دراکران سینماها ست.
سال گذشته «کاهانی» فیلم «بیست» را دراکران نوروزی داشت که از
طرف منتقدان وتماشاگران سینمامورد استقبال قرارگرفت.انتظار می رود این فیلم
هم مورد استقبال مخاطبین سینما قرارگیرد.چنان که تابه امروز نزدیک به 120
میلیون تومان فروش این فیلم شده وانتظارمی رود همانند فیلم بیست تبدیل به
اثری پرفروش شود.
«عبدالرضا کاهانی»، فیلمساز جوان
کشورمان اهل نیشابور و فارغالتحصیل تئاتر است. وی فعالیت هنریاش را با
ساخت فیلمهای کوتاه آغاز کرد و نخستین تجربه سینمایی خودش را با فیلم سفر
به شرق به عنوان فیلمنامهنویس آغاز کرد.
وی پس از آن دست به ساخت اولین فیلم خود
با نام «آدم» زد. کاهانی در دومین تجربه به سراغ فیلم «آنجا» رفت، فیلمی
که تنهایی ها و غربت یک انسان را در جوامع مدرن به خوبی نشان میدهد. آدمی
که در گرفتاریها و مشکلات زندگی خصوصی خود چنان گرفتار شده که راه خلاصی
پیدا نمیکند و همه به دنبال این هستند که به او دروغ گفته و سرش کلاه
بگذارند
کاهانی در سومین تجربه سینمایی خود فیلم
«بیست» را با حضور بازیگران حرفهای چون پرویز پرستویی ساخت، فیلمی تلخ
که در آن زندگی چند خانواده مورد کنکاش و نقد و بررسی قرار میگیرد و
سرنوشت و تقدیر چند خانواده بستگی به بسته شدن یا باز ماندن تالار پذیرایی
دارد. کاهانی از زاویه دید خود به تک تک زندگی این آدمها در فیلم «بیست»
سرک میکشد و تلخیها و گرفتاریهای هر کدامشان را به خوبی برای مخاطب خود
عیان میکند.
کاهانی در چهارمین فیلم بلند سینمایی
خود در کسوت نویسنده و کارگردان امسال به سراغ ساخت فیلم «هیچ» رفت و تلاش
کرد که فیلم «بیست» را به نوعی تکیل کند. در فیلم هیچ که فضایی به شدت
رئال و تلخ دارد دوباره زندگی چندین خانواده در کنار یکدیگر مورد کنکاش و
بررسی قرار میگیرد. خانواده که بنا به دلایل فقر مالی ناچارند در جنوب
تهران و در خانهای نسبتا سنتی و کوچک در کنار همدیگر زندگی کنند.
زندگیهایی که هر کدام به همدیگر گره خورده است.
نادر، مهدیهاشمی مردی است که به دلیل
مشکل ژنتیکی به پرخوری بیمار است او در کنار عمهاش با بازی مرضیه برومند
زندگی میکند. روزی از روزها عفت با بازی نیره فراهانی به دلیل فقر مالی
مجبور به کار در منازل مردم است. از این طریق او با عمه نادر آشنا شده و
عمه عفت را به عقد نادر درمیآورد. نادر در خانه عفت در کنار دو پسرش و
خانواده خود زندگی میکنند. با ورود او به خانواده آنها مشکلات یکی پس از
دیگری از راه میرسند نادر به دلیل بیماری شروع میکندبه خوردن تمام
مایحتاج و خوراکیهای خانه آنها به همین دلیل خسته شده و نادر را از خانه
بیرون میکنند.
اما در اثر اتفاقی آنها میفهمند که بدن
نادر قادر به ساخت کلیه اضافی است. به همین دلیل او را به خانه آورده و
مدام برای او خرج میکنند تا بدن او کلیهسازی کند آنها از بدبختی و نداری
خلاص شوند. اما مشکل از آنجایی آغاز میشود که نادر حاضر نیست پولهای
میلیونی خودرا که از طریق فروش کلیههای اضافیاش به درست آورده به آنها
بدهد به همین دلیل وضعیت زندگی آنها خوبتر که نمیشود هیچ بلکه با حضور
دوباره نادر و چپاول زندگی آنها خانواده عفت و پسران ندارتر و فقیرتر از
قبل میشوند. نادر را باید در این فیلم نمادی از چپاول و استثمار به حساب
آوریم جایی که او با قدرت و پولی که دارد باعث فروپاشی ذرههای آخر زندگی
فقیرانه آنها میشود.
نادر به عنوان یک آدم بیمار که مشکل
ژنتیکی دارد منزوی، محتاج و بدبخت به حساب میآید. کاهانی در این فیلم به
خوبی نشان میدهد که در زندگی خانوادگی گاهی وقتها با ورود یک غریبه به
کانون خانواده امکان دارد همه چیز از همدیگر پاشیده شود.
پسر بزرگ عفت بیک با بازی عمران احمدی
کسی است که با وانتش اثاثیه دست دو میخرد او به عنوان بزرگ خانواده آدمی
خشن و زورگوست که عقدهها و کمبودهای اجتماعی و شخصیتی خود را که در اثر
فقر و خودکمبینی دچار آن شده بر سرزنش محترم با بازی پانتهآ بهرام و
بچههایش درمیآورد تا جایی که در فیلم شاهدیم او آنقدر به سر زنش فریاده
زده و او را ترسانده که زنش لکنت زبان پیدا کرده یا اینکه مدام بچهها را
با پسگردنی می زند ودر طول قصه هم برای فرار از طبقه اجتماعی خود و پیدا
کردن مال ومنال و در خفا زن دوم اختیار میکند.
در طرف دیگر قصه با پسر دوم خانواده به
نام عادل با بازی احمد مهرانفر و زنش یکتا با بازی باران کوثری مواجه
هستیم. عادل و یکتا هر دو فوتبالیست هستند. منتها عادل به دلیل طبقه
اجتماعی پایین خود و نبود امکانات و پول نتوانسته تبدیل به بازیکن فوتبال
شود. عادل نیز شخصیتی عقدهای دارد که به ایدهآلهایی که در زندگی
میخواسته نرسیده و به همین دلیل تبدیل به فروشنده بوق و پرچم در
استادیومهای فوتبال شده در عین حال به خاطر همین عقدهای بودن اجازه نداده
همسرش به فوتبال ادامه دهد و او را خانهنشین کرده است.
در طرف دیگر این فیلم دختر عفت لیلا با
بازی نگار جواهریان وجود داردکه نامزد کرده اما به دلیل اینکه دختر
خانواده است بیشتر غصه مادرش را میخورد و تلاش میکند به نوعی به مادرش
کمک کند به همین دلیل از روی فیلمها رایت میکند و تا برادر کوچکترش در
خیابان فروخته و کمک خرجی خانه باشد. در مقابل او نامزدش نیما با بازی صابر
ابر حضور دارد. نیما جوانی است دیرفهم که آیکیوی پایینی دارد و بیکار است
در طول داستان لیلا به دلایل مختلفی که فقر و بیچارگی خانواده یکی از
آنهاست نیما را از خودش میراند.
کاهانی در طول فیلم هیچ با نمایش چند
زندگی به خوبی توانسته نشان دهد در جامعهای که در آن فاصله طبقاتی عدالت
در توزیع ثروت و امکانات وجود نداشته باشد چگونه چندین خانواده از همدیگر
میپاشند. نادر با وجود اینکه از طریق کلیههایش پولدار شده به هیچکس کمکی
نمیکند و با وقاحت تمام خانه عفت را ترک میکند و نادر نمادی از
سرمایهداری است که کارش بهرهکشی از ضعیفان و فقراست در مقابل سرنوشت هر
کدام از اعضای خانواده در عین حال که نادر پولدار است به پول بستگی دارد.
اما نادر با بیرحمی فقط و فقط به شکم
خودش فکر میکند و به همین دلیل خانه را ترک میکند چون انسان هر چقدر
پولدارتر میشود طمع و حرص و آز او را گرفته و مانع از آن میشود که به
دیگران کمک کند.
در فیلم هیچ هم باحضور نادر آرامش و
صمیمیت خانواده عفت و پسرانش از هم میپاشد. عفت دوباره کلفت خانههای مردم
میشود. لیلا با بزک کردن خودش اسیر خیابانها میشود. یکتا به دلیل ندیدن
آینده روشن برای خودش و فرزندی که در شکم دارد خودش را خلاص میکند، بیک
زن دوم گرفته و تلاش میکند طبقه اجتماعی خودش را عوض کند. در مقابل همسرش
محترم خانه را ترک میکند.
کاهانی در هیچ نشان میدهد فقر چقدر
میتواند پایههای زندگی اجتماعی یک خانواده را تا مرحله انهدام و فروپاشی
پیش ببرد.
فیلم هیچ به روابط آدمهای ندار و فقیر
در تقابل با ثروت و زندگی در جوامع شهری میپردازد. جایی که آدمهای فقیر
وقتی به ثروت در زندگی میرسند به جای آن که به کسانی که در وقت نداری به
دادشان رسیدند کمک کنند تنها به فکر رسیدن به آرزوها و رفاه خود هستند و به
دیگران و مشکلاتشان اهمیتی نمیدهند. به عنوان نمونه در فیلم هیچ وقتی که
نادر با وجود بیماری و زیاد خوردن غذا از طرف دیگران به عنوان یک انسان به
حساب نمیآید و وجودش اهمیتی برای دیگران ندارد از طرف عفت مادر خانواده به
جمع خانوادگی آنها راه پیدا میکند ولی وقتی نادر به ثروت و پول میرسد در
اوج بیرحمی و بیتفاوتی حاضر نیست به عفت کمک کند و عفت مجبور میشود
دوباره به کلفتی در خانه دیگران بپردازد تا بتواند نیازهای مادی خود و
فرزندانش را برطرف کند.
اما با وجود تمام نکات مثبتی که فیلم
«هیچ» دارد تقریبا همه آدمهای هیچ برای دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن و
ایجاد حس همذاتپنداری مخاطب با آنها و نشان دادن دنیای فقیر، کثافت و
نداری که در آن غوطهور هستند دچار یک نوع نقص یا اختلال و عدم پختگی در
شخصیتپردازی هستند. نادر شخصیت اصلی داستان دچار اختلالات گوارشی و پرخوری
است که در انتهای فیلم به دلیل فضای آشفته و تغییر لحن و فضای مداوم فیلم
الکن و ناپخته باقی میماند. این الکن و ناقص ماندن در نوع بازی بازیگر
اصلی نقش (مهدی هاشمی) هم نمودی آشکار و عینی دارد.
از سویی دیگر فرجام آدم های فیلم هیچ به
تلخترین شکل ممکن رقم میخورد. یکی خودکشی میکند، دیگری نامزدیاش را به
هم زده راهی خیابانها میشود، یکی دیگر از عرش به زمین افتاده و به کلفتی
پناه میبرد و دیگری هم درماندن یا رفتن تردید دارد و فرار را به ماندن
ترجیح دهد. کاهانی در هیچ با وجود تمام تلاشی که میکند در برخی از
سکانسهای فیلمش دچار اغراق و سیاهنمایی بیش از اندازه میشود. همچنین
پراغراق شدن فضا و بازی بازیگرانش باعث دلسردی و عدم همذاتپنداری تماشاگرش
با داستان فیلم میشود.
درفیلم هیچ زندگی برای همه به غیراز
«نادر»که به ثروت می رسد به صفر وروبه زوال ونابودی می رسد.این یعنی این که
همه این آدمهابازنده اند. آدم بازنده هم علاوه برزندگی خود در صورت بی
تفاوت بودن نسبت به زندگی ودیگران می تواند زندگی خود واطرافیانش را هم به
آتش بکشد .در هیچ تک تک آدمهاناخواسته با غم نداری زندگی همدیگر را نابود
می کنند .هرچندنباید از خاطر برد که شرایط اجتماعی وفقیرانه ای که آنها
درآن قراردارند نیزدرفروپاشی زندگی همه آنهادخیل است.
#######################################################################################
خلاصه داستان :
در یک روستا دو فرد به نامهای امرالله خان و فتح الله خان برای تصدی کرسی در انتخابات شوراها قصد دارند با یکدیگر وارد رقابت شوند. اما این رقابت اصلا منصفانه و اخلاقی نیست و طرفین به هر روشی برای از رده خارج کردن یکدیگر متوسل می شوند و...
کارگردان :
مسعود جعفری جوزانی : متولد سال 1327 در ملایر می باشد و دارای مدرک کارشناسی ارشد فیلمسازی از دانشگاه ایالتی اسن فرانسیسکو می باشد. اولین ساخته سینمایی جعفری جوزانی فیلم « جاده های سرد » بود که در سال 1364 ساخته شد. فیلمهای بعدی جعفری جوزانی از جمله « شیر سنگی » از آثار مهم سینمای پس از انقلاب ایران می باشند. اما وقفه ای طولانی که به دلیل ساخت سریال « در چشم باد » در مسیر فیلمسازی وی رخ داد، باعث شد تا پس از ساخت فیلم « بلوغ » ( 1377 ) ، وی از سینما دور بیفتد تا اینکه وی پس از 16 سال، با « ایران برگر » دوباره به جریان فیلمسازی در سینما بازگشته است.
درباره فیلم « ایران برگر » :
بازگشت مسعود جعفری جوزانی پس از 16سال به سینما آن هم با یک اثر کمدی که کمتر دیده شده ژانر مورد علاقه وی باشد، اتفاقی بود که از هر لحاظ می توانست باعث کنجکاوی مخاطب گردد زیرا مخاطب ایرانی می بایست اثری کمدی را از کارگردانی مشاهده می کرد که معمولا شخصیتی جدی دارد و کمتر کسی روحیه طنز را در وی مشاهده نموده است و همین مسئله احتمالاً عامل اصلی ضعف فیلم « ایران برگر » نیز می باشد.
« ایران برگر » داستان انتخابات در یک روستا را به تصویر می کشد و قرار است که بستر کمدی فیلم در چنین فضایی شکل بگیرد. فیلمنامه جعفری جوزانی و محمد هادی کریمی با موضوع حساس انتخابات که شاید بی پروا ترین نمونه دیگر آن را بتوان در « اخراجی های 3 » یافت، از ایرادات ریز و درشتی برخوردار است که می توان دلایل بسیاری اعم از خط قرمزها و ملاحظات خاص را در آن یافت.
« ایران برگر » در خلق موقعیت کمدی اثری ناتوان است. فیلم قادر نیست شوخی های بدیع و خوشایندی را به مخاطبش ارائه دهد. شوخی های فیلم بیشتر از آنکه تیز و بُرنده باشند، لوده و لوس از آب درآمده اند و اگرچه که برخی از این شوخی ها می تواند باعث خنده مخاطب عام فیلم گردد اما هیچ هوش و نبوغی در پس این شوخی ها به چشم نمی خورد.
استفاده از فرمول های نم پس داده و دمده نظیر " کف کردن " اهالی روستا از دیدن دختر شهری و باز ماندن دهان آنان یا ریختن آب بر سر اهالی و یا حتی شوخی کلامی " جامعه باز " با " جامه باز "، از « ایران برگر » کمدی در حد و اندازه آثار تلویزیونی ساخته که به سختی می توان برای آن لباسی درقامت سینما یافت. اثری که وام دار شاخصه هایی از آثار فیلمفارسی نیز می باشد و روی هم رفته، اثری پریشان احوال است که قصد دارد با توسل به دم دستی ترین شیوه های ممکن، مخاطب ایرانی اش را بخنداند.
نکته جالب درباره شوخی « ایران برگر » ارجاعات سیاسی عجیبی است که جعفری جوزانی در دل داستان گنجانده است. از جمله این شوخی ها، سکانس تیر خوردن امرالله خان در میتینگ انتخاباتی است که خود آن را سازماندهی می کند تا در مقابل دیدگان افراد این ذهنیت را بوجود بیاورد که وی برای هدفی که در پیش گرفته قربانی شده است! « ایران برگر » همچنین از جوک های رایج منتشر شده در شبکه های اجتماعی نیز بی نصیب نمانده و چندتایی از مشهورترین آنها را در داستان بکار میگیرد که در نوع خود عجیب است و خبر از عدم خلاقیت فیلمساز در خلق موقعیت کمدی با اتکا به مُهر و امضای خود را دارد.
در میان بازیگر پرتعداد فیلم که بازیهای سینوسی داشته اند، بهترین نقش آفرینی متعلق به محسن تنابنده است که یکی از ستارگان سینما و تلویزیون ایران در سالهای اخیر بوده است و در « ایران برگر » نیز با بهره گیری از توانایی های طنز خود، بهترین حضور را در مقابل دوربین تجربه کرده است. سحر جعفری جوزانی نیز علی رغم ایراداتی که در گرفتن لهجه لری داشته، بازی قابل قبولی ارائه داده. اما در این میان « ایران برگر » بازی های بد زیادی هم دارد که از جمله آنان، حمید گودرزی و نیوشا ضیغمی هستند. بازی گودرزی در « ایران برگر » به حدی ناامید کننده است که در لحظاتی از فیلم وی لهجه ای که با آن صحبت می کند را فراموش می کند!
« ایران برگر » اثر ضعیفی است که می خواسته در فضای آشفته سینمای کمدی ایران حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد اما عدم درک مناسب این فضا توسط جعفری جوزانی سبب سقوط اثر شده است. « ایرن برگر » مغلطه ای از شوخی های انتخاباتی است که پیش از این به نوعی در « اخراجی های 3 » تکرار شده بود اما اینبار محل رخداد داستان ، وجه تمایز این دو فیلم شده است. جعفری جوزانی حتی برای شخصیت های مکمل پرتعداد داستانش نیز زمانی در نظر نگرفته و با بهره گیری از بازیگران تلویزیونی که سالهاست تیپ سازی می کنند، تیپ های مختلفی را خلق کرده که هیچکدام در طول داستان تبدیل به شخصیت نمی گردند.
منتقد : میثم کریمی
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت " مووی مگ " به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگیرد قانونی می شود.
نام فیلم : ایران برگر
کارگردان : مسعود جعفری جوزانی
فیلمنامه : مسعود جعفری جوزانی
تهیه کننده : فتحالله جعفری جوزانی
مدیر فیلمبرداری: تورج منصوری
بازیگران : علی نصیریان، محسن تنابنده، سحر جعفری جوزانی، حمید گودرزی، هادی کاظمی، محمدرضا هدایتی، نیوشا ضیغمی، گوهر خیراندیش، شهره لرستانی، فریبا متخصص و...
#######################################################################################
#######################################################################################
#######################################################################################
#######################################################################################
فیلم(من مادر هستم) آخرین ساخته ی فریدن جیرانی با واکنش گوناگونی از اصحاب سینما و مخاطبان عام و خاص روبه رو شد.این فیلم روایتگر زندگی قشرمرفه ای است که در کشمکش های انسانی و روابط پچیده ی انسانی درگیر وبه عکس العمل های این شخصیت ها در مقابله با آنها می پردازد.
فیلم(من
مادر هستم) آخرین ساخته ی فریدن جیرانی با واکنش گوناگونی از اصحاب سینما و
مخاطبان عام و خاص روبه رو شد.این فیلم روایتگر زندگی قشرمرفه ای است که
در کشمکش های انسانی و روابط پچیده ی انسانی درگیر وبه عکس العمل های این
شخصیت ها در مقابله با آنها می پردازد.
وجه تمایز و بارز این فیلم به تصویر کشیدن روابط جدید و متمایز اعضای یک خانواده با هم می باشد.جایی که فرزند خانواده(آوا)پدر و مادر خود را با اسم کوچک صدا و روابط سردبا آنها دارد و تا سکانس های پایانی فیلم از لفظ پدر،مادر استفاده نمی کندو هم چنین روابط زن و شوهرهای داستان که بسیار سرد و بی احساس می باشد
جیرانی در فیلم جدیدش قصه زندگی چند خانواده مرفه را به تصویر می کشد که خیانت وروابط بی بند و بار آنها را متلاشی میکند.
یکی از ایراد های مهم و اساسی فیلم عادی بودن روابط نامشروع کنترل شده است.(اگر سعید به آوا (باران کوثوی) تجاوز نمیکرد، حضور او در خانهنادر حضور نکوهیدهای نبوده است. و اینجا مسئله کلیدی یعنی حفظ حریم خانواده هرگز محل مناقشه نیست.در داستان فیلم روابط نامشروع به دوقسم ممدوح و مذموم به تصویر کشیده شده و به مخاطب القا می شود.(در سکانسی مادر آوا اشاره به این نکته می کند که تو در داشنگاه با جوانان دیگری فرصت همراهی داری).
کارگردان فیلم سعی داشته با به تصویر کشیدن قشر مرفه ودنیای واهی پر زرق و برق آن به مخاطبان این مفهوم را القا کند که این قشر وخانواده ها با مشکلات و چالش های به دلیل بی توجهی به مسائل اخلاقی وآزادی ها کاذب گرفتار و زندگی پر تلاطمی را دارند.
بر خلاف انتقادبرخی منقدان و اصحاب رسانه این فیلم به هیچ وجه قصاص را مورد هجمه قرارنداه هرچند که می توان ایرادتی قانونی از نحوه ی مجازت اسلامی آوا به آنوارد نمود.
کارگردان در بازی گیری از کارکراکترهای اصلی فیلم توفیق چندانی نداشته و تنها باران کوثری و پانته آ بهرام در حد انتظار ظاهر شونداز میزانسن ها و طراحی صحنه های خارق العاده و نوین فرزند جیرانی به راحتی نمی توان گذشت.
فیلم تعریف جدید و منحصر به فردی از مادر را به روایت کشیده و تلنگری هم به بحث و معضل سقط چنین نموده که البته به خوبی سوالات ایجاد شده در ذهن مخاطب را در پایان فیلم پاسخ نداده است.
درپایان می توان به این نکته اشاره نمود که سازندگان من مادر هستم به سراغ داستان جدید و سوژه ای قرمز سعی به روایت کشیدن روابط آزادانه و بی قید بندقشر مرفه و به اصطلاح روشنفکر و چالش های پیش روی انها نموده و سعی بر پاسخ گویی مذمت آن دارند که به رغم تلاش کارگدان عملا توفیق چندانی حاصل نشده است.
#######################################################################################
#######################################################################################
نقد فیلم( هیس دخترها فریاد نمی زنند)
آخرین درام اجتماعی پوران درخشنده سعی در نمایش یکی از بنیان های غلط و سنت های نادرست جامعه ایرانی را دارد.صداقت و شهامت خانم درخشنده در طرح این معضل،گرچه با موانع ساختاری،از جمله بازی های نه چندان دلچسب همراه است اما اثر به سلامت به منزل می رسد.این فیلم اثر قابل تاملی است
جدیدترین فیلم «پوران درخشنده» یک آسیب شناسی دراماتیک از معضلی است که بنا بر باورهای غلط نانوشته در فرهنگ، سنت و جامعه ما همواره مغفول مانده است. درخشنده در کارنامه خود ساخت فیلم*هایی چون «پرنده کوچک خوشبختی»، «عبور از غبار»، «بچه*های ابدی»، «زمان از دست رفته»، «عشق بدون مرز» و «خواب*های دنباله*دار» را دارد و حالا دهمین فیلم پوران درخشنده با عنوان تامل*برانگیز «هیس، دخترها فریاد نمی*زنند» زاویه نگاه فیلم*ساز را متوجه قشری کرده که آنها را به خوبی می*شناسد یعنی دختران و زنان، محور فیلم هم آسیب شناسی معضل آزار دختربچه*ها و پیامدهای آن است.
شیرین دو بار تا آستانهی ازدواج پیش می رود اما ازدواجش بهخاطر رفتارها و حوادثی از سوی خودش، به هم میخورد. او در سومین تجربهاش دچار بحرانی به مراتب بزرگتر از حوادث پیشین میگردد و اینبار گذشته خود را برای همگان مرور میکند. گذشتهای که فیلم، آن را به عنوان تصویری از وضعیت کنونی برخی دختران خردسال نمایش میدهد؛ و بحرانی که شیرین به آن گرفتار شده است نیز برخاسته از همین رویداد است. او در دفاع از دختر خردسالی که آیینه کودکی اوست، خود را به بحران میزند. بازی باورپذیر طناز طباطبایی در قامت شیرین و همچنین بازیهای مطلوب و مناسب شهاب حسینی در نقش بازپرس و مریلا زارعی در نقش وکیل شیرین به روان شدن و تأثیرگذاری فیلم کمک میکنند. «هیس» از جمله فیلمهایی است که بازیگران سرشناس پر تعداد و متعددی دارد و همین امر نیز به محبوبت بیش از پیش آن یاری می رساند.
«هیس»
البته فقط در یک آسیبشناسی اجتماعی خلاصه نمیشود؛ بلکه طعنههای قضایی و
حقوقی فیلم به قصاص و ادعای خاص از خشک و نامنعطف بودن قوانین آن نیز در
پایان فیلم به روشنی چهره میگشاید. دیالوگ برجسته و مستقیم شهاب حسینی ـ
در نقش بازپرس ـ که بعد از تمامی ماجرا و در آخر خط، میخواهد به بخش تدوین
قوانین انتقال پیدا کند، روند روشن پوران درخشنده را برای کنایهآمیز شدن
فیلم نشان میدهد. البته به نظر نمیرسد در این فیلم به مانند برخی
فیلمهای دیگر، نفس و ذات حکم قصاص زیر سؤال رفته باشد، بلکه کارگردان به
زعم خود میکوشد شرایطی را برای به نقد کشیدن اجرای نامنعطف قوانین هموار
سازد. شرایطی که البته با پایان نیمهباز فیلم تا حدودی در آن موفق
میگردد. در سالهای اخیر روند به نقد کشیدن قوانین قصاص در فیلمهای کشور،
روشن تر شده است. حتی گاهی سیاهنماییهای علیه قانونی الهی قصاص صورت
گرفته و به اکران نیز نزدیک میشده است. البته این روند گاهی در نفی یا نقد
ماهیت قصاص و گاهی نیز در بحث قوانین آن خلاصه شده است. به نظر میرسد
پایان بندی فیلم «هیس» اگر بخواهد در یکی از این دو دسته جای گیرد، احتمالا
در دسته دوم جای خواهد گرفت.
درخشنده در این فیلم، تصویری از خشک بودن قانون قصاص را نمایش می دهد تا جایی که حتی مسئولین قضایی هم دلسوز وضعیت متهم می شوند اما نمی توانند کاری انجام دهند. تصویری که چندان منطبق با واقعیت های عام نیست.
این فیلم گریزی هم به حکم قصاص الهی دارد تا جایی که بازپرس ویژه قضایی(شهاب حسینی)- تصمیم میگیرد استعفا داده و به بخش تدوین قوانین منتقل شود تا شاید در حکم الهی قصاص تجدیدنظری صورت گیرد!.
با توجه به دیالوگ های فیلم می توانند دریافت که هیس نماد مظلومیت زنان در برابر ظلم ها وستم هایی است که به آنها روا می شود و برای حفظ آبروی خود باید سکوت کنند.
فیلم
هیس! دخترها فریاد نمی زنند هم از این نوع فیلم هایی است که با طرح یک
ناهنجاری ، و بزرگنمایی آن با استفاده از احساسات مخاطب، در دل آنها جا باز
می کند و سپس در این فضای عاطفی ،تحلیل و راهکاری را به حورد بیننده می
دهد که اگر نگوییم فمنیستی است اما دینی هم نیست.
امیدوارم این فیلم به ابزار ی برای ارائه چهره منفی و سیاه از جامعه در جشنواره های خارجی نشود هر چند که پتانسیل آن را دارد.
#######################################################################################
#######################################################################################
آرگو
فیلمی سینمایی محصول سال2012میلادی و ساخته ی بن افلک است که موضوع تسخیر
لانه ی جاسوسی ایالات متحده آمریکا توسط دانشجویان ایرانی و فرار 6 نفر از
جاسوسان آمریکایی به سفارت کانادا می پردازد.ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در
ایران در سال 1979 ، یکی از جنجالی ترین اتفاقات میان ایران و ایالات متحده
به حساب می آید.
«آرگو»
محصول کمپانی «برادران وارنر» است که پیش از این افتخار ساخت فیلم هایی
چون «۳۰۰» را در کارنامه کاری خود دارد؛ این کمپانی یکی از بزرگ ترین
تهیهکنندگان فیلم و برنامههای تلویزیونی جهان است ،که در سال ۱۹۱۸ توسط
مهاجران یهودی لهستانی به آمریکا تأسیس شده و سومین استودیوی فیلمسازی
قدیمی آمریکا بعد از پارامونت پیکچرز (۱۹۱۲) و یونیورسال استودیوز (۱۹۱۲)
است.
فیلمنامه
توسط کریس تریو نوشته شده و بر اساس مقاله ای است از جاشوا بیرمن در سال
2007 با نام:« فرار از تهران: چطور سیا با استفاده از یک فیلم تقلبی علمی
تخیلی توانست آمریکایی ها را از تهران نجات دهد». و این مقاله مبنای این
فیلم سینمایی قرار گرفت
در نگاه اول چیزی که در ذهن بیننده تداعی می کند وضعیت رعب و وحشت انگیز ایران است فیلم با ضرب آهنگ سریع آغاز سعی دارد با مجذوب نمودن ذهن ببینده را به چالش سوق دهد.
گارگردان فیلم سعی کرده است با تغییر و اصلاح برخی وقایع تاریخی درام مهیج وتریلر جذاب تبدیل ومفاهیم و سیاست های خاص خود تبدیل کند وکلید واژه خود از جمله ایران هراسی و اسلام هراسی را به مخاطب القا نماید که این کلبید واژه ها را می توان از نماد های مسلمانان از جمله تسبیح،انگشتر،عکس امام خمینی(رحمه) به خوبی پیاده سازی کند و چهره ی دلخواه و مورد علاقه خود در خصوص ایران و مسلمانان را به ضمیر ببیندگان خود بگنجاند.
یکی
از نکات تحسین برانگیز در کارگردانی « آرگو » این بوده که تماشاگر اگرچه
پیش از تماشای این فیلم به خوبی از آغاز و پایان داستان مطلع هست، اما افلک
به طور کامل موفق به ایجاد حس تعلیق در تماشاگر شده، بطوریکه 30 دقیقه
پایانی فیلم که فرار مندز و افرادش قرار هست اوج داستان « آرگو » باشد ، به
شدت نفس گیر و جذاب است. همچنین افلک کاری ناممکن را هم ممکن کرده و آن
ایجاد حس طنز در برخی صحنه های فیلم بوده که خوشبختانه با کنترل کامل انجام
شده و فیلم را از یکدستی خارج نکرده است. ایجاد حس طنز آن هم در فیلمی در
ژانر تریلر که براساس یک رخداد تاریخی مهم ساخته شده باشد، می تواند منجر
به از هم پاشیدن حس همراهی تماشاگر شود، اما افلک به خوبی این بخش از فیلم
را مدیریت کرده و باید بگویم که او در مجموع یک اثر یکدست و فوق العاده
جذاب به مخاطب ارائه داده است.
فیلم به شکل هوشمندانه ای سعی بر اسطوره سازی،مظلوم نمایی ومنجی گرایی ایالات متحده آمریکا به عنوان منجی جهانی نموده است و سعی بر کتمان حقایق تاریخی و حقیقی واقعه تسخیر لانه جاسوسی و شکست نیروی دلتا فورس در عملیات رهایی گروگان ها در ایران دارد.
فیلم«آرگو» در واشنگتن، لسآنجلس، ترکیه (استامبول) جلوی دوربین رفته است.قسمت اعظم فیلمبرداری این فیلم در استانبول ترکیه صورت پذیرفته و با شبیه سازی مناسب و قابل قبول با شهر تهران مخاطب ایرانی حداقل به خرق صحنه های جالب و کاملا مشابه به تهران1357 پی می برد.
از نکات جالب این فیلم استفاده از تصویر امام و آرم سپاه پاسداران و برخورد زننده اعضای این مجموعه با عده ای از مردم می باشد وجالب تر مانور فیلم ساز بر قدرت شگرف این مجموعه می باشد که در دیالوگ های سراسر فیلم مشهود است.
در
پایان باید گفت اگر که امروز ما دچار مشکلات فراوانی در خوزۀاقتصادی هستیم
اگر با مشکلات فرهنگی متعدد روبر هستیم اما به استقلال کامل رسیدیم
،امروز ابرقدرت در حل موضوعی به نام ایران فلج هستند،هر چقدر تلاش میکنند
بر ایران از هر طریقی مسلط گردند نمی توانند و می بینید در هایت در فضای
غیر حقیقی و در فیلم هایشان به دنبال جبران شکست های مکرر در ایران هستند،و
این خود نوید بخش موفقیت های ما در عرصه های مختلف در گذشته و آینده می
باشد؛
#######################################################################################
#######################################################################################
کار جدید مازیار میری داستان زوج جوانی را روایت می کند که هر دو به لحاظ ضریب هوشی پایین تر از حد نرمال هستند و همین مساله ژنتیکی سبب ساز آن می شود که ازدواج آنها با مشکل دچار شود.
مریم و رضا با آدم
های دیگر فرق دارند، آن هم نه یک فرق ساده، بلکه بسیار بزرگ و آن ها باید
تلاش کنند تا به دیگران ثابت کنند این تفاوت بزرگ را با معجزه عشق حل کرده
اند.
کار جدید مازیار میری داستان زوج جوانی را روایت می کند که هر دو
به لحاظ ضریب هوشی پایین تر از حد نرمال هستند و همین مساله ژنتیکی سبب ساز
آن می شود که ازدواج آنها با مشکل دچار شود.
حوض نقاشی» یک فیلم ملودرام است. ملودرام، در درجه اول با احساسات و عواطف تماشاگر سر و کار دارد. شاید بتوان گفت که یک ملودرام هر قدر این احساسات را به رقت بیشتری بکشد، هر قدر موجب شود که تماشاگر از فرصت تاریکی سالن سینما استفاده کند و بیشتر چشم هایش را خیس اشک کند، ملودرام بهتری است. اما این، شاید اولین و پایه ای ترین ویژگی ملودرام باشد.
فیلم سبک زندگی دو خانواده متفاوت است یکی خانواده دچار کم توانی ذهنی(که در آن یک پدر و مادر با کار و تلاش علیرغم کم توانایی ها و مشکلات سعی در فراهم نمودن زندگی مناسب برای پسر سالم خود می کنند ) و دیگری خانواده ای متوسط که مادر فرهنگی و پدر خانواده بیکار می باشدو مادر بار اصلی زندگی را با بیکاری یک ساله پدر خانواده به دوش کشیده را روایت می کند
حوض نقاشی گریزی هم به تحریم های فرسایشی دارد. فیلم در دو جای حساس به بیننده طعم تلخ تحریمها را نشان میدهد. تحریمهایی که یک ناتوان ذهنی نیز تاوانش را میدهد و آنرا به زبان می آورد که ((“همش تقصیر تحریمهاست ” تحریمهایی که محصول مقاومت مردم و ایران در برابر استکبار دشمنان است و قشر متوسط و ضعیفی که بی صدا استخوانهایشان میشکند. دانشجویی که هرگز نمیتواند ادامه تحصیل بدهد ، ارزوهایی که سقفش کوتاه شد و مردانی که ایمان شان را فروختند و مبدل به … شدند ))
شهاب حسینی به نظر من یکی بهترین ایفای نقش کارنامه هنریش رو رقم زد فوق العاده بود و به اذعان اکثر کارشناسان سینما سیمرغ امسال حق شهاب حسینی بوده است و البته از بازی منحصر به فرد نگار جواهریان در نقش مریم به راحتی نمی توان گذشت و باید بازی خانم خاص و پدیده ی سینمای ایران را ستود.
از نام زیبا و هوشمندانه فیلم هم نباید گذشت که حوض آن اشاره به زندگی و سبک آن دارد و نقاشی کنایه از هدف و ساختن زندگی به دلخواه (همانطور که در چند سکانس فیلم و رسم نقاشی با مدادهای مختلف رنگی اشاره شده بود)می باشد.
از نکات منفی فیلم نیز می توان به خط تعلیق فیلم و رکود سیر داستان در اواسط فیلم اشاره کرد که اگر بازی درخشان دو کاراکتر نقش اول فیلم(مریم و رضا)نبود مخاطب رغبتی به دنبال کردن فیلم نداشت را اشاره نمود
درپایان باید تلاش مازیار میری برای ساخت اثری هنرمندانه ستود و اشاره ای به هدف ساخت فیلم از نگاه کارگردان نمود(( حوض نقاشی لازمه این روزهای ایران است چون در شرایطی که هستیم داریم از دوست داشتن ها و عاشقانه زیستن ها دور می شویم معتقدم هر کس که می خواهد تشکیل زندگی بدهد و زندگی عاشقانه ای را دنبال کند باید “حوض نقاشی” را ببیند. این فیلم قرار است طعم شیرین کودکی را به ما برگرداند. در واقع طعم گذشته نه چندان دور ما در این کار مطرح می شود که عادت کرده ایم به آن رجوع نکنیم بنابراین لازم دیدم که این فیلم ساخته شود.))
#######################################################################################
#######################################################################################
شیوا سرپرست یک خانواده است و او به همراه پسر خود(امیر علی) زندگی سختی را سپری می کنند.داستان از آنجا شروع می شود که نامه ای به دست شیوا می رسد و او ناچار است ....
دهلیز فیلمی در ژانر اجتماعی است و موضوع آن قصاص است که طی چند ماه گذشته سوژه چندین اثر سینمایی از جمله هیس دخترها فریاد نمی زنند است.فیلم روایتگر یک اتفاق ناخواسته است که در زندگی روزمره ی همه انسان ها شاید رخ دهد.داستان یک عصبانیت و داستان یک اشتباه که نتیجه ای جز یک عمر پشیمانی به بار نمی آورد.
کارگردان جوان و با استعداد این روزهای سینمای ایران بهروز شعیبی در این فیلم سعی کرده است که با زاویه دید یک فرزند مفهوم فیلم را به مخاطب القا کند و مخاطب را به همذات پنداری با کودک داستان سوق دهد.
یکی از ویژگی های مهم و تاثیر گذار فیلم بازی های روان و قابل تحسین شخصیت های اصلی داستان است،هانیه توسلی (شیوا) که با نقش مادر دلسور،متعهد و فداکار را به خوبی تواسنته در قاب تصویر نمایان کند.«محمدرضا شیرخانلو»(امیر علی) کودکی که می توان گفت با بازی با زبان بدن خود و بازی منظقی و سنجیده ی خود نقش و احساس یک کودک را به خوبی به بیننده انتقال دهد و در نهایت هنرنمایی متفاوت ستاره طنر و کمدی ایران «رضا عطاران» هم بازی متفاوتی نسبت به دیگر فیلمهایش دارد، به گونهای که دیگر با بازی عطاران در این فیلم نمیخندیم و شاید این بار مخاطب به حال او گریه کند!
تربیت یکی از ارکان مهم در رشد و تکامل شخصیت کودک است. داستانک های فرعی این فیلم سعی کرده است درباره نحوه ی تربیت و اثرات شیوه های مختلف تربیتی بپردازد.
حکمت انتخاب نام «دهلیز» برای فیلم هم در میانه فیلم روشن میشود جایی که پدر با گفتن خاطره برای پسرش، از کودکی و خانه مادربزرگش میگوید که از در ورود تا حیاط دالانی تاریک به نام دهلیز داشت و پدر میگوید همیشه برای اینکه تاریکی را نبیند با چشم بسته از آن دهلیز عبور میکرد تا به نور برسد و وضعیت فعلی او هم شبیه همان دهلیز است که باید از تاریکی آن عبور کند.
موسیقی متن این فیلم کمک قابل توجهی به القای مفاهیم و پیشبرد داستان کرده است .موسیقی متن، مخاطب را وادار به تحمل صحنههای پرتنشی میکند و سازگاری متناسبی با سکانس های فیلم دارد.
در پایان می توان گفت دهلیز یک اثر ماندگار و متفاوت است که یک اشتباه ناخواسته را بیان می کند و به پیامدها و نتایج این اتفاق می پردازد.شاید اگر در عصبانیت کمی درنگ کنیم نتیجه ی دیگری حاصل می شود و که در این فیلم به خوبی به آن پرداخته می شود.
در مجموع دهلیز یک فیلم کوچک دوست داشتنی و موفق است و یک فیلم یک خانوادگی دوست داشتنی و بامزه.
########################################################################################
########################################################################################
نقدی بر فیلم عصبانی نیستم :
من عصبانی هستم!
########################################################################################
########################################################################################
نقدی بر فیلم ملبورن :
قصه ناتمام
«ملبورن» اولین ساخته نیما جاویدی، فیلمی آپارتمانی است. تعداد شخصیت های اصلی اش زیاد نیست. داستان آن خطی است و فیلم از وحدت زمان و وحدت مکان (به شیوه ارسطویی) بهره مند است. فیلم به شدت داستان محور است و با آنکه دست فیلمساز برای نزدیک شدن به دنیای درونی شخصیت ها کاملاً باز بوده، او ترجیح داده است تا تمرکز اصلی خویش را بر داستان بگذارد و نه بر شخصیت ها، با این حال فیلمساز به دلیل ضعف های آشکار در فیلمنامه و عدم توجهش به حفظ ریتم در نیمه های راه در نیل به مقصود اصلی خویش ناکام می ماند. مضمون اصلی فیلم با مضمون اصلی بسیاری از فیلم های فرهادی مشابهت دارد؛ اتفاق ناخوشایندی با عامل ناشناخته رخ می دهد و شخصیت های اصلی برای شانه خالی کردن از بار مسوولیت آن رویداد که ممکن است عامل بروزش باشند دروغ هایی سرهم می کنند تا اوضاع پیچیده تر شود. در کارهای اصغر فرهادی، خصوصاً «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین»، پس از مرحله گره افکنی، بحران ها آغاز می شوند و اوضاع را لحظه به لحظه برای شخصیت های اصلی پیچیده تر می سازند، به عبارتی پس از مرحله گره افکنی، درام با یک سربالایی تند مواجه می شود که شخصیت اصلی ناچار است نفس زنان از آن بالا رود؛ در حالی که این اتفاق در «ملبورن» رخ نمی دهد. درام، تا جایی که امیر (پیمان معادی) از مرگ نوزاد آگاه می شود خوب و پرکشش پیش می رود، حتی تا هنگام ورود پدر نوزاد (مانی حقیقی) به ماجرا، همچنان مخاطب در تعلیق باقی می ماند و از کارهای امیر و تصمیمات عجیب او حرص می خورد، اما پس از آن درام ریزش می کند و داستان به هرز می رود. گویا مخاطب می داند که قرار است تا پایان فیلم شاهد کشمکش های بیرونی و درونی زن و شوهر برای حل و فصل این مشکل باشد و اتفاق جدیدی رخ نخواهد داد. در فیلم های اصغر فرهادی، گرچه بیشتر مدت زمان فیلم در مکانی ثابت سپری می شود، اما گسست های مکانی نیز به چشم می خورد، در حالی که جاویدی هرگز یگانگی مکانی خود را نمی شکند. به نظر می رسد درحالی که سنگینی و فشار فضا بر مخاطب سیطره یافته است و هیچ راه گریزی ندارد، بهتر آن بود که یا کنش ها بیشتر باشند، یا داستانک هایی به فیلم افزوده شوند و یا فیلم کوتاه تر شود و هرآنچه می خواهد را در مدت زمان کوتاه تری بیان کند. یکی از اصلی ترین تمهیدات جاویدی، برای پویاتر کردن فیلم، وارد کردن شخصیت های فرعی متعدد به درام است. درحالی که به نظر می رسد زوج جوان فیلم مستأصل اند و در خلوت آنها با یکدیگر قرار نیست مسئله ای روشن شود و یا تصمیم اساسی ای اتخاذ گردد، ورود افراد متعدد به خانه، این سکون را از بین می برد؛ علاوه بر آن، کارکرد حضور این افراد در خانه، (مثلاً سمسار یا شیما دوست سارا) می توانست ایجاد تعلیق در درام باشد. مخاطب می توانست در زمان ورود هر یک از آنها به داستان با این احساس خطر مواجه گردد که دست زوج جوان به زودی رو خواهد شد، اما نحوه پرداخت به این شخصیت ها و حضور ضعیف آنها کمکی به این مسئله نکرده است. کنش های میان زن و مرد می توانست بیشتر باشد. فیلمساز می توانست برخی از صحنه های سکون و تنهایی شخصیت هایش را دونفره کند و در آن بحران اصلی درام را به چالش کشد تا با ابعاد عمیق تری از شخصیت های دو کاراکتر اصلی رو به رو شویم و ماهیت اصلی وجود آنها را بدانیم. اصغر فرهادی به عنوان مثال در نمونه های درخشانی چون «درباره الی» در عین تعدد شخصیت ها به وجود هریک از آنها عمق و بُعد می بخشد و برای هریک از آن ها پیشینه ای درنظر می گیرد که بر شرایط حال حاضر آنها تأثیر مستقیم گذاشته و موجب بروز آن رفتارهای خاص از سوی آنها می شود، اما به نظر می رسد شخصیت های اصلی «ملبورن» تا حد زیادی توخالی از آب درآمده اند و بیشتر به تیپ هایی از یک طبقه خاص اجتماعی شباهت دارند.
فیلمساز در پس فیلمنامه خود پیام هایی را نیز به مخاطب منتقل می سازد: زوجی که قصد ترک وطن و مهاجرت را دارند و در ضمن نماد قشر جوان جامعه اند، پس از آن که نتوانسته اند از امانتی که به دستشان سپرده شده به درستی مراقبت کنند و از زیر بار پذیرش مسوولیت شانه خالی می کنند، آن قدر با دل و جرأت نیستند که مسوولیت کاری را که کرده اند به گردن گیرند به طرز غیرمنصفانه-ای با سپردن نوزاد مُرده به پیرزنی معصوم که از همه جا بی خبر است، نشان می دهند که شایستگی حفظ هویت انسانی خویش و نسل بعد از خود را ندارند. به عبارتی، چهره مبادی آداب و به قول مادر امیر «عقل کل» ی که تا پیش از مرگ نوزاد از سارا و امیر می بینیم با وقوع این اتفاق مخدوش می شود. آنها زوجی تحصیلکرده ، متمدن، خوش برخورد و منصف به نظر می رسند حتی همسایه ها، دوستانشان و صاحب خانه، از آنها راضی اند، امیر سعی دارد خواهر جوانش را درست بارآورد و در مقابل خطاها او را سرزنش کند، اما وقتی پای خودش به میان می آید، شهامت بیان حق را از دست می دهد و از روشی غیرانسانی برای حل بحران بهره می گیرد.
آنچه در فیلمنامه مهم است نه علت مرگ نوزاد، بلکه مواجهه و تصمیم نهایی این زوج در رابطه با اتفاقی است که مسوولیت آن برگردنش است.
پایان فیلم باز است. باز بودن پایان فیلم نیز از دیگر المان های آشنای فیلم هاییست که به سبک فیلم-های فرهادی ساخته می شوند. به یقین، فرهادی اولین فیلمسازی نبوده است که پایان فیلم هایش را باز می گذارد و آخرین نفر هم نخواهد بود، اما اهمیت کار او در آن است که از چرایی بازماندن پایان فیلمش باخبر است و برای انجام چنین کاری دلایل قاطعانه دارد. نیما جاویدی در «ملبورن» از بازگذاشتن پایان فیلم به منظور حفظ تعلیق بهره گرفته است. به لحاظ معنایی، انتخاب چنین پایانی برای چنین فیلمی منطقی است، زیرا قرار نیست روایت با آن پایان به ظاهر خوش ختم به خیر شود. فاجعه ای رخ داده است و مسببین آن با سلب مسوولیت از خویش، پیرزنی را در این اتفاق درگیر کرده اند. آنها به سمت فرودگاه می روند اما از آن پس چه بر آنها خواهد گذشت؟ گریه بی امان امیر و سردرگمی و رخوت سارا نشان از آن دارد که این قصه سر دراز دارد. گرچه آنها به خیال خود این بحران را رفع کرده اند، اما عواقب آن هم چون پس لرزه های یک زلزله دامانشان را خواهد گرفت.
درچنین فیلم هایی حضور و نقش بازیگران اهمیت ویژه می یابد. نکته جالب آنکه در «ملبورن» جاویدی به سراغ بازیگر دو فیلم مهم فرهادی رفته است، پیمان معادی که اتفاقاً در هردوی آن فیلم ها نقش مردی عاصی و سرشار از خشم را ایفا کرده بود و حالا نیز به سبب بروز چنین حادثه ای باز هم شاهد همان شیوه ی بازی از سوی معادی هستیم که به شدت یادآور حضور درخشانش در «جدایی» و «درباره الی» است. نگار جواهریان بازیگر خوبی است. از پس دشوارترین نقش ها بخوبی برمیآید، اما در «ملبورن» آن قدر که باید قوی ظاهر نمی شود. شاید بخشی از علت این سرگردانی، انفعال شخصیت سارا در فیلمنامه باشد. شخصیت پردازی سطحی و البته پررنگ تر بودن حضور امیر به لحاظ ارزش علّی اش در پیشبرد درام، شخصیت سارا را در سایه شخصیت امیر قرار می دهد.
در نهایت باید این طور عنوان کرد که نیما جاویدی مسیر درستی را در عرصه فیلمسازی پیش گرفته است. ساخت فیلم به سبک و سیاق اصغر فرهادی، نه تنها اشکال نیست، بلکه می تواند نویدبخش آغاز نوعی جریان فیلمسازی نو در میان نسل جوان تر باشد، اما جاویدی به منظور دستیابی به موفقیت بیشتر باید تغییراتی را در شکل قصه گویی اش ایجاد نماید و تسلط بیشتری نیز بر هدایت بازیگران و شخصیت پردازی پیدا کند. همچنین اگر به ریتم درام و اهمیت ارزش عناصر درام توجه بیشتری بکند قطعاً در فیلم بعدی خود موفق تر خواهد شد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.