نقدی بر فیلم من دیه گو مارادونا هستم :
نقد در نگاه اول / یک مشکل خانوادگی!
لحن غیرجدی فیلم در طرح یک مسأله ی خانوادگی به شدت خوب از آب درآمده است و شاید بتوان آن را جزو معدود نمونه هایی در سینمای ایران دانست که توانسته اند از این تجربه سرفراز بیرون بیایند. حتی در جشنواره های گذشته نیز معدود فیلم هایی بوده اند که با لحن طنز بتوانند به مقولات مهم و قابل اعتنا بپردازند و به سمت لودگی و شوخی های کلامی نروند.
فیلم گره های بسیاری دارد که درک آن ها با تماشای بار اولش آسان نیست و با هر بار دیدن فیلم مطمئناً مخاطب خواهد توانست به بسیاری از جزییات نهادینه شده در فیلمنامه پی ببرد و چنین مسئله ای در سینمای غیرجدی کمتر مورد توجه قرار می گیرد. درواقع فیلمنامه آن قدر تو در تو و پیچیده است که به نظر می رسد اجزای آن کاملاً مهندسی شده اند و هرجز طی محاسباتی دقیق در جای مناسب خود قرار گرفته است.
فیلمنامه، از اصلی ترین دلایل موفقیت «من دیه گو مارادونا هستم» است. توجه به جزییات همچنان در سینمای توکلی به چشم می آید و تجربه کلامی مناسب و پاسکاری های کلامی خوب از وجوه برجسته کار است. میزانسن کار در عین دشواری به شدت خوش ترکیب است و به موفقیت کار کمک به سزایی می کند. اجزای فیلم با ظرافت تمام در کنار یک دیگر قرار گرفته اند تا اثر را به کمال برسانند، مثلاً تدوین و فیلمبرداری از مهم ترین عناصر موفقیت فیلم می باشند.
«من دیه گو مارادونا هستم» را شاید بتوان اولین فیلم پُر پرسوناژ کارنامه سینمایی بهرام توکلی دانست. تعدد بازیگران و قرار گرفتن هر یک از شخصیت ها در جای مناسب خود و منفعل نبودن آن ها کمک می کند تا جاهای خالی پازل فیلم با بهره گیری کارآمد از آنها به درستی پر شود. بازی های فیلم روان و یکدست اند و نشان دهنده این که توکلی شناخت درستی از بازیگرانش داشته است. انتخاب سعید آقاخانی گرچه انتخابی پرریسک بوده است اما در کار به شدت جواب داده و نقش فرهاد کاملاً مناسب او طراحی شده است. گلاب آدینه در دو نقش متفاوت (آذر و آزاده) در فیلم ظاهر می شود و مطابق انتظار بازی درخشانی را از خود برجای می گذارد. حضور صابر ابر و بابک حمیدیان در دو نقش کلیدی فیلم از نکات قابل توجه آن بوده است و همچنین بازی موفق و البته تا حدودی کلیشه ای ویشکا آسایش در قالب نقش زنی فمینیست و علاقمند به جریان های مدرنیستی و هنرمندانه. طبیعتاً درباره فیلمی همچون «من دیه گو ...» می توان بیشتر و مفصل تر نوشت که می بایست آن را به زمان اکران عمومی فیلم موکول کرد اما از همین حالا نباید از یاد برد که «من دیه گو...» قرار نیست یک فیلم کمدی برای مخاطب عام باشد بلکه همین شوخی ها و لحن غیرجدی نیز تنها به مذاق گروه خاصی از مخاطبان خوش خواهد آمد و نه به مذاق آنهایی که برای تفریح و سرگرمی به سینما رفته اند.
########################################################################################
########################################################################################
عشق یا تعصب؟!
عنصر تکرارشونده پایین افتادن شبانه مرد از تخت پس از دیدن همسرش در خواب نشانهای زیباست. مرد با هر بار بیداری به سمت آگاهی بیشتر پیش می رود. به عبارتی، او با هر بار زمین خوردن قرار است کمی بیشتر به خودش بیاید که تکرر این اتفاق منتج به پایانی زیبا برای روایت میشود. مرد سرانجام تسلیم میشود. روی قبر همسرش دراز می کشد و شاید برای اولین بار پس از سی و پنج سال، به او ابراز علاقه میکند، شاید او تازه حالاست که فروغ را به یاد میآورد و عاشقش میشود.
آدمها در «طبقه حساس» بسیاری از مباحث واضح حقوقی را زیر پا میگذارند. مثلاً طلاق دادن همسر، پس از فوت او کاملاً منتفی است زیرا همسر پس از فوت عملاً به همسرش نامحرم و نکاح آنها باطل میشود، اما کمالی (که خود را متدین میداند) بی توجه به چنین امری همسرش را پس از فوت طلاق میدهد. این طلاق برای آن است که مرد قلباً بپذیرد که دیگر نسبت به همسرش مسوولیتی ندارد تا شاید آن غیرت و تعصب بی مورد از بین برود، اما حتی این طلاق بیهوده و پاک شدن نام خانوادگی مرد از سنگ قبر همسرش باز هم تأثیری بر او نمی گذارد و این تعصب همچون خورهای روح او را میبلعد! این امر موجب میشود که او یک بار دیگر هم قانون و دین را نادیده بگیرد و دست به نبش قبر بزند تا جنازه همسرش را به آرامگاه خانوادگیشان منتقل کند. مکالمات او با احتشام (پیمان قاسم خانی) که در واقع مرده است باز هم استعاراتی هوشمندانه را به یاد می آورند که به دگردیسی مرد می انجامند، ارزش زن را به او یادآوری میکنند و معنای «عشق» را نه در قالب جملاتی شاعرانه و دشوار، بلکه به سادگی به او می آموزند.
از آن جهت که فیلم طنز است و بسیاری از واقعیات می توانند در آثار کمدی و طنز تلطیف شوند یا حتی نادیده گرفته شوند، نادیده گرفته شدن این مباحث حقوقی و دینی در «طبقه حساس» نیز توی ذوق نمی زنند و حتی به یاری درام می آیند تا پیشرفت موجهی داشته باشد، حتی فیلمنامهنویس (قاسمخانی) به لطف طنز بودن اثر، عنصر حل و فصل و گره گشایی فیلم را نیز کمی ساده انگارانه در نظر میگیرد و از کنار بسیاری از مسائل جدی به سادگی می گذرد. از این روست که تحول ناگهانی کمالی با آن تعصب عجیب و غریب هم با کمی اغماض قابل پذیرش است، اما فیلم در عین شوخ و شنگ بودنش حرف های اصلی خود را می زند. اشعار روی گورها که به صورت میان نویس در فیلم جای گرفته شده اند هر یک حرفی برای گفتن دارند. هم چنین، مقایسه و نمایش تضادها، از اصلیترین تمهیدات بکارگرفته شده در فیلم اند که به کمک آن فیلمساز بسیاری از حرفهای مورد نظرش را مطرح می کند.
نباید از یاد برد که «طبقه حساس» فیلمی شخصیت محور است. داستان آن خطی و ساده است و در همان چند دقیقه اول تمام می شود. اگر دیالوگ های هوشمندانه و برخی داستانک های نسبتاً جذاب را از آن بگیریم شاید روندی کند و یکنواخت داشته باشد و فراز و نشیب مطبوعی برای همراه کردن مخاطب در آن یافت نشود، بنابراین شخصیتها حرف اول را در پیشبرد داستان و جذابیت آن برای مخاطب میزنند. شاید بتوان به جرأت اذعان داشت که بار عمده فیلم بر دوش رضا عطاران است. کاراکتر حاج آقا کمالی، کاراکتری دشوار است بدین جهت که این کاراکتر مملو از دوگانگیها، تضادها و پارادوکسهاییست که درست اجرا کردن آنها کار هر بازیگری نیست. عطاران، در عین باورپذیری کاراکتر، به آن بُعد می بخشد و آن را به شخصیتی ملموس و آشنا در جامعه امروزی مبدل میسازد. عطاران در «طبقه حساس» تا حدودی از کاراکتر همیشگی اش در فیلم های سینمایی پیشین فاصله میگیرد و این بار شمایلی تازه را به نمایش می گذارد که با هیچ یک از نقش های قبلی وی قابل قیاس نیست.
دیگر
بازیگران نقش های کوتاه تری بر عهده دارند. بهاره رهنما، نقشی نه چندان
متفاوت را خوب بازی می کند، اما از جایی به بعد کاراکتر او رها میشود،
شخصیت در فیلم گم می شود و حتی دیگر در پایان فیلم خبری از او، که یکی از
شخصیتهای اصلی داستان است، نمیشود. بنابراین بازیگر از فیلمنامه لطمه
میخورد و حضورش در فیلم کمرنگ و کم تأثیر می شود. پانته آ بهرام و پیمان
قاسمخانی نیز نقش هایی کوتاه بر عهده دارند، آن قدر کوتاه که نمیشود توضیح
زیادی درباره بازیشان داد، اما آزاده صمدی بازی نسبتاً بیرونی و خوبی دارد
که با فضای فیلم همخوان است.
«طبقه حساس» را می توان یکی از فیلم های
خوب کمال تبریزی به شمار آورد که همانند دیگر فیلم های او در عین ظاهر
سادهاش، حرف های بسیاری برای گفتن دارد، فیلمی که البته ضربه هایی از
فیلمنامه اش خورده است و می توانست بهتر از اینها باشد. تبریزی با بهره
گیری از دیگر عناصر فیلم تلاش کرده است که نقصان های فیلمنامه را جبران کند
و در این زمینه نسبتاً هوشمندانه عمل کرده است، اما نباید از یاد برد که
فیلمنامه حساس ترین بخش فیلم است و می تواند فیلمی را به شکست بکشاند یا آن
را به اوج رساند. با این حال «طبقه حساس» در مقایسه با بسیاری از فیلم های
جشنواره گذشته فیلمی قابل قبول و دوست داشتنی است که می تواند نظر مثبت
عامه مخاطبانش را جلب کند.
########################################################################################
########################################################################################
نقدی بر فیلم پرویز :
روایتی از یک آسیب شناسی روانی
پرویز مرد پنجاه ساله ای است که احتمالاً پانزده سال پیش مادرش را از دست داده است و درفضایی بیمارگون در رابطه با پدرش و ناشی از تحکم مستتر او روزمرگی می کند. کاراکتر فردی پرویز وسواسی است، با آیین مندی خاصی بطری آبی که نوشیده است را دوباره پر می کند، پس از قفل کردن درهای ماشین مجدداً هر چهار در را بررسی می کند، دست هایش را با دقت خاصی می شوید و این بروزها هرچند کوتاه به وضوح شخصیت وسواسی او را به نمایش می گذارند. در حیطه ی روابط بین فردی منفعل و پادوی اهالی شهرکی است که سی سال ساکن آن بوده است، شارژ ماهانه ساکنین آپارتمان را دریافت می کند، سرویس مدرسه ی بچه هاست، در خشک شویی محله به سفارش ها رسیدگی می کند و با حجمه ای از تحقیر های صاحبِ خشک شویی که در قالبی پدرانه مطرح می شوند روبه روست. پدر و صاحب خشک شویی دومنبع اصلی برای دامن زدن به تنش های روانی پرویز هستند. او به طور ناگهانی با تصمیم ازدواج پدرش روبه رو می شود و پدر به این بهانه خانه ی جداگانه ای برای او تهیه می کند و متعهد به پرداخت اجاره خانه و مقرری ماهانه به او می شود و این اتفاق آستانه ی گسست روانی پرویز را رقم می زند. در ابتدا او طی چند تلاش ناموفق سعی در بازگشت به خانه ی پدری دارد و نهایتاً به یک شخصیت ضداجتماعی تبدیل می شود. سگ های شهرک را مسموم می کند. کودکی را می دزدد، نگهبانِ شیفتِ شبِ یک مجتمع تجاری می شود و زیرآب همکارش را می زند، صاحب خانه اش که از طرف پدر آمده و از او خواهان تخلیه ی خانه است را زندانی می کند، نوجوانی برای کشیدن سیگار و نگهداری سگش به خانه ی او می آید و پرویز پنهانی با مادرِ نوجوان سکس دارد و بالاخره حوصله اش از دست صاحبِ خوشک شویی سر می رود و او را به قتل می رساند. در سکانس پایانی به سراغ پدرش می رود و به او می گوید که با او حرف دارد.هنگامی که روایت پرویز را به رویکردهای روانشناختی مرسوم عرضه کنیم، معادله و معلوم و مجهول آن کاملاً واضح است. آسیب شناسی روانیِ روایت حاکی از پسری است که برای مدت زمانی طولانی از ناحیه ی مرجع قدرت(پدر) سرکوب شده است و به همین جهت استقلال هویتی مناسبی ندارد. شاهد این مدعا، هم تصویریست که از پدر ارائه می شود و هم وسواس و انفعال پرویز است. پدر در روند رابطه با پسرش یا سکوت پیشه کرده است یا اگر دیالوگی پیش می آید در جهت انتقادِ تمسخر آمیز از پرویز است، نتیجه ی قابل پیش بینی این سلوک برای پرویز انفعال بین فردی و وسواس است. پرویز در بستر رابطه ای که با پدر دارد در تکراری ناخوداگاه و بیمارگون سعی در کسب رضایت پدر دارد و از آنجا که هویت فردی او حداقل استقلال کاراکتریِ مورد انتظار را کسب نکرده، ابتکار عملی در دیگر روابطش نیز بروز نمی یابد و با اینکه پنجاه ساله است همچنان جایگاه اجتماعی-اقتصادیِ عرف پسندی ندارد. طرد شدن از جانب مرجع قدرت بزرگ ترین ترسی است که در چنین شرایط آشفته ای فرد را تهدید می کند و از منظر آسیب شناسی روانی بروزی چندگانه را پیش آگهی می دهد. در حالت اول تلاش برای جلب توجهِ مجدد از ناحیه ی مرجع قدرت به شکلی افراطی تر پیش بینی می شود. تشدید واکنش های دفاعی از جمله ابتلا به اختلالات اضطرابی وسواسی، افسردگی، اختلال جسمانی سازی و واکنش های جبرانی (که متوجه ابژهی ای غیر از ابژه ی اصلی یعنی مرجع قدرت است)، از جمله ی این بروز ها در این حالت هستند. مثلاً بسیاری از دردهای جسمانی که فرد به آن ها مبتلاست (که به کلی با تمارض متمایز است) ناشی از تلاش ناخودآگاه فرد برای بازیابی توجه است. واکنش های جبرانی، بارزترین واکنش دفاعی است که در مورد پرویز هنگامی که در بهبهه ی اولیه ی جدایی از پدر است مصداق دارد. کشتن سگ های شهرک که پدر مخالف حضور آن ها در آنجاست، دروغ هایی که به نو عروسِ پدر به امید جدایی او از پدر می گوید از جمله ی این مصادیقند. حالت دوم واکنش های دفاعی وارونه اند. در این حالت فرد در تلاش است تا با توسل به نوعی پرخاشگری که این بار به جای اینکه متوجه خود سوژه و ابژه ی اصلی یعنی مرجع قدرت باشد، بر ابژه های دیگری متمرکز است و مجدداً درصدد است تا با بروز آن ها التفاتی از مرجع قدرت بازیابد و درنتیجه استعصالی است درجهت قوام بخشی به هویت مخدوش و چندپاره ی خویش. اختلال شخصیت ضداجتماعی ازجمله اختلالاتی است که یکی از دلایل ابتلا به آن همین نوع از واکنش های دفاعی وارونه است. پرویز طی تلاش های ناموفقی که از نوع واکنش های دفاعی مستقیم بودند و ازآنها یاد شد در دومین مرحله از تلاش خود برای جبران محرومیت از التفات مرجع قدرت به پرخاش متوسل می شود. برای همکارش توطئه چینی می کند، کودکی را می دزد، صاحبِ خشک شویی را به قتل می رساند، صاحب خانه اش را زندانی می کند. مصادیقی که به وضوح آن روی سکه و ترجمان دیگری از همان انفعال نسختین اوست.
لازم به ذکر است که دو رویه ی جبرانیِ فوق الذکر به لحاظ زمانی هیچ توفقی بر یکدیگر ندارند وهمواره با یکدیگر در تعاملند. به بیان دیگر پرویز در زیست جهانی به سر می برد که درسایه ی پدر و صاحبِ خشک شویی، آنی پرخاشی متوجه عالم درونش دارد و آنِ دیگر پرخاشی متوجه عالم برون.
نکته ی پایانی در این بخش واکنش متفاوت ناظران فیلم به بخش های مختلف روایت است. در بخش های آغازین و با نمایان شدن بلایایی که بر سر پرویز آمده(طرد از جانب پدر و اهالی شهرک) سیمپاتی در مخاطب موج می زند در حالیکه رفته رفته مواجهه ی مخاطب با برون ریزی های اگرسیو پرویز متناقض است. واکنش ها ممکن است همچنان سیمپاتی برانگیزاند، ممکن است نفرت انگیز یا حتا مضحک تعبیر شوند. راه کار تبیین این بازنمایی های نامتنجانس در بازگشت به این اصل فرویدیست که اساساً انسان شخصیتی روان رنجور دارد. به بیان دیگر همه ی آنچه از آسیب شناسی روانی پرویز بیان شد لزوماً در انحصار طیف خاصی از افراد مبتلا به اختلالات روانی نیست. انسان ذاتاً، پیوسته و با نسبت های متفاوتی در حالتی از عدم تعادل و پرخاشگریِ ناشی از تناقض ساختار روانیش به سر می برد. ازین رو مخاطب نیز منزه از این پارادوکس نما و پرخاشگریِ منتج از آن نیست. هر بروزی از پرویز برای مخاطب ترجمانی اگرچه با مصداق متفاوت اما با درون یافت حسی و بازنمایی مشابه در حافظه ی خودآگاه یا ناخودآگاه می یابد. مخاطبی که واکنش پرویز را نفرت انگیز ترجمه می کند در واقع نوعی واکنش دفاعی سرکوب گرانه از خود بروز داده است. این طیف از مخاطبان در صورت ادامه یافتن سیمپاتی با پرویز در واقع به پرخاشگری های شخصی خود علیه مراجع قدرت( که ناشی از اصل لذت و یا ناشی از اصل مرگ است) اذعان کرده اند و این پیامی اضطراب آمیز و ویرانگر برای نفس است. اینجاست که فرامن نقشی پررنگ ایفا می کند و امر اخلاقی صادر می کند و پیام اضطراب آمیز فرد را به پیامی نفرت آمیز تبدیل می کند. درواقع قبل از آنکه از تأثر اعمال پرویز که به نوعی نمایانگر پرخاشگری فاجعه آمیز خود مخاطب است از حیطه ی ناخودآگاه به حیطه ی خودآگاه راه یابد، فرامن آن ها را با حسی نفرت انگیز الصاقِ احساسی می کند. مضحکانه تفسیر کردنِ واکنش های پرویز هم روند کاملاً مشابهی دارد با این تفاوت که در این دسته از مخاطبان بجای فرامن یا سوپرایگو، من یا ایگوست که کنترل امور را در دست دارد و به واکنش دفاعی غیر واقعی سازی (derealization) متوسل می شود. مخاطب به مدد این واکنش دفاعی به خود می قبولاند که رخداد واکنش های پرویز به قدری برای او ناممکن است که در عالم واقعیت بیشتر به مضحکه ای طناز می ماند؛ و درنهایت مخاطبی که همچنان با پرویز سیمپاتی دارد درمقایسه با دیگر مخاطبان در سه سطحِ ساختار نفس(فرامن- من- نهاد)، نهادِ سرکش تری دارد که به نوبه ی خود ظلمی که به پرویز روا رفته است را در قالب سرکوب ظالمانه ی نهادِ خود باز می یابد. نهادی که هر آن سودای انتقام و نابودی خودش و دیگران را دارد.اکنون بررسی مختصری از روایت پرویز از منظر نظریه های «دیگری» (Otherness) به طور عام و نظریه ی روان کاوی لکان به طور خاص:
دو المان اصلی لکانی که به نظرم در خلال داستان با آن مواجه هستیم معنا بخشی دیگری به سوژه و میل به ندانستن هستند.
در تئوری «دیگری» برخلاف تبیین های قبلی، ریشه ی اختلالات فرد در تنقاض مداومِ سوژه میان قوام بخشی ایگوی خویش و راضی نگه داشتن مرجع قدرت جست وجو نمی شود بلکه اساساً همین دیگری(مرجع قدرت) است که به وجود آورنده و حافظ سوژه است. فرد نه تنها در پی افتراق میان هویت خود و دیگری نیست بلکه پیوسته زیر چشمان خیره ی دیگریست که وجودش معنا می یابد. به نظر می رسد «دیگری» در روایت پرویز دو مصداق بارز دارد: پدر وصاحب خشک شویی برای پرویز – شهرک و اهالی آن برای پرویز.
پدر برای پرویز دیگریست. بروز نهان و آشکارِ پرخاشِ پرویز برای کسب توجه مرجع قدرت ترجمان متفاوتی هم دارد و آن معنا یافتن زندگی پرویز در خلال همه ی این تلاش هاست.
اگر چه پدر یک دیگری کم کلام برای اوست و حضورش معنا بخش تلاش های روزمره ی اوست، صاحبِ خشک شویی اما یک دیگریِ جهت بخش برای پرویز است. در طول فیلم شاهدیم که هر بار پرویز به خشک شویی مراجعه می کند با تحقیرهای او مواجه می شود و اگرچه به نظر می رسد که هربار با واکنشی به پیام های این مرد در پی اعلام استقلال هویت خویش است اما در واقع همین پیام هاست که هویت پرویز را بنا می کند و به واکنش های او معنا می دهد. همه ی تلاش های پرویز برای تفکیک هویتش از دیگری چیزی نیست جز اصراری بر نا اصیل بودن هویت خودش و اصالت حضور دیگری. شهرک و اهالی آن در وهله ی دوم از آنجا در مقام دیگری ظاهر می شوند که بدون حضور آن ها پرویز بستری برای بروز واکنش به پیام های دریافتی از پدر و صاحب خشک شویی ندارد. در واقع منابع صادر کننده ی پیام یا معنا بخش های نخستین (پدر و صاحب خشک شویی) همان هایی هستند که در روان کاوی لکانی دیگری بزرگ نامیده می شوند و شهرک و اهالی آن یا ابزار های بروز واکنش به پیام دیگری بزرگ همان هایی هستند که دیگری کوچک نامیده می شوند.
میل به ندانستن از دیگر المان های لکانی روایت پرویز است. میلی که لکان حتی جایگاه ذاتی رفیع تری از میل به عشق و نفرت در وجود انسان برای آن در نظر می گیرد. یکی از تبیین های حضور چنین میلی وقوف به دو اصل کلیشه ای لکان است: 1. دیگری ساختاری نمادین و زبان محور دارد. 2.وصال به ابژه به خودی خود هرگز هدف و لذت نهایی سوژه نیست بلکه فرایند تنش زای حرکت به سوی ابژه هدف اصلی سوژه واقع می شود. تا جایی که سوژه متعمدانه و در تکراری بیمار گون بجای آنکه در مسیر تخلیه ی تنش در حرکت باشد همواره درجهت تنش سازی، تنش زایی و ابژه سازی در حرکت است. شرح مفصل تری از این دو پیش فرض خالی از حوصله ی این نگارش است، اجازه دهید این دو را فعلاً با اغماض، آپریوری در نظر بگیریم.
ازآنجا که دیگری محصول نماد هاست، سوژه که خود به واسطه ی دیگری تعریف می شود نیز سرگردان در نمادهاست. در نتیجه هرآنچه در زبان سوژه جاری باشد پیشاپیش محکوم به آن است که دیگری نیز از آن با خبر باشد. از طرفی سوژه طبق پیش فرض دوم همواره تلاش می کند تا خود را از ابژه دور نگه دارد تا با هربار خلق یک فرایند تنش زای دردناک و تکراری، حضور منبعی برای ارضای خود را تضمین کند. هنگامی که فرایند تسلسل واری که سوژه طی می کند به حیطه ی خودآگاهی برسد به طرز غیر قابل اجتنابی دیگری نیز از آن با خبر است و همچنین به این معناست که دیگر هر تلاشی در هرجهتی نسبت به دیگری، تنش زا نیست و درنتیجه ارضا به خطر می افتد. میل نابود می شود. پس سوژه همواره میل به ندانستن را در بطن خویش به همراه دارد.
در روایت پرویز سه شاخص ویژه برای میل به ندانستن حضور دارد:
1.پدری که همواره ساکت است . اگرچه به ظاهر این سکوت یکی از سرچشمه های بحران های پرویز است اما طبق رویکرد لکانی این سکوت دقیقاً به خاطر تنش زا بودنش، منجر به جریان یافتن زندگی پرویز می شود.
2.از طرف دیگر صاحب خشک شویی زیاده از حد وراج است، همه ی آنچه دیگری نباید بداند را مدام بر ملا می کند و حالا دیگری می داند که پرویز بی عرضه است، کت شلوار، زن، کار، خانه و… ندارد، در ابتدا پرویز به حرف های او بی اعتناست زیرا منبع اصلی کسب معنای او پدر است، اما در مسیری که از جانب پدر طرد می شود و در بحران بازیافت دیگریست، گزاره های خبریِ مرد صاحبِ خشک شویی این بازیافت را به خطر می اندازد و در هر گزاره یه گام او را در چشمان دیگری حقیرتر می نمایاند، در نتیجه پرخاشگری های پرویز آغاز می شود تا به دیگری که حالا از احوالات او باخبر است نشان دهد که در عمل آدم با کفایتی است اما درنهایت تاب نمی آورد و صاحب خشک شویی را به قتل می رساند.
3.سکانس پایانیِ فیلم که پرویز به خانه ی پدرش بازگشته است با این جمله ی پرویز تمام می شود: "باید باهم حرف بزنیم."
پرویز با انتقال این پیام مایل است تا برخلاف رویه ی معمول میل به ندانستن، با دیگری آشکارا دیالوگ برقرار کند. به نظر می رسد جسارت متناقض نمای پرویز برای قربانی ساختن میلی که به ندانستن دارد از آن روست که این بار پرویز تنها راه بازیابی پدرش درمقام دیگری را در دیالوگ با او و با خبر ساختن او از همه ی آن چیزهایی که همواره نباید می دانست می داند. در واقع پرویز در سکانس پایانی که نمایانگر مخاطره آمیز ترین ورطه ایست که با آن روبه رو می شود حاضر شده است تا ریسک کند و به مدد قربانی ساختن میل خویش در پیشگاه دیگری و از راه با خبر سازی دیگری از احوالاتش، التفات او به خود را مجدداً به دست آورد. تلاشی بیهوده ای که ظاهراً از جایگاه قدرت و به منظور تفکیک مجدد هویتش از دیگری برآمده است اما درنهایت چیزی جز اصرار بر قدرت دیگری که همچون عروسک گردانی پرویز را در دست دارد نیست.
########################################################################################
########################################################################################
########################################################################################
فیلم درمانی
(( لوگودراما:هر شب تنهایی،ساخته ی رسول صدرعاملی))
زندانی شماره 119104 آشویتس در زندانی که عزیزترین عزیزانش را از او
گرفت.مردی که میتوانست زندگی را از دریچه دیگری ببیند.بنیان گذار
لوگوتراپی(معنا درمانی) شد.او باور داشت آنچه انسان ها را از پای در می
آورد رنج و سختی زندگی نیست بلکه از بین رفتن معنای زندگی است.معنی تنها در
لذت و شادمانی نیست بلکه،در رنج و مرگ نیز هست.فرانکل(1956) معنا درمانی
را نوعی روان درمانی در قالب اصلاح های معنوی میداند برا توانا ساختن
بیماران برای غلبه بر مثلت غم انگیز زندگی یعنی درد،گناه و رنج تمرکز می
کند.معنا درمانی یک شاخه مجزا در مکتب روان درمانی وجودگرا – انسان گرا
است(وانگ2000) و به دلیل انکه معنای وجود انسان را تحت از روان درمانگران
وجودی چون رولومی و ایرون یالوم جدامیشود امروزه از روش لوگوتراپی برای کمک
به معنا دادنبه زندگی افراد افسرده،افرادی که قصد خودکشی دارند،افرادی که
بیماری صعب العلاج دارند افرادی که با سوگ مواجهه میشوند و...استفاده میشود
به آنان کمک میشود معنای آن حادثه را دریابند و با عینک جدید به آن اتفاق
نگاه کنند.
خلاصه فیلم هر شب تنهایی
عطیه
زن بیماری که دکترها به او گفته اند تنها چهار ماه دیگرزنده است و دو ماه
هم از این چهار ماه گذشته و راضی به عمل جراحی هم نمیشود به پیشنهاد همسرش
به زیارت آمده اند.
سفر درونی عطیه با طی کردن مراحلی از پریشانی و
سرگردانی تا احساس آرامش و امنیت آغاز میشود.دوربین گاهی عطیه را در آغوش
میگیرد و گاهی از نگاه مضطرب،گیج و سرگردان او تصویرها را نشان میدهد.
عطیه ادم هایی را تماشا میکند که زندگی را باور دارند و برای گرفتن خواسته
شان دو دستی به ضریح زیارت چسبیده اند در حالی که خودش جایی بین زمین و
آسمان معلق است.
حضور دختربچه گمشده و برخورد او با عطیه در هیاهوی حرم
بهانه ای میشود تا عطیه برای چند ساعت وجود خودش رو باور کند.عطیه بی
واسطه حتی کلام،به راحتی با دختربچه ارتباط برقرار میکندو از تنهایی و ترس
فاصله میگیرد.
ارتباطی آرام بخش که حتی با شوهرش نمیتواند برقرارکند
.مرد به جای اینکه به او احساس امنیت و آرامش منتقل کند با درک نکردن او و
دلسوزی بیش از حد بیشتر او را به سمت مرگ می برد...
داستان عطیه و هرشب
تنهایی داستان همه زائران امام رضاست که عارف بزرگ مرحوم اسماعیل دولابی
همواره میفرمودند: باید رضا بشوی که به زیارت رضا ببرندت یا به زیارت رضا
می برندت که رضایت کنند و این جمله شاید تم اصلی هر شب تنهایی باشد که زائر
رضا، رضا خواهد شد.
شاید از تماشادرمانی سود برده بودند:تماشای
دیگرانی که به شکل موثری در درمان فعالیت میکنند،اغلب بیمار را برای یک
درمان خوب در آینده آماده میکند .در هر بیمار و در موقعیت بالیتی،هسته ی یک
نمایش سترگ انسانی نهته است.و هنر روان درمانی جان بخشیدن به این نمایش
است(یالوم 2000)
فرآیند تحلیل معنا در فیلم هر شب تنهایی
فرآیند
تحلیل معنا ابتدا با تکنیک لگودراما به ارزیابی و شناسایی سمپتوم یا نشانه
در فیلم می پردازد و سپس تسبط سمپتوم بر نحوه اندیشیدن و نگرش منفی فیلم
را به نمایش میگذارد که ماحصل اینچنین فرآیندی روان رنجوری،ناکامی و بی
معنایی فرد مورد ارزیابی واقع شده در فیلم میباشد که یلم هر شب تنهایی
فرآیند سه مرحله ای دوری از سمپتوم را با استفاده از تکنیک دگربازتابی و
معنایابی با کارایی ارزش والا را طی میکند و با فن اصلاح نگرش دست به تغییر
نگرش غیرسالم میزند و با گفتگوهای سقراطی و تعالی خود تغییر ارزشی ایجاد
میکند که به معنای جدید در زندگی دست می یابد. از اینرو این فیلم به شیوه
معنادرمانی جهت فیلم درمانی فردی یا گروهی جهت اجرا برنامه ریزی شد به امید
آنکه در راستای درمان مفید واقع شود.
1- شناسایی سمپتوم یا نشانه با استفاده از تکنیک لوگودراما
"تصور
کنید یه روز خوبی دارین،شوهرتون رفته سر کار و شما توی خونه تنها هستین ،
شروع میکنین کارهای روزمره را انجام دادن، ظرفها رو میشورین، خونه رو مرتب
میکنید،دارین اتو میکنین که تهوع میاد سراغتون زنگ میزنین به مادرتون اونم
بهتون تبریک میگه چون اولین زندگی از شما و درون شما شکل میگیره و تمام اون
روز رو فکر میکنین چطوری اینو به همسرتون بگین.وقتی از فرداش تهوع ها
بیشتر میشن کم کم نگران میشین و همسرتون با تصور اینکه چه بچه بدقلقی داره
میاد میره دکتر بچه ای در کار نیست.وقتی دکتر به شما میگه چهار ماه دیگه
بیشتر زنده نیستین اول باور نمیکنین اما وقتی دکترهای دیگه هم حرف همون
دکتر رو تکرار میکنن شما دست دامن هر نذر و دعایی میشین که تا بلکه معجزه
ای اتفاق بیفته ولی وقتی هیچ معجزه ای نشد مرگتون رو میپذرید به قطعه ای از
موسیقی موتزارت گوش میکنید."
سمپتوم ها یا نشانه ها،افراد در
خودمرکز بینی شان ،محصور میسازد.توجه مفرط بر عوامل منفی مانع از درک آنها
نسبت به خودشان میشود.تنها زمانی که آنها پوسته اطرافشان را بشکنند و از
خودمرکزبینی فاصله بگیرندفقادرند که عوامل مثبت را در زندگیشان بیابند.آنها
فعالیت های جدید و با معنا را تجربه میکنند.در آن هنگام است که ، راهی به
سوی فرایندهای درمانبخش،گشوده میشود.
2-تسلط سمپتوم بر نحوه اندیشیدن عطیه:
"اگه من نمیخوام عمل کنم دلیلش این نیست که میترسم فلج بشم مثل بابام،میترسم بمیرم.از مردن میترسم.
نمیدونم بعد از من تو چی میشی...نگران تو نیستم،نرگان خودمم."
"چرا همتون پشت سر من با هم پچ پچ میکنید ؟؟چرا طوری رفتار میکنید که انگار از من میترسید؟؟
خیلی بده که آدم بخواد اینقدر تسلیم حرف بقیه بشه.بخصوص دکترها.."
"هیچی
نیست.چیزی که مهمه اینه هیچی وجود نداره که فقط من و تو بدونیم.اونی که
نمیدونه منم تو از من فاصله گرفتی، رفتی تو همراهان مریض،عیادت کننده ها.."
"هر
روز یه مراسم مسخره رو تکرار میکنی،فقط برای اینکه نشون بدی به یاد
منین،نگرانمین،چه میدونم حالم بهم میخوره از این آداب احمقانه، روزی صدهزار
با حالت خوبه عطیه،خوب میشی ایشالا،بدم میاد."
"شما چقدر همسرتون رو میشناسید،آیا واقعا" همراه و همپای شماست؟؟"
"توی جلسه خانوادگی تصمیم گرفتین من سه روز اینجا بمونم؟؟"
برای سازگاری با بیماری ، باید در نگرش ها و ارزش های فرد بیمار تغییراتی
صورت گیرد.تغییرات ارزشی،باید برتاثیرات بیماری بر فرد،متمرکز شوند و حیطه
ارزش های او را آنقدر وسعت بخشد تا او بتواند به سوی اصلاح نگرش هایش گام
بردارد.نگرش منفی و غیر سالم عطیه به خانواده را در با مواجهه کردن او و
بازخورد دادن دیالوگش نسبت به بیماری پدر ارزش هایش را وست مبیخشیم تا
بتواند به سوی اصلاح نگرش گام برداد.
اونوقت ها که بابام مریض بود دوست
داشتم منم یه طوری درد بکشم مثلا"وقتی آشپزی میکردم دستم رو میسوزوندم.ولی
بعد که مریض شدم احساسم کاملا" فرق کرد.
داغونم
عطیه...پاداش تمام مصیبت های زندگیم که تو باشی رو دارم از دست
میدم..میمیرم بی تو...چکار کنم..اینجوری نگام نکن... کاش خودتو میتونستی
بذاری جای من..
اصلاح ارزش ها و نگرش ها ف از اساسی ترین گام در
فرآیند معنادرمانی ، محسوب میشود.تغییر نگرش های فرد پیرامون بیماری از
ارزشمندترین گامهایی است که ، او به سوی یافتن معنا در زندگی همراه با
بیماری برمی دارد.
3-روان رنجوری،ناکامی و بی معنایی در فیلم:
"داشتن
باور سعادت حسرت برانگیزیست ما با باور متولد میشیم.،با باور دنیامون رو
میسازیم،ارتباط برقرار میکنیم و بعد در پایان با باور مرگ میمیریم.ولی وقتی
تو باورت رو نسبت به خودت،زندگیت،آیندت،اطرافیانت،خانوادت،همسرت از دست
بدی چه اتفاقی می افته؟؟هیچی جز بلاتکلیفی و سرگردانی و همین باعث میشه کم
کم از باور دیگران هم حذف بشی."
از شکل های مختلف نیستی؟معنا درمانی بیشتر به بی معنایی میپردازد
ویکتور فرانکل بعد از سالها رنج بردن در اردوگاههای کار اجباری نازی که در
آنها مادر،پدر،برادر و همسر او از بین رفتند،متقاعد شد که معنا خواهی
خاصیت اساسی وجود است.شمار زیادی از بیماران درباره معنی کار،عشق،مرگ و
زندگی دچار تردید میشوند.رونوشت های درمان نشان میدهند که فنون درمانی
علاوه بر تعبیرها و مواجهه،قاتع سازی و استدلال را نیز به مقدار زیاد در
بردارند.از نظر فرانکل و سایرین جستجو برای معنی،شالوده سلامت روانی و
پادزهر خودکشی است ( پرجاسکا2006)
1-1.دوری از سمپتوم یا نشانه با استفاده از فن دگربازتابی:
دگربازتابی تکنیک یا فن ارزشمندی است که ،از طریق آن مراجعان توجه خود را
ازبیماری برداشتند و به توانمندی های درونی شان متمرکز می سازند.
"وقتی
پناه دخترک گمشده میشیم سعی میکنیم بیشترین محبت رو در حقش بکنیم و امن
ترین پناهش باشیم و حتی در برابر گریه ش نگران تر از مادرش میشیم...البته
اولش فکر میکنیم این از دلسوزی ماست نسبت به یک کودک بیچاره...اما نه ف با
یه فاصله کم میفهمیم ما به اون نیاز داریم و این احساس امنیتی که در اون
ایجاد میکنیم زیباترین و بهترین حس رو به ما میده...احساس قدرت میکنیم و
احساس انسان بودن، به خاطر همین دلموم میخواد با هرچی که میتونیم اونو برای
خودمون نگه داریم و همه اون حس ها رو درونمون در ذهن و خاطرمون جاودانه
کنیم."
1-2.تغییر نگرش غیرسالم با استفاده از فن اصلاح نگرش:
از طریق اصلاح نگرش،افراد قادرند تا از مشکلاتشان جدا شوند و تصمیم بگیرند
که چه نگرشهای را نسبت به شرایطشان اتخاذ نمایند.گشودگی نبست به تغییر
زمانی امکانپذیر است که سمپتوم ها و شناخت های موجود پیرامون آنها بر نحوه
اندیشیدن فرد،مسلط نباشد.
تصور کنید اگر یک روز به جای چراغ سبز به
چراغ قرمز بخوریم تعبیرمون این خواهد بود که روز خوبی نداریم درصورتی که
اتفاقات همان هایی هستند که با چراغ سبز برامون پیش اومدن، بنابراین همه
چیز برمیگردد به برداشت ما از نشانه ها.
مشاور این حرکت را که در پی آن مراجع از سمپتوم یا نشانه فاصله میگیرد، از طریق تغییر نگرش اونسبت به شرایط اش آغازمیکند.
"بحث
باور بود و کسی که تورو باور کرده همون دخترک گمشده وقتی اون بین این همه
آدم تورو باور کرده و به تو پناه آورده توچه وظیفه ای در برابر باورش داری
باهاش همراه میشی یا اون رو پس میزنی؟؟پس میزنی چون اون گریان دنبال زندکی و
دنبال رهایی از گمگشتیه...ولی تو خودتو باورهاتو از دست دادی...تو مردی از
الان مردی..."
مفهوم اساسی معنادرمانی،معناخواهی است که از
توجه به دنیای بیرون حاصل میشود،در حالی که فردی که به شدت درگیر خویشتن
است نمیتواند به طوری موثری در روابطش با دیگران، معنایی بیابد.از طرقی بیش
بازتابی مانعی اساسی بر سر راه تغییر و اصلاح نگرش فرد است.دگربازتابی ،
به فرد امکان میدهد تا بداند که درک خویشتن در تنهایی و انزوا صورت
نمیگرد.بیش بازتابی ماهیت وجودی ف وجود آدمی را از بین می برد.
"اول
فکرمیکنیم تمام مراقبت ما از دختر گمشده فقط بخاطر دلسوزی مون بوده نسبت
به اون...در حالی که با یه کم فاصله میفهمیم ما به اون نیاز داریم...اونوقت
چه احساسی به شما دست میده...در حقیقت احساس میکنیم اینبار شما گم شده این
نه اون.شما از باورتون جدا موندین...حالا دیگه نگرانی تون بخاطر خودتوننه
نه اون.چون میدونین دوباره اون به کسی پناه میبره و مسئله ش حل میشه ولی
تکلیف شما چی میشه؟؟"
1-3.جستجو برای یافتن معنای جدید(ساختن زندگی با تغییر ارزشی و تعاملی خود)
"حمید من حالم خوبه میخوام برم زیارت"
رشد روانی – معنوی هنگامی رخ میدهد که فرد مشکلات و مصائب زندگی را تجربه کرده و از نبرد با آنها سربلند ،بیرون بیاید.
فرانکل در این باره میگفت: رنج کشیدن در زندگی به فرد چنان اقبالی را
میدهد تا معنای زندگی خود را از رنجی که می برده است، دریابد .معنای زندگی
همان رنجی است که میبریم(فرانکل 1984)
"خانوادتون
چهار نفره،پدرو مادر،تو و برادریا خواهرت،خانواده اصلی در کلانشهر با شعار
فرزندکمتر و زندگی بهتر،ولی برای همین زندگی بهتر شما بیش از هرچیزی
نیازمند باور یکدیگر هستید.تو باید باور کنی که به خاطر احساس مادرانه
مادر،تو امن ترین و گرم ترین خونه ی دنیا رو داری و به خاطر دور اندیشی پدر
بهترین پشتیبان و درخشان ترین آینده رو داری و بخاطر همراهی و همیاری
برادر یا خواهرت میتونی جسورترین گام ها رو برداری.."
تعالی خود
در معنادرمانی حرکت از خود،به سوی جمع است .تعالی خود از طریق یاری رساندن
به عضو خانواده یا جامعه ای که در آن زندگی میکنیمبه منظور دستیابی به
معنا در زندگی صورت میگیرد لاکس( 1983 به نقل از اوسوسکی و هول باشره 2004)
نشان داد که قابلیت تعالی خود انقدر شگرف است که میتواند افراد دچار
بیماری را به چنان استدلال روان شناختی برساند تا بتوانند از زبر فشار
روانی رها شودن( ویکتور فرانکل ترجمه نهضت صالحیان)
بازنمایی رویکرد درمانی چندوجهی در فیلم های بامحوریت اعتیاد سینمای ایران
(برگرفته از کتاب فیلم درمانی اثری از مصطفی آفریدون)
ارتباط با مصطفی آفریدون نویسنده کتاب فیلم درمانی
(جهت اطلاعات بیشتر و تمامی علامت سوال های ذهن شما در این مورد)
شماره جهت تماس و ارتباط در واتس آپ در تمامی ساعات و روزهای هفته: 09302210232
مقدمه: یکی ازشاخص های مهم عصرحاضر رسانه است وهدف رسانه تصویری (فیلم) شکستن ساختارهای ذهنی متعارف است که ذهن های شرطی شده وآرام را به حرکت وا میدارد.این شاخصه نقش مهمی را درنشان دادن مسائل فردی واجتماعی ایفامیکند یکی از این معضلات بیماری اعتیادمیباشد.بنابراین پژوهش حاضر به بزانمایی رویکرد درمانی چندوجهی درفیلم های بامحوریت اعتیادسینمای ایران پرداخته است.
روش مطالعه: پژوهش حاضرتوصیفی-تحلیلی میباشدکه به شیوه نمونه گیری غیراحتمالی وهدفمندفیلم های بررسی شده درکتاب فیلم درمانی(روان درمانی با استفاده ازفیلم)که شامل 1117صحنه بودوبه ابعادهفت بعدی(رفتار،هیجان،حواس،تصاویرذهنی،شناخت،روابط بین فردی،دارویی/بیولوژیکی/بهداشتی)پرداخته شدونتایج به شیوه ی تحلیل محتوا مورد بررسی قرارگرفت.
یافته ها: ازبین صحنه های بررسی شده مرتبط با ابعاد دربعدرفتار،فیلم مرهم با 2/16 درصدوبعدهیجان را19/5 درصد،در بعد حواس فیلم فرار از کمپ(1)،با 18/7درصدوهمچنین در بعد تصویرسازی،با14/1درصد،در بعد شناخت فیلم شاخ به شاخ،18/7درصد،در بعد روابط بین فردی،فیلم شمعی در باد33 درصد،در بعد بیولوژی،فیلم فرار از کمپ (2) با 30/5 درصد پرداخته است وفیلم سنتوری بطورمتعادل به همه جنبه های(هفت بعد موردنظر)پرداخته است.
بحث نتیجه گیری: یافته ها حاکی از آن است که فیلم های سینمایی بامحوریت اعتیاد با رویکرد روان درمانی چندوجهی همخوانی دارد.ومیتوان از آن برای روان درمانی با فیلم استفاده نمود.غالب افراد به برخی از ابعاد پاسخدهی بیشتری دارند و این تمایل در آنها وجود دارد که تاکیدبیشتری بر یکی از ابعاد داشته باشند.توجه مراجع به هریک از ابعاد ارائه شده در فیلم به درمانگرکمک میکند تا تکنیک مناسبی را بکار گیرد و همچنین ابعادی که بیشترین احتمال را در ایجاد رفتارهای مطلوب در فرد دارند را موردشناسایی فرار دهد واز آن جهت درمان بهره ببرد.
کلمات کلیدی: درمانی چندوجهی،فیلم های بامحوریت اعتیاد،سینمای ایران.
نویسنده و پدیدآور : مصطفی آفریدون و افسانه آل محمدی
تعداد صفحات : 256
قطع : رقعی
شابک :3-5-93619-600-978
بخشی از دیباچه
......تاکنون تلاشهای بسیاری در زمینهی درمان اعتیاد از سوی علوم مختلفصورت گرفته است؛ تلاشهایی که به تدوین نظریهها و روشهای متعدد انجامیده است. بااینوجود برخی از افراد بعد از پایان دورهی درمان با ورود به زندگی فردی و اجتماعی، بر اثر مشکلاتی که رخ میدهد، دچار لغزش شده و دوباره به اعتیاد روی میآورند؛ بر این اساس اکثر افرادی که اعتیاد خود را ترک کردهاند برای دوری از این وضعیت همچنان به عضویت خود در گروههای مختلف ادامه داده و معتقدند بودن در کنار افرادی که دارای مشکلاتی مشابه آنهاست، تأثیری مثبت در باز توانی آنها دارد؛ اما به نظر میرسد داشتن تصویری روشن از مشکلات دیگران و مشابه با مشکلات خود به گونهای که به همانندسازی و هم ذات پنداری بینجامد، میتواند تأثیری بسزا در بهبود بیماری داشته باشد.
بیوگرافی کتاب فیلم درمانی:
شایدترکیب کردن دو رسانه سرد و گرم(کتاب و فیلم)به جذابیت فرایند روان درمانی افزوده باشد.شاید...
فیلم درمانی:درمان با استفاده تماشای هدایت شده و آگاهانه فیلم میباشدکه رواندرمانگر ذر یک جلسه انفرادی یا گروهی شیوه درست زیستن با خود و دیگران را به وسلیه قسمتی ازفیلم به مراجع می آموزد تا تسکینی یا درمانی بر ذهن،هیجان یا اختلال رفتاری فرد باشد وباشناخت خود ومحیط خود به رشدخصی نائل آید.(آفریدون 1392)
بازتوانی معتادان بایستی به وسیله ترکیبی از روشهای مختلف از جمله روندهای آموزشی،روندهای رواندرمانی و اجتماعی،اقتصادی و همچنین شماری از درمانهای جانبی انجام پذیرد(لازوراس1998).
این کتاب به طور اخص به گروهی از درمانها تغلق دارد که (پترسون) آن را "آموزش به منظور درمان" می نامد.
مختصری از انگیزه نویسنده این کتاب در این راه:
نمیدانم اینکه یه کتاب بتونه فیلم زندگی آدم رو به تصویربکشه برام جالب بود یا دیدن ابعادمختلف زندگی، که تشویق میکرد صحنه به صحنه،سکانس به سکانس از زوایای مختلف به سبک زندگی، نگاه کنم یا جا به جا کردن تصاویرمنفی با مثبت ذهنی ام و درست کردن آلبومی به نام عکس شخصی یا فرایندی که به محتوای زندگی ما معنا میده و چه زیباست طی کردن این همه نمیدانم برای رسیدن به خودآگاهی روانی که"فیلم بازی نکنیم،فیلمو بازی کنیم".
چکیده:
این پژوهش با هدف شناخت نحوه بازنمایی رویکرد درمانی چندوجهی فیلمهای سینمایی در زمینه اعتیاد به کارگرفته شده در کتاب فیلم درمانی،روان درمانی با استفاده از فیلم پرداخته ومیزان پیام های تولیدشده در ابعادهفت گانه بررسی شد برای دستیابی به این اهداف،فیلم های "سنتوری" "فرارازکمپ1و2"، "شمعی در باد"، "خون بازی" ، "گوزن ها"، "مرهم" ، "شاخ به شاخ" ، به شیوه نمونه گیری غیراحتمالی و هدفمندانتخاب و با روش تحلیل محتوا،ارزیابی چندبعدی ابعادهفت گانه موردبررسی قرارگرفتند.یافته های تحقیق نشان میدهد که فیلم های موردبررسی،رویکرد درمانی چندوجهی را بازنمایی میکنندو در اغلب مواردمعانی و مضامین تولید شده در این فیلم ها با ابعادموردنظرهمخوانی دارد.
سینما درمانی:
از فیلم ها می توان در «سینما درمانی» استفاده کرد . خواه این فیلم بر
پرده عریض سالنهای سینما نمایش داده شود ، خواه بر صفحه تلویزیون .
آیا
شده که فیلم بر تمام یا لااقل بخش کوچکی از زندگی یا فعالیت هایتان اثر
گذاشته باشد؟ شما می توانید با کمک قدرت دگرگون سازی بعضی فیلمها اثرات خاص
و مفیدی را در رفتارهای فردی و اجتماعی خود ایجاد نمایید .
«سینما
درمانی» به ما اجازه می دهد تا از تاثیر تخیل ، ادبیات ، موسیقی ، و غیره
موجود در فیلم ها بر روان مان در جهت تعمیق بینش و بصیرت ، دریافت الهام و
سرمشق ، تخلیه و نمودبخشی به احساسات ، رفع نگرانی ها ، و تغییر در طبع سود
جوییم .«سینما درمانی» (سینما تراپی) بعنوان بخشی از «روان درمانی» (Psychotherapy)
، شیوه ای جدید و ابتکاری متکی بر اصول درمانی متداول و رایج روانی است .
حتی در بیرون مطب پزشک معالج نیز با پیروی از دستورالعمل های ویژه در
انتخاب عامدانه فیلم ها و نحوه تماشای آنها می توان باعث تسلی و رشد شخصیت و
روان گردید .طراح و بانی اصلی این شیوه دکتر بریژیت وُِلز (*) است . او از
سال ۱۹۹۱ بعنوان پزشک «روان درمان» ، «هیپنوتیزم درمان» ، و «مشاور
افسردگی» مشغول به کار است . اخیرا" وی مبادرت به تشکیل گروه های «سینما
درمانی» برای بهبود روحی و شخصیتی اعضای این گروه ها نموده است
چرا «سینما درمانی» کارآیی دارد ؟
فیلم نیز نظیر : داستان ، اسطوره ، لطیفه ، افسانه ، یا حتی "رویا" اثری
است که می توان در درمان از آن استفاده کرد . اثر ادراکی «سینما درمانی» از
طریق تئوری های جدید آموزش و خلاقیت که برای انسان هفت "شعور" قائل اند ،
قابل توجیه می باشد . هر چه بیشتر بر این "شعور"ها دست یابیم ، سریعتر
خواهیم آموخت زیرا این "شعور"ها شیوه های گوناگونی را برای پردازش اطلاعات
به کار می گیرند. تماشای فیلم می تواند هر هفت گونه "شعور" را فعال سازد :
1."شعور منطقی-استدلالی" (طرح داستان)
2. "شعور زبانی" (دیالوگها)
3."شعور فاصله گذاری بصری" (تصاویر، رنگها، نمادها)
4."شعور موسیقایی" (اصوات و موسیقی)
5. "شعور بین ِفردی" (داستانگویی)
6."شعور کینـِستتیک" (حرکت)
7."شعور اینترا سایکیک" (هدایت ضمنی)
داستانهای
اسطوره ای موقعیت و هدف بشر در کائنات را بیان می دارند. بسیاری از فیلم
ها حاوی پیامی اسطوره ای در متن هستند که ما را بیاد علت و واقعیت وجودی
مان می اندازد .
اصطلاح "استخراج طلا"ی فیلم ها به مفهوم کشف بهترین صفات وجود ما از طریق
درک چگونگی برجسته بینی این صفات در قهرمانان و ستارگان فیلمها است . تشخیص
هویت یک کاراکتر می تواند در گسترش قدرت های درونی به ما کمک کند . در ضمن
آنکه مایه های درونی فراموش شده شخصیت مان را بیاد می آوریم ، بر نحوه
صحیح به کارگیری آن مایه ها نیز وقوف می یابیم.
«سینما درمانی» درست مثل "رویا" ، ما را قادر می سازد تا وقوف بیشتری نسبت
به لایه های عمیقتر ضمیر ناخودآگاه خود یافته و از این طریق به ابعاد
جدیدی از شخصیت و رفتار در کنار درمان و یکپارچه سازی "خود" خویشتن دست
یابیم . از این طریق مهارتی را در خود پرورش می دهیم تا به کمک آن خود و
جهان پیرامون مان را واضح تر ببینیم - با حداقل کاربرد ِفیلترهای معمول
تعصب ، پیش داوری ، و احساسات مان .
راهنمایی هایی برای انتخاب فیلم
1.خنده
خود دارویی شفابخش است:خنده می تواند نسبت به مشکلات فاصله ایجاد کند و
نوعی احساس خوشی را باعث شود : تحقیقات علمی ثابت کرده است که خنده می
تواند منجر به ازدیاد فعالیت سیستم دفاعی بدن (سلول های T ، ایمنوگلوبولین های A و G ،
اینترفرون گاما ، و گلبولهای سفید) گردد . خنده ضمنا" موجب کاهش هورمونهای
استرس زای بدن (که موجب تنگ شدن سرخرگها شده) و فعالیتهای هورمونی
(هورمونهای اپینفرین و دوپامین) می گردد .
اگر از چیزی آزار می بینید و
می خواهید اندکی هم که شده از مشکلات فاصله بگیرید ، یک فیلم کمدی برای
شما بسیار مفید است . این فرار از مشکلات نیست . ممکنست از این طریق
بتوانید با درگیری های عاطفی و حسی کمتری به راه حل مشکل دست یابید . اگر
از پیش احساس خوبی داشته و مایل به تقویت حس خوشی خود باشید ، فیلمی را که
شما را می خنداند ببینید .
2.گریه
برای آرامش درون :تحقیقات نشان داده که چرا پس از گریه احساس آرامش می
کنیم . محققان ترشح دو محرک عصبی بسیار مهم در زمان ترشح اشک را یافته اند
که استرس های عصبی را تخلیه می نمایند . "لوسین- انکِفالین" یکی از مسکن
های طبیعی مغز در رابطه با تسکین درد است ، و "پرولاکتین" هم توسط غده
هیپوفیز در واکنش به استرس ترشح می شود . عواطف بروز داده نشده و بسته
ممکنست به ناهنجاری هایی همچون : زخم معده ، کولیت روده ، و سایر بیماری
های مربوط به استرس منجر شوند .
برخی اوقات به در گیری هایی در زندگی نظیر شکست یا ناامیدی بر می خوریم که
اشک (که می دانیم تسلی بخش است) ، برای غلبه بر آنها یاری مان نمی کند .
در چنین اوقاتی یک فیلم ملودرام یا هر گونه دیگری که شما را بگریاند ،
تسلای لازمه احساسات شما را فراهم می سازد . این گریه روحیه شما را در وقت
بهتر کرده و در را بر روی چشم اندازهای جدید زندگی می گشاید . پروسه تسکین
شما ممکنست از این طریق آغاز گردد.
3.بدست آوردن امید و شهامت : هیچ فیلمی به تنهایی نمی تواند جهان بینی منفی کسی را دگرگون سازد ، اما اگر موقتا" احساس بی پناهی و عدم شهامت می کنید فیلمهایی که با ناامیدی آغاز شده و به پیروزی و موفقیت منجر می شوند می توانند برای شما امیدبخش باشند. اگر شخصیتهایی را ببینید که در دام شرایط اسیرند ، و در عین برداشتن گامهای سست بسوی آزادی و موفقیت در ناامیدی هایشان شریک شوید ، احتمال دارد تا دلیلی برای خوش بینی نسبت به موقعیت خودتان بیابید ، بدین ترتیب شهامت لازم برای انجام آنچه که برای تغییر شرایط تان ضروریست را بدست خواهید آورد .
4.به سوال کشیدن منفی بافی های شما و بازیافت مجدد توانایی هایتان: پاره ای اوقات ممکنست نسبت به خود نگرشی منفی داشته باشید . در این اوقات بر توانایی های خود وقوف نداشته و نمی توانید راههای دستیابی به آنها را پیدا کنید و نیاز به کمک برای به یادآوری تواناییهای فراموش شده و بحساب نیامده خود داشته و باید از نحوه بکارگیری و فعال نمودن آن تواناییها آگاه شوید . برای این منظور ذهن خود را متوجه شناخت شخصیت فیلمهایی نمایید که زیر و زبر شخصیت خود را می شناسند ، و به شیوه ای که در اکثر فیلمهایشان بکار می بندند توجه کنید . آیا از طریق مهارت هایی که شما هم اتفاقا" در خود سراغ دارید ، موفق به کشف راه حلی برای مشکلاتشان شده اند ؟ برخی از این مهارت ها به شکلی آشنا و مشابه آنچه هستند که شما هم داشته اید . ممکنست همین تشخیص تغییری در دیدگاه شما ایجاد نماید.
5.ارتباط هایتان را بهبود بخشید: ارتباط شما با شریک ، دوست ، یا
همکارانتان ممکنست به دلیل عدم آشنایی منظور موردنظر شما برای او دچار
اشکال باشد . بعضی فیلمها نشان می دهند که چطور ارتباطی در مسیر غلط می
افتد . می توانید از آنها بیاموزید ، همچنین از فیلمهایی که ارتباط گیری
های خوب را به نمایش می گذارند . می توانید بهمراه دوست یا شریکتان فیلمی
را ببینید . فیلم در اینجا نقش پدیده ای را بازی می کند که احساسات و
عقایدی را که در بیان و ارائه شان مشکل داشته اید ، صحیح تر و درست تر مطرح
ساخته و به صورت کلام درمی آورد .
راهنمایی هایی برای نحوه تماشای فیلم :
در آمادگی برای هر جلسه تماشای فیلم ، نخست باید راحت نشست . بگذارید
توجهتان بی هیچ تلاشی و بدون کوچکترین فشاری از نظر بدنی و تنفسی معطوف به
فیلم شود. به نحوی بنشینید که دَم و بازدَم راحتی داشته باشید. بهر عضو از
بدنتان که دچار فشردگی یا کشش است توجه کنید. ضمن تنفس حواستان را بر این
نقاط متمرکز کنید و فشار و تنش این اعضا را کاهش دهید. برای این کاهش فشار
چنان تنفس کنید که گویی دم خود را به این نقاط بدنتان می فرستید. بازدم خود
را با فشار بیرون ندهید.توجه مختصر شما کمک می کند تا با حواس جمع تر و
متعادلتری به تماشا بنشینید ، چه اگر در این حالت تنفس نامتعادلی داشته
باشید ، مشکل خودبخود حل خواهد شد. ضمن تماشا هم هرگونه نقد و تفسیر را به
کنار نهاده و از قضاوت و نگرانی در این مورد آگاهانه پرهیز کنید .
بمحض اینکه آرام گرفتید و متمرکز شدید ، تماشای فیلم را آغاز کنید . زمانی
از این کار بهره بیشتری می برید که تمام توجه خود را معطوف به داستان و
خودتان کنید. ضمن تماشا ، توجه عمیق خود را معطوف به بدن تان سازید . این
بدان معناست که نسبت به تمام وجودتان آگاهی پیدا می کنید : سر ، قلب ، شکم ،
و غیره . هر از گاهی نیز به نحوه تنفس خود توجه کنید . ببینید چگونه
تصاویر ، ایده ها ، گفتگوها ، و شخصیت های فیلم بر نحوه تنفستان اثر می
گذارند . ضمن تماشا هیچ چیز را تحلیل نکنید . تمام ذهن تان را فقط متوجه
نکات بالا سازید.
پس از تماشای فیلم روی موارد زیر بررسی کنید :
آیا ضمن فیلم نحوه تنفس تان تغییر کرد ؟ آیا این به معنی آن بوده که چیزی
تعادل حسی شما را بر هم زده ؟ من حیث المجموع چه چیزی در فیلم بر شما تاثیر
گذارده که در زندگی روزمره نیز بر تعادل حسی شما موثر است ؟
از خود بپرسید : اگر چیزی که در فیلم شما را تحت تاثیر قرار داده (مثبت یا
منفی) ، جزئی از یک رویای شما بود ، چگونه تعبیری بعنوان یک سمبل از آن می
داشتید ؟
ببینید چه چیزی را در فیلم دوست داشته اید یا دوست نداشته اید یا از آن
متنفر شده اید . چه شخصیتها یا اعمالی برایتان جذاب یا دافع بوده است ؟ آیا
یک یا چند شخصیت فیلم از لحاظ کارآکتر آشنا بنظرتان نرسیده است ؟
آیا یک یا چند کاراکتر فیلم آنقدر برایتان جذاب بوده اند که بعنوان مدل
علاقمند به تقلید از آنها باشید ؟ آیا قدرت یا تواناییهای خاصی از خود بروز
داده اند که شما هم مایل به بروز آنها باشید ؟
آیا بخشی از فیلم بوده که تماشای آن برایتان سخت باشد؟ آیا ضمن تماشای
فیلم چیزی که شعور درونی یا "خودِ" توانایتان را به شما معرفی کند یافته
اید ؟ نوشتن پاسخ ها کمک بیشتری خواهد کرد .
(وبلاگ "از سینما"- ترجمه و تلخیص از سایت «سینما تراپی» : نادر خوانساری)
پارسینه؛ دکتر غلامرضا گرشاسبی: امروزه بسیاری از متخصصان ” فیلمدرمانی” بر این باورند که ” دیگر جایز نیست که صرفاً به سینما برویم و یا در خانه فیلمی ببینیم تا وقت تلف کنیم، ما به اندازه کافی وقت برای فکر کردن و اندیشیدن کم داریم که بخواهیم وقت خود را با سرگرمی تلف کنیم، حداقل کاری […]
پارسینه؛ دکتر غلامرضا گرشاسبی:
امروزه بسیاری از متخصصان ” فیلمدرمانی” بر این باورند که ” دیگر جایز
نیست که صرفاً به سینما برویم و یا در خانه فیلمی ببینیم تا وقت تلف کنیم،
ما به اندازه کافی وقت برای فکر کردن و اندیشیدن کم داریم که بخواهیم وقت
خود را با سرگرمی تلف کنیم، حداقل کاری که یک فیلم باید بکند، اینست که ما
را از نظر هیجانی و یا عاطفی شارژ نماید.”
بعد از گذشت بیش از یک قرن از عمر سینما باید اعتراف کنم که این پدیده قرن
بیستم به اندازه کافی در تکتک سلول های مغزی ما ریشه دوانده است و خود
بخشی از زندگی ما شده است. یک جاهایی نقش پدر ما را بازی کرده است، یک
جاهایی نقش مادر ما را، جاهایی ما را نصیحت کرده است، و جاهایی ما را به
بازی گرفته است، روزهایی ما را خندانده و شبهایی ما را گریانده، مدل لباس
ما را عوض کرده است، موهای ما را آرایش کرده، نحوه گویش و ادا و اطوار ما
را تغییر داده است و گاه حتی زندگی ما را از هم متلاشی کرده است.
نه … دیگر نمیتوان سینما را شوخی گرفت، سینما در تاروپود ما، در روح و
روان ما رخنه کرده است، طوریکه امروزه بسیاری از متخصصان از آن به عنوان ”
دارو ” نام میبرند، حال این دارو، هم میتواند شفابخش باشد و هم بیدلیل
مصرفکردنش میتواند عوارض جانبی بسیار نامطلوبی را پیامد داشته باشد.
امروزه بسیاری از متخصصان قبل از آنکه با تو حرف بزنند به تو فیلم تجویز میکنند و پس از آن با تو بحث و مشاوره را آغاز میکنند.
امروزه یکی از مباحث داغ محافل علمی که نگارنده سالها پیش آن را در قالب
یک تئوری علمی ارائه نمودم، بحث ” داروخانه های فیلم ” است که طی این روش،
ما در کلوپ های ویدیویی با تنوعی از فیلمهای طبقه بندی شده از نظر موضوع و
محتوی مواجه خواهیم بود. یعنی یک کارشناس با شما قبل از انتخاب هر گونه
فیلمی، گفتگو میکند و سپس فیلمهایی را به شما بر اساس نوع مشکلتان تجویز
و توصیه میکند.
سین سلمن (Sean Selman)معتقد است ” اصلاً زندگی باید برای لحظاتی گفتگو به
تماشای فیلم بنشیند”. و خانم لیندا فاستر یکی از مشاوران برجستهی مرکز
مشاورهی U.A.Bاز فیلم در جلسات مشاورهی خود با دانشآموزان استفاده
میکند.
دکتر گری سولومون که در آمریکا به دکترِ سینما معروف است، از فیلم به
عنوان یک دستیار درمانی ( co-therapist ) استفاده میکند. او فیلمها را
تحت عنوان “قصههای شفابخش” (healing stories ) توصیف میکند. وی به توصیف
وضعیت یک بیمار شدیداً الکلی میپردازد که دکتر از او خواسته است تا یک
فیلم مربوط به سال ۱۹۶۲ بنام ” Days of Wine and the Roses ” را ببیند که
در آن فیلم به وضوح نشان داده میشود که این اختلال چگونه چرخهی زندگی را
از کنترل زن و شوهری به نام های جک لِمون و لی رمیک خارج میسازد. در هر
حال آن خانم فیلم را تهیه کرد و مشاهدهاش نمود. سولومون میگوید، باور
کنید بار بعد وقتی آن خانم را دیدم به وضوح متوجه تغییر شگرفی در او شده
بودم، بیمار شخصیت فعلی خود را انکار میکرد و خود را در آن فیلم میدید،
عواطف او به سطح آمده بودند و این مرا قادر میساخت تا بتوانم سریعتر به
کمکش کنم.
خب، تمامی اینها مثالهایی بسیار عالی از یک شکل از سینما درمانی و یا
فیلم درمانی بود، مفهومی که طی چند سال گذشته شوق و ذوق بسیاری را در دنیا
بوجود آورده است.
Peske و west ادعا میکنند که فیلم ها قادرند تا خلق شما را تغییر دهند،
اما به خاطر داشته باشیم، که تمامی فیلمها قادر به تغییر خلق به سمت بهتر
شدن نیستند (رجوع کنیم به سالهای گذشته و ماجرای اسفبار سمیه و شاهرخ، دو
نوجوان قاتل که به طرز فجیعی به کشتار اعضای خانواده خود اقدام کرده بوند،
آن دو در اعترافات خود بیان کرده بودند که قبل از ارتکاب جرم فیلم ” قاتلین
بالفطره ” را به اتفاق تماشا کرده اند و از آن الگو گرفته اند و …)
اما تمامی درمانگران، خصوصاً آنهایی که در این زمینه قلم زدهاند بر این
نکته متفق القولاند که ترغیب نمودن بیمار برای تماشای یک فیلم تجویز شده،
قادر است سرفصلی را باز کند برای آغاز صحبت و بحث بین بیمار و درمانگر، و
حتی میتواند شرایطی را فراهم نماید و بر انگیزد تا فرد با تکتک اعضای
خانوادهاش به بحث بنشیند.
قابل ذکر است که با توجه به مختصر مقدمه فوق، امروزه پخش نابجای بسیاری از
فیلمهای سینمایی و سریال های تلویزیونی بدون در نظر گرفتن جـوانب تخصصی
آن میتواند اثرات بسیار زیانآور و مخربی را به بـار آورد ( همینطور معضل
بزرگی بنام کلوپ های ویدیویی که امروزه چون موریانه به جان کودکان و
نوجوانان ما افتاده است و همه نوع فیلمی را میتوان در آنها پیدا کرد،
فیلمهایی که با قاطعیت میگویم تماشای تعدادی از آنها توسط نوجوان شما
کافی است تا او را یا روانۀ خیابانها کند یا تیمارستانها و یا … ).
مثلاً پخش فیلم بسیار تأثیر گذاری مثل درخشش (Shining) از جعبه تلویزیون
میتواند بسیار مخرب باشد، اگر حول آن بحث کارشناسی درستی صورت نپذیرد، و
صرف بحث درباره بیوگرافی کارگردان و مباحث کلیشهای، تکراری و قدیمی و …
امروزه نه کمکی به جماعت هنری میکند، نه به عموم مخاطبان خاص و عام. امروزه
حتی یک فیلمساز هم اگر میخواهد استفاده های تکنیکی از این فیلم ببرد،
حداقل باید علایم اختلال اسکیتزوفرنیا که جک نیکولسون مبتلا به آن است را
بداند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.