نگاهی به نظریه «فیلم درمانی»
_ مثلاً پخش فیلم بسیار تأثیر گذاری مثل درخشش (Shining) از جعبه تلویزیون میتواند بسیار مخرب باشد، اگر حول آن بحث کارشناسی درستی صورت نپذیرد، و صرف بحث درباره بیوگرافی کارگردان و مباحث کلیشهای، تکراری و قدیمی و … امروزه نه کمکی به جماعت هنری میکند، نه به عموم مخاطبان خاص و عام.
به گزارش «فرهنگ امروز» به
نقل از پارسینه؛ امروزه بسیاری از متخصصان " فیلمدرمانی" بر این باورند
که " دیگر جایز نیست که صرفاً به سینما برویم و یا در خانه فیلمی ببینیم تا
وقت تلف کنیم، ما به اندازه کافی وقت برای فکر کردن و اندیشیدن کم داریم
که بخواهیم وقت خود را با سرگرمی تلف کنیم، حداقل کاری که یک فیلم باید
بکند، اینست که ما را از نظر هیجانی و یا عاطفی شارژ نماید."
بعد از گذشت بیش از یک قرن از عمر سینما باید اعتراف کنم که این پدیده قرن
بیستم به اندازه کافی در تکتک سلول های مغزی ما ریشه دوانده است و خود
بخشی از زندگی ما شده است. یک جاهایی نقش پدر ما را بازی کرده است، یک
جاهایی نقش مادر ما را، جاهایی ما را نصیحت کرده است، و جاهایی ما را به
بازی گرفته است، روزهایی ما را خندانده و شبهایی ما را گریانده، مدل لباس
ما را عوض کرده است، موهای ما را آرایش کرده، نحوه گویش و ادا و اطوار ما
را تغییر داده است و گاه حتی زندگی ما را از هم متلاشی کرده است.
نه … دیگر نمیتوان سینما را شوخی گرفت، سینما در تاروپود ما، در روح و
روان ما رخنه کرده است، طوریکه امروزه بسیاری از متخصصان از آن به عنوان "
دارو " نام میبرند، حال این دارو، هم میتواند شفابخش باشد و هم بیدلیل
مصرفکردنش میتواند عوارض جانبی بسیار نامطلوبی را پیامد داشته باشد.
امروزه بسیاری از متخصصان قبل از آنکه با تو حرف بزنند به تو فیلم تجویز میکنند و پس از آن با تو بحث و مشاوره را آغاز میکنند.
امروزه یکی از مباحث داغ محافل علمی که نگارنده سالها پیش آن را در قالب
یک تئوری علمی ارائه نمودم، بحث " داروخانه های فیلم " است که طی این روش،
ما در کلوپ های ویدیویی با تنوعی از فیلمهای طبقه بندی شده از نظر موضوع و
محتوی مواجه خواهیم بود. یعنی یک کارشناس با شما قبل از انتخاب هر گونه
فیلمی، گفتگو میکند و سپس فیلمهایی را به شما بر اساس نوع مشکلتان تجویز
و توصیه میکند.
سین سلمن (Sean Selman)معتقد است " اصلاً زندگی باید برای لحظاتی گفتگو به
تماشای فیلم بنشیند". و خانم لیندا فاستر یکی از مشاوران برجستهی مرکز
مشاورهی U.A.Bاز فیلم در جلسات مشاورهی خود با دانشآموزان استفاده
میکند.
دکتر گری سولومون که در آمریکا به دکترِ سینما معروف است، از فیلم به
عنوان یک دستیار درمانی ( co-therapist ) استفاده میکند. او فیلمها را
تحت عنوان "قصههای شفابخش" (healing stories ) توصیف میکند. وی به توصیف
وضعیت یک بیمار شدیداً الکلی میپردازد که دکتر از او خواسته است تا یک
فیلم مربوط به سال ۱۹۶۲ بنام " Days of Wine and the Roses " را ببیند که
در آن فیلم به وضوح نشان داده میشود که این اختلال چگونه چرخهی زندگی را
از کنترل زن و شوهری به نام های جک لِمون و لی رمیک خارج میسازد. در هر
حال آن خانم فیلم را تهیه کرد و مشاهدهاش نمود. سولومون میگوید، باور
کنید بار بعد وقتی آن خانم را دیدم به وضوح متوجه تغییر شگرفی در او شده
بودم، بیمار شخصیت فعلی خود را انکار میکرد و خود را در آن فیلم میدید،
عواطف او به سطح آمده بودند و این مرا قادر میساخت تا بتوانم سریعتر به
کمکش کنم.
خب، تمامی اینها مثالهایی بسیار عالی از یک شکل از سینما درمانی و یا
فیلم درمانی بود، مفهومی که طی چند سال گذشته شوق و ذوق بسیاری را در دنیا
بوجود آورده است.
Peske و west ادعا میکنند که فیلم ها قادرند تا خلق شما را تغییر دهند،
اما به خاطر داشته باشیم، که تمامی فیلمها قادر به تغییر خلق به سمت بهتر
شدن نیستند (رجوع کنیم به سالهای گذشته و ماجرای اسفبار سمیه و شاهرخ، دو
نوجوان قاتل که به طرز فجیعی به کشتار اعضای خانواده خود اقدام کرده بوند،
آن دو در اعترافات خود بیان کرده بودند که قبل از ارتکاب جرم فیلم " قاتلین
بالفطره " را به اتفاق تماشا کرده اند و از آن الگو گرفته اند و …)
اما تمامی درمانگران، خصوصاً آنهایی که در این زمینه قلم زدهاند بر این
نکته متفق القولاند که ترغیب نمودن بیمار برای تماشای یک فیلم تجویز شده،
قادر است سرفصلی را باز کند برای آغاز صحبت و بحث بین بیمار و درمانگر، و
حتی میتواند شرایطی را فراهم نماید و بر انگیزد تا فرد با تکتک اعضای
خانوادهاش به بحث بنشیند.
قابل ذکر است که با توجه به مختصر مقدمه فوق، امروزه پخش نابجای بسیاری از
فیلمهای سینمایی و سریال های تلویزیونی بدون در نظر گرفتن جـوانب تخصصی
آن میتواند اثرات بسیار زیانآور و مخربی را به بـار آورد ( همینطور معضل
بزرگی بنام کلوپ های ویدیویی که امروزه چون موریانه به جان کودکان و
نوجوانان ما افتاده است و همه نوع فیلمی را میتوان در آنها پیدا کرد،
فیلمهایی که با قاطعیت میگویم تماشای تعدادی از آنها توسط نوجوان شما
کافی است تا او را یا روانۀ خیابانها کند یا تیمارستانها و یا … ).
مثلاً پخش فیلم بسیار تأثیر گذاری مثل درخشش (Shining) از جعبه تلویزیون
میتواند بسیار مخرب باشد، اگر حول آن بحث کارشناسی درستی صورت نپذیرد، و
صرف بحث درباره بیوگرافی کارگردان و مباحث کلیشهای، تکراری و قدیمی و …
امروزه نه کمکی به جماعت هنری میکند، نه به عموم مخاطبان خاص و عام. امروزه
حتی یک فیلمساز هم اگر میخواهد استفاده های تکنیکی از این فیلم ببرد،
حداقل باید علایم اختلال اسکیتزوفرنیا که جک نیکولسون مبتلا به آن است را
بداند.
دکتر غلامرضا گرشاسبی
فیلم برف روی کاج ها:
برف
روی کاجها فیلم سردی است. این را میشود از روابط بیروح میان رؤیا و علی
فهمید. انگار این برف نه فقط روی کاجها که روی قلبها نشسته و به این
زودی قصد آب شدن ندارد. خانهای که میبینیم آنقدر سکون دارد و در سکوت
غرق شده است که انگار اصلاً صدای تمرین پیانوی شاگردهای زن به گوش نمیرسد.
کیسهی میوهای که از دست مرد میافتد، بیشتر از صدای پیانو جلب توجه
میکند و باعث میشود این سکوت شکسته بشود و زن بترسد و فکر کند یک موش از
کنار او رد شده است. تقابل صدای آرامشبخش پیانو با صدای افتادن یک کیسه
میوه و به چشم آمدن صدای دومی نشان میدهد که در این خانه چیزی سر جای خودش
نیست. مثل علی که یک پزشک مسن است و معلوم نیست چرا با یک معلم پیانو که
بسیار از او جوانتر مینماید، ازدواج کرده است. این نقطهی ضعف حتی با
گریم چهرهی مهناز افشار که او را شکستهتر از تمام فیلمهایی که تا امروز
بازی کرده نشان میدهد، حل نمیشود. در سکانس اول فیلم حتی میشود حدس زد
که حسین پاکدل حتماً پدر مهناز افشار باید باشد!
اولین ساختهی پیمان معادی با اینکه از جهت مضمون و درونمایهی اخلاقی
تحت تأثیر سینمای فرهادی است اما شباهت مستقیمی به هیچ کدام از فیلمهای
اصغر فرهادی ندارد، بهخصوص به دلیل ضعف در نگارش فیلمنامه و غیرقابل باور
بودن بعضی اتفاقها که در داستان میافتد. در داستانهای فرهادی همیشه به
جزئیات توجه میشود و فضای فیلمها با دنیای واقعی و زندگی جاری آدمهای
امروز مطابقت دارد، دنیای سینمایی معادی اما چفتوبست داستانی ندارد و
فاقد انسجام معنایی است. کاراکتر اصلی فیلم یک معلم پیانو است، اما تنها
چند سکانس از تمرین کردن شاگردان او را میبینیم که برای نشان دادن اهمیت
موسیقی در زندگی یک شخصیت کافی نیست. وقتی حتی علی، رؤیا را ترک میکند، او
به پیانوی خودش پناه نمیبرد و برای تنهاییاش هیچ آهنگی نمینوازد.
بهاضافهی اینکه دلیل خیانت علی به رؤیا اصلاً مشخص نیست. کاراکتر علی
بسیار متشخص و موجه نشان داده شده است و تماشاگر با دیدن خیانت او حتی
بیشتر از همسرش شوکه میشود! بهخصوص که او با شاگرد جوان همسرش در ارتباط
است و این نشان میدهد که ازدواج او با رؤیا نیز بهخاطر جوانی و زیبایی
او بوده و در وجود علی بیش از عشق، هوس دیده میشود. اینها را بگذارید
کنار دوست رؤیا و شوهرش که همکار علی است و هیچکدام شخصیتپردازی درستی
ندارند. قطع ارتباط آنها بههمان اندازه گنگ و بسته است که پیوند دوبارهی
آنها.
در این بین اما رؤیا و نریمان (صابر ابر) و حس تازهی دوستی یا عشق
کوتاهمدتی که بین آنها برقرار میشود، از مابقی فیلم شیرینتر و
قابلباورتر شده است. شوخطبعیهای نریمان و سکانس کمک رؤیا به نریمان برای
راه انداختن ماشین و نگاههای عاشقانه و لبخندهای آنها از پشت پنجرهی
خانههایشان بسیار بهیادماندنی شده است. بهخصوص وقتی که نریمان جلوی
پنجره میآید و یکییکی لباسهایش را به رؤیا نشان میدهد تا تلفنی از او
بپرسد با کدام یک از آنها به کنسرت بیاید.
یکی از اصلیترین پرسشها دربارهی برف روی کاجها علت سیاهوسفید بودن آن
است؛ بدون آنکه بستر آن در فیلم ایجاد شود و مخاطب را دربارهی ضرورت این
انتخاب، قانع کند. در میان فیلمهای ایرانی سالهای اخیر خونبازی (رخشان
بنیاعتماد) تنها فیلمی بود که سیاهوسفید بودنش در تناسب با درونمایهی
اصلی داستان است و کاملاً ملموس بهنظر میرسد. اما فیلم معادی نیازی به
پرهیز از رنگ نداشت. انتخاب فصل زمستان برای فیلمبرداری، عنوان فیلم و
قاببندیهای هنرمندانهی محمود کلاری بهتنهایی میتوانست بار اندوه قصه
را به دوش بکشد و تأکید بیشتر کارگردان، فیلم را دچار اغراق کرده است.
اساسیترین مشکل برف روی کاجها نقاط ابهام داستان است که البته میتواند
ناشی از ممیزی زیاد آن باشد. مشکل داستان در سکانس آخر فیلم به اوج خودش
میرسد و دیگر حتی نمیشود اسم آن را پایان باز گذاشت، چون کدهای
غیرقابلباوری به بیننده داده میشود. مونولوگ پایانی رؤیا بسیار غیرمنطقی و
احساسی است و اینطور بهنظر میرسد که او علی را میبخشد. چون دیگر نه
پاسخ تلفنهای نریمان را میدهد و نه پنجرهای رو به خانهی او باز میکند و
اینها با شخصیت او که بیشتر منطقی بوده تا احساسی، جور درنمیآید. وقتی
علی به رؤیا خیانت میکند، رؤیا پس از یک شب پریشانی و کمی بغض و گریه، سعی
میکند همهچیز را فراموش کند و دوباره به زندگیاش برگردد. دکور خانه را
تغییر میدهد و بعد از جداییاش از علی، دنبال برقراری ارتباط با نریمان
است و در پایانبندی فیلم انتظار میرفت که روابط او همچنان بر اساس منطق
پیش برود و به این زودی از خیانت شوهرش نگذرد.
کارگردانی پیمان معادی و نقش او در بازیگردانی اثرگذارتر از فیلمنامه
است. هرچند که او بیشتر به عنوان فیلمنامهنویس شناخته میشود، اما با
این فیلم نشان داده که قواعد کارگردانی را هم بهخوبی میشناسد و میتوان
خوشبینانه منتظر قدمهای بعدیاش ماند.
من نازنین 18سال دارم:
دربند
روایت بیرحمی یک شهر توسعهزدهی شبهمدرن است نسبت به یک دختر ساده و
صمیمی که اهل این شهر نیست. شهری درنده با جوانهای بی هویتی که هیچ ندارند
و با هیچ خوشاند؛ موردی که شهبازی با سکانس درخشان جگرکی و دیالوگهای
پوچوارش، آن را به تصویر کشیده و تقابلش را با وضع بحرانی سحر، از پشت
شیشه و با حفظ فاصله به نمایش میگذارد. شهری که اهلش از جنس خودش هستند و
هر کسی که اهلش نباشد، محکوم به نابودی است.
شهبازی از شیوهی بازیگیری فیالبداهه و مزایای آن مانند طراوت و پویایی آدمها (و همچنین دیالوگنویسی و بیان آن با مکالمات
روزمره و توی حرف هم پریدن شخصیتها) استفاده کرده، بدون اینکه پردازش
ادبی دقیق شخصیتها را به فراموشی بسپارد. او توانسته از وجوه مثبت آنچه
شیوهی مستندنمایی در سینمای ما نام گرفته بهره ببرد، بیاینکه دچار این
توهم شود که ثبت واقعیت به خودی خود موفقیت فیلم را تضمین میکند. همچنین،
بیان مینیمال و فضاسازی با کمترین امکانات و حفظ لحنی یکدست از ابتدا
تا انتهای فیلم به گونهای که شخصیتها برای مخاطب زنده و دارای مابهازای
بیرونی باشند نشانگر تواناییهای اوست.
دربند
فیلم جزییات در پرداخت شخصیتها و حوادث است. نازنین دختری شهرستانی و
متین است که در تجمعات دانشجویی شرکت نمیکند، با همسایهها مهربان است،
خودکفا، مسئولیتپذیر و منظم است و به قول سحر اتومات. ولی وجه منفی هم
دارد، در اولین ورودش به خانه که با نمای نقطهنظر او و دوربین روی دست
کنجکاو ، همراه است، وارد اطاق نامنظم و شلختهی سحر میشود و برای
اطمینان از درستکار بودن همخانهاش، کشوها و حتی یخچال و کمدش را بازرسی
میکند. در انتهای داستان هم به فردی که از آن مخمصهی بزرگ نجاتش داده،
بیاعتنایی میکند و او را (با تقدیرگرایی خاص شهبازی به سبک عیار چهارده) به کام مرگ میفرستد.
شخصیت سحر نیز چندوجهی و سرشار از جزییات است. او دختریست گرم و صمیمی که
با میزبانی دورهمیهای شبانه (با پرداختی بدون اغراق که نشاندهندهی
شناخت بالای شهبازی از این طیف جوانان است) مایهی نشاط دوستانش است، در
عین حال بیملاحظه و خودخواه و بیقید است به شکلی که بدون برنامهی قبلی و
با صحبتهای درگوشی هدایتی، پا به اقلیم نارفیقانی همچون بهرنگ میگذارد و
نازنین را با سفتههایش نزد زارعی رها میکند، درست مانند کاری که بهرنگ
با او کرده و به قرار فیلم دیدنش ارزش بیشتری میدهد تا موقعیت خاص سحر در
راهروهای دادسرا.
استفادهی اندیشیده از صدا نیز از ویژگیهای کارگردانی شهبازی در این فیلم
و سایر آثار اوست. فیلم موسیقی متن ندارد و صدای محیط در بسیاری از
صحنهها بر وجه واقعگرایانهی اثر میافزاید اما از موسیقی صحنه
استفادههای هدفمند شده؛ مانند آهنگی که از ماشین فرید پخش میشود و با
پایین و بالا رفتن شیشهی ماشین کم و زیاد میشود.
کدگذاری و نشانهپردازی در دربند
اهمیت خاصی دارد؛ از جملهی کلیدساز که میگوید قبلاً زیاد از روی آن کلید
ساخته، تا دور زدن بی ملاحظهی فرید در جاده و هشدار و پیشآگهی آن به
مخاطب. جادهای که دربند در آن آغاز میشود، همان جادهی فصل نفسگیر پایانی نفس عمیق است.
پرداخت صحنهای که نازنین با خانهی بدون سحر مواجه میشود، مخاطب را در
اوج استیصال همراه با ترس نازنین از آینده همراه میکند. شهبازی با
میزانسنی ساده با صدای ضبطشده بر گوشی سحر که دائماً تکرار میشود، به
پرداخت تاوان رفاقت (بدون خون و خونریزی به سبک کیمیایی و در همان تهران) و
ریزش آوار سادگی و زودباوری بر سر نازنین، تجسم عینی میبخشد. سرگشتگی و
درماندگی نازنین در پلههای ساختمان بیمه که لوکیشناش با زیرکی شهبازی در
انتخاب، رو به شهر شلوغ و پلی پر از صدا و ترافیک و آدم است، با دوربین روی
دستی لرزان و رعبآور ، در نمای نقطهنظر نازنین از شهر خشن تبلور یافته
است.
پگاه آهنگرانی، در اجرای نقش سحر به حدی موفق بوده که داوران جشنواره
احتیاط در جایزه دادن به شخصیتهای منفی را کنار گذاشتند و او را به حقش
رساندند؛ سحری که انفجار جنونش در صحنهی دعوا با نازنین (بعد از آن همه
گل گفتن و گل شنیدن و هدیه دادن) از جنس انفجار عصبیت مردم امروز تهران
است؛ تصویرسازی رفاقت و بد جنسی در کسری از زمان.
شهبازی هوشمندانه از به تصویر کشیدن صحنههای دادگاه و بازپرسی سحر و
شکایت زارعی خودداری کرده تا به جای بار حقوقی و کیفری بر وجه انسانی و
جامعهشناختی این جرایم و هنجارشکنیها تأکید کند. در پایان نیز جلسهی
بازپرسی نازنین مختصر و مفید و با امضایی بیدرنگ و بیشک از او، برخلاف
وسواس همیشگیاش در امضا کردن، ختم به خیر میشود؛ امضایی که گواه آن چیزی
است که کمتر از دو هفته بر نازنین گذشته و تغییراتی را در او ایجاد کرده
است.
در
ایران به دلیل نبودن امکانات مناسب نمایش در مراکز درمانی و دوبله نشدن
بیشتر فیلم ها این روش نمی تواند کاربرد فراگیر برای فیلم درمانی در همه جا
داشته باشد. متاسفانه از بیشتر فیلم های ایرانی نیز (مگر شمار اندکی ) به
دلیل روند دور از ذهن، باورنکردنی و ساده انگارانه داستان فیلم و به ویژه
پایان خوش تصادفی و شگفت انگیز آن نمی توان برای فیلم درمانی سود جست.
البته فیلم هایی همانند «سوته دلان» علی حاتمی، «دایی جان ناپلئون»، «آرامش
در حضور دیگران» و «کاغذ بی خط» ناصر تقوایی، اغلب آثار و به ویژه «طعم
گیلاس» عباس کیارستمی، «گنج قارون» سیامک یاسمی، «وادنگ»، «جوجه فکلی» و
دیگر آثار ارحام صدر، و برخی آثار تمدن قبل از انقلاب، «شب های برره» مهران
مدیری، «ماهی ها عاشق می شوند» علی رفیعی، «سفرهای دور و دراز هامی و کامی
در وطن» نادر ابراهیمی، «قصه های مجید» کیومرث پوراحمد، «طبل بزرگ زیر پای
چپ» کاظم معصومی و حتی «ازدواج به سبک ایرانی»، «قرمز» و.... می توانند هر
یک در جایگاه ویژه خود بر پایه مکتب فیلم درمانی سودمند و دگرگون ساز
باشند. بر پایه نظریه های گوناگون روانشناسی، می توان تاثیر فیلم را روی
احساسات، عواطف، اندیشه و شناخت مان تبیین کرد. در روان درمانگران هم مانند
دیگر قشرهای اجتماع، شیفتگان و دلبستگان فیلم فراوانی پیدا می شوند.
آنها
دریافته اند از هنگام یونان باستان، « نمایش یا همان فیلم » می تواند
اثرهای روان شناختی سودمند و کارسازی داشته باشد. ارسطو در کتاب بوطیقا
چنین گفته است: « تراژدی باید رحم و ترس را برانگیزد تا تخلیه هیجانی ممکن
شود. » روان درمانگران می دانند که این جمله شکوهمند آغاز تبیین
«هنردرمانی» در دنیا است. بیش از دوهزار سال بعد فروید از واژه «کاتارسیس» (
تخیله هیجانی ) در درمان بیمارانش سود جست : اما آنکه استفاده درمانی از
نمایش را آغاز کرد، یک روانشناس خلاق به نام « مورنو» بود. او واژه «
سایکودراما » یا « روان نمایشگری » را در دهه 1930 ابداع کرد. در همین دهه
یک پزشک انگلیسی از واژه « دراماتراپی » استفاده کرد که دقیقاً معنای تئاتر
درمانی را می دهد. در بیشتر روش های سایکودراما و فیلم درمانی بیمار
کاملاً کنش مند ( فعال ) است.
هویدا
نیست چه کسی برای نخستین بار از فیلم درمانی برای شتاب بخشیدن به درمان
سود جست، اما «برنی وودر» انگلیسی خود را بنیانگذار این روش در سال 1988 می
داند .
وان درمانی به شیوه هایی گفته می شود که در آن مشکلات روانی و عاطفی از طریق بیان مشکلات به یک درمانگر و گفتگو با او درمان می گردد. روان درمانگر به شناخت شما ازخود و بهتر شدن توانایی مقابله تان کمک می کند.
اهداف روان درمانی عبارتند از:
- تغییرالگوهای آسیب زای رفتاری
- بهبود احساس ارزشمندی
- حل و فصل تعارض ها
روان درمانی به یاد گرفتن در مورد خودتان کمک می کند. در بعضی از موارد، شما یاد می گیرید که چگونه گذشته را درک کرده و با زمان حال تطبیق دهید. در موارد دیگر شما از آن دسته از پاسخ های تان که مشکلاتی را در زندگی شما ایجاد می کنند، آگاه شده و شیوه های تغییرآنها را یاد می گیرید.
چگونه یک درمانگر انتخاب کنم؟
درمانگرشما باید شخصی باشد که در حضور او احساس آرامش کنید. درمانگر ها شامل افراد زیر هستند:
روان پزشکان، روان شناسان، پرستاران و روان پزشکی، مددکاران اجتماعی و مشاوران آموزش دیده. بسیاری از مردم از اشخاصی که عقیده آنها را می پذیرند، اسامی درمانگران را به دست می آورند. این اشخاص عبارتند از:
- دوستان
- اعضای خانواده
- پزشکان
حتی با وجود کمک گرفتن ازدیگران هم، پیدا کردن یک درمانگر خوب امر بسیار شخصی می باشد. مراقب باشید درمانگران زیادی وجود دارند که صلاحیت کافی برای این کار ندارند. مطمئن باشید شخصی که شما به عنوان یک درمانگر انتخاب می کنید، حتماً دارای مجوزکارباشد و اعتبار کافی برای این امر داشته باشد.
ممکن است که شما قبل ازاین که یک درمانگر انتخاب کنید، با درمانگران زیادی صحبت کنید. هنگامی که با اولین درمانگر ملاقات می کنید، درباره مطالب زیر از او بپرسید:
- حق الزحمه
- نوع درمانی که او برای شما به کار می برد
- مجوز قانونی کار مخصوص درمانگران
به همان اندازه که شما مسائل شخصی خود را برای درمانگر بیان می کنید، انتظار دارید که به همان اندازه هم او در این رابطه با شما صحبت کند. به مسائل زیر با دقت توجه کنید:
- چگونه درمانگر با شما ارتباط برقرار می کند؟
- به چه نحوی شنونده سخنان شماست؟
درجه راحت بودن شما با درمانگر
داشتن مقداری احساس تنش و عصبیت در جلسه اول طبیعی است. اگر درمانگر دارای صفاتی می باشد که فکر می کنید آن صفات نخواهد گذاشت احساسات خود را به راحتی بیان کرده یا به درمانگرتان اعتماد کنید، بهترخواهد بود که درمانگر دیگری انتخاب نمایید.
دراولین جلسه به احساسات خود اعتماد کنید. ازاحساسات خود به عنوان یک راهنما جهت تصمیم گیری در مورد ادامه کار با آن درمانگر یا تغییراو استفاده کنید.
به محض پیدا کردن شخصی که در حضور او احساس آرامش می کنید، ضمن گشودن دریچه های ذهن خود، شرایط را برای اعتماد به درمانگر مهیا کنید. رک و صریح بودن در امر درمان، نکته ای بسیار مهم است.
ازچه نوع روان درمانی استفاده می شود؟
امروزه انواع بسیاری از درمان ها مورد استفاده قرار می گیرد. انواع درمان هایی که متداول تراست، عبارتند از:
*رفتاردرمانی شناختی: درمانگر به شناختن نگرش غیر واقعی تان نسبت به خود، دنیا و آینده کمک می کند. این درمان به شما در تشخیص روش های فکری نادرست کمک می کند. شما الگوهای رفتاری و فکری جدیدی پیدا خواهید کرد که شما را به سوی زندگی سالم تر رهنمون می شود.
*درمان متمرکز بر درمان جو (روان درمانی بی رهنمود):درمانگر به حرف های شما گوش می دهد و به شما در فهمیدن بهتراحساسات کمک می کند.
*روانکاوی: درمانگر با هدف کشف تجارب و احساسات نیمه آگاه و عمیق مربوط به دوران کودکی به شما گوش می دهد. شما معمولاً درمانگرتان را هر هفته چهار بار یا بیشتربرای چندین بار ملاقات کنید.
*روان درمانی پویشی: در این روش درمانگر بدون استفاده از روانکاوی رسمی، احساسات ناخود آگاه شما را به آگاهی آورده و آن را تعبیر و تفسیر می کند. این نوع درمان، اغلب متضمن این است که هر چه به ذهن تان می آید، بگویید. (تداعی آزاد)
پسیکودرام (نقش گذاری روانی):
از این نوع درمان برای بیان احساسات پنهان استفاده می شود. از شما خواسته می شود در نقش مردم مختلفی که در زندگی تان وجود دارند، بازی کنید و خود رابه جای آنان قراردهید. این روش هم می تواند به صورت گروهی انجام شود و هم به صورت دو نفره.
مشاوره زناشویی:
درمانگر زن و شوهر را به بهبودی روابط شان تشویق می کند و به آنها در فائق آمدن بر مشکلات زندگی شان کمک می کند. هر دو نفر (زن و شوهر) برای یاد گرفتن الگوهای رفتاری جدید تلاش می کنند. گاهی اوقات زوج، پیمان یا توافق نامه ای مبنی بر چگونگی تغییر رفتارشان می نویسند.
روان درمانی خانواده:
این شکل روان درمانی به جای توجه به تک تک اعضا، خانواده را به عنوان یک کل مورد توجه قرار می دهد. این روش بر این عقیده استواراست که شخص مشکل دار را جدای از محیط خانوادگی اش نمی توان شناخت. درمانگر بیان آزاد احساسات را بین افراد خانواده تشویق می کند. روان درمانی خانواده اغلب برای خانواده هایی که دارای بچه هایی با مشکلات رفتاری هستند و نیز برای خانواده هایی که با سوء استفاده جنسی، بیماری های خطرناک و سایرحوادث آسیب زا مواجهند، مناسب می باشد.
گروه درمانی (روان درمانی گروهی):
یک گروه حدوداً از هشت نفر که مشکلات یکسانی دارند و به طورمنظم با درمانگر ملاقا می کنند، تشکیل می شود. آنان در مورد مشکلات شان با یکدیگر و با درمانگر مذاکره می کنند. گروه درمانی بیشتر برای مسائل رفتاری مانند مشکلات شخصیتی، استفاده از الکل و مواد مخدر، اختلالات در خوردن و انواع مشخصی از افسردگی کاربرد دارد.
روان درمانی چه مدت وقت می گیرد؟
ممکن است روان درمانی جلسات محدودی وقت بگیرد و یا سالیان زیادی طول بکشد. این مساله بستگی به وسعت مشکلات شما و اهدافی که درمعالجه لحظه به لحظه پیشرفت تان را تشخیص می دهید. شما باید به طورجدی در مورد این که چه مدت تحت درمان باشید، تصمیم بگیرید. شما (نه درمانگر) تصمیماتی که می گیرید، روی زندگی تان تأثیر مهمی دارد.
دکتر بهنام اوحدی*
1- فیلم ها یک رشته الگوهای احساسی ، اندیشه ای و رفتاری را برای بیماران به نمایش می گذارند تا آن ها با این الگوها همذات پنداری نموده و یا از آن ها الهام گیرند و به برطرف شدن مشکلات امیدوار شوند. فیلم ها برای بیماران و مراجعان ، شهامت و جسارت پدید آوردن دگرگونی های بنیادین در زندگی خودشان را به ارمغان می آورند.
2- فیلم ها می توانند در افرادی که نسبت به وجود ، چیستی و چگونگی مشکل روانی – هیجانی و رفتاری شان « بینش » ندارند ، در دست یابی به بینش و نگرش لازم برای آغاز و ادامه ی درمان یاری فراوان رسانند. بیشترین سودی که در روان درمانی و زوج درمانی می توان از فیلم های سینمایی و یا سریال های تلویزیونی جست ، همانا یاری رساندن فراوان بیماران و مراجعان در « رسیدن به بینش (Insight ) » لازم و کافی است. امری که برای پدید آوردن انگیزه و اراده ی آغاز و قاطعیت ادامه ی درمان اهمیت چشمگیر دارد.
3- شباهت های بسیاری بین تماشای فیلم و فرآیند روان کاوی می توان یافت. شاید مهم ترین شباهت ، رویاپردازی آزادانه ی ذهن آدمی هنگام تماشای فیلم باشد. آن چه در تماشای فیلم رخ می دهد ، رها شدن ناخودآگاه ذهن و روان از زنجیرهای واقعیت و پرواز آزادانه ی در همانندسازی و هم ذات پنداری با برخی از شخصیت های فیلم است. تماشای فیلم ها به خوبی می تواند همه ی مفاهیم روان شناختی را مورد ارزیابی و بازبینی قرار دهد.
4- یک دستاورد بسیار سودمند و مهم فیلم درمانی ، « انگ ( استیگما ) زدایی و برچسب برداری » از اختلالات ( بیماری های ) روانی و پدید آوردن « فرهنگ پذیرش و پشتیبانی از بیمار روانی » است. تماشای برخی فیلم ها – هم چون « سوته دلان » ، « ذهن زیبا » ، « هوانورد » ، « به همان خوبی که رخ می دهد » و .... می تواند مردمان را به این باور برساند که اختلالات ( بیماری های ) روانی همانند و همگون بیماری های پیکری هستند. این گونه فیلم ها نشان می دهند که « بهنجاری ( نرمالیتی ) ، مفهومی شگفت انگیز و چالش و کشمکش پذیر است ». در واقع ، با تماشای این فیلم درمی یابیم که « همه ی ما مردمان گیتی ، هر یک به گونه ی خود ، از یک سری دیوانگی های اندکی برخورداریم. دل نگرانی و اضطراب چیزی نیست که ما بتوانیم آن را به طور کامل در خودمان خفه و نابود کنیم ، بلکه بهتر است بدین نکته بیندیشیم که چه گونه با وجود آن خوب زندگی کنیم و سرفراز و کامیاب باشیم ». همه ی فیلم های کمدی ای که واقع بینانه بدین دیوانگی های جمعی ما آدمیان می نگرند و صرفا اختلالات یک آدم نگون بخت را زیر ذره بین نمی گذارند ، می توانند در به چالش کشیدن مفهوم بهنجار ( نرمال ) سودمند واقع شده و مفهوم هنجاری ( نرمیتیو ) را جایگزین آن سازند. بدین گونه ، بیماران دچار اختلالات روان پزشکی از انگ ( استیگما ) پاسداری شده و توانایی کنار آمدن با اختلال خود در زندگی روزمره به دست می آورند.
5- از فیلم ها به خوبی می توان با پدید آوردن پشتوانه ی هیجانی – احساسی ، برای بازسازی خانواده ها پس از رخدادهای ناگوار و دردناک سود برد. با سود جستن از فیلم درمانی می توان نقش ها و برهمکنش های پدر و فرزند را مورد ارزیابی قرار داد و بحث و گفتگو را برای فرزندان و والدین آسان تر کرد.
6- از فیلم ها برای آموزش مفاهیم پیچیده ، همچون چیستی ، روند و درون مایه ی اختلالات روانی – رفتاری و سودمندی دارو درمانی و روان درمانی های گوناگون و نیز درمان های خودیاریگر ، برای نه تنها بیماران ، که همچنین برای دستیاران روانپزشکی ، دانشجویان پزشکی ، روان شناسی ، مشاوره ، روان پرستاری و مددکاری می توان سود جست. از این رو تماشای فیلم هایی که درست و متناسب با مشکلات بیمار و بر پایه ی مفهوم سازی ( کانسپچوالیزیشن ) و جمع بندی ( فرمولاسیون ) آن ها برگزیده شده باشند ، انگیزه ی پیگیری دارو درمانی و روان درمانی را در بیماران پدید آورده و نیرومند تر می سازد. نمایان است که روند و درون مایه ی هیجانی فیلم ها باعث زنده و ملموس شدن مباحث بالینی کلاس ها برای دستیاران و دانشجویان می شود.
7- در فیلم درمانی درمانگر با هیجانات بیمار سر و کار دارد و می تواند این هیجانات را هنگام تماشا یا پس از دیدن فیلم تحلیل کند. هنگام نمایش فیلم ، کنش ها و واکنش هایی در ضمیر ناخودآگاه و نیمه آگاه آدمیان رخ می دهد که به بروز احساساتی مانند خشم و شادی و نمایه هایی چون خنده یا گریه می شود. بدین ترتیب ، برخی احساسات پنهان از ضمیر ناخودآگاه به ضمیر آگاه جریان یافته و تخلیه هیجانی ( « کاتارسیس » ) و رهایی انرژی های روانی انباشته شده را فراهم می آورد. این پدیده برای بیمار آرامش پدید می آورد. ارسطو در کتاب بوطیقا چنین گفته است که « تراژدی باید رحم و ترس را برانگیزد تا تخلیه ی هیجانی ممکن شود ».
8- فیلم های طنز آمیز و کمدی افزون بر تخلیه ی انرژی روانی، سطح افسردگی بیماران را نیز کاهش می دهند. تماشای فیلم های خندهآور بهدلیل کمک به روان شدن جریان خون، برای سلامت قلبی – عروقی آدمی سودمند است. پژوهشگران اشاره داشته اند که برآمد بدست آمده از این کار، با یک دوره ی درمان از طریق مصرف داروهای قلبی و نیز داروهای افسردگی ستیز برابر بوده است. گروه پژوهشگران میگویند خنده در گشاد شدن شریانها تاثیر دارد ، اما پریشانیهای روحی و روانی باعث تنگ شدن شریانها می شوند. خندیدن می تواند توان سامانه ی ایمنی بدن را افزایش بخشیده و اندازه ی هورمون های استرس را کاهش دهد. در حالی که گریه و مویه کردن پیام رسان های لئوسین – انکفالین را آزاد می کند که بهبود و تسکین دهنده ی درد هستند. گریه اندازه ی پرولاکتین را نیز افزایش می دهد که هورمونی ست که در طی استرس آزاد می شود و افزایش آن سبب پدید آمدن مشکلات و اختلالات جنسی و زناشویی می شود. پس پیدا و هویداست که آدمی تا اندازه ی ممکن باید از گریه بگریزد و به خنده و خوشی و شادمانی رو آورد.
9- « سینما درمانی پاپ کورنی » بنا به تعبیر دکتر برژیت وولز در کتاب « کتاب عملی سینما درمانی : راهنمای خودیاوری برای سود جستن از فیلم های سینمایی برای بهبود و رشد » ، به تماشای یک فیلم ، تنها برای رهایی از زیر بار تنش و فشار هیجان ها و اندیشه های خودکار منفی اشاره می کند.
10-فیلم درمانی شیوه ای بسیار سودمند برای به چنگ آوردن موضوعات حساس زندگی پیشین و کنونی مراجعان و راه آسانی برای رفتن سر اصل موضوع و پرداختن به نکات مهم زندگی زناشویی همسران است. آغاز نمودن زوج درمانی با بحث درباره ی مشکلات بنیادین کاراکترهای یک فیلم از رویارویی ساختن ( کانفرانتیشن ) سرراست مراجع بسیار آسان تر و در موارد فراوانی سودمندتر است. برای مردمانی که بینش و آگاهی چندانی به خواست ها ، اندیشه ها ( افکار ) و احساس های خود ندارند ، فیلم ها به روند دست یافتن به بینش و خودآگاهی شتاب می بخشند و یا دست کم دریچه ای برای نگاه کردن بدان ها می گشایند.
روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی تهران: برگزاری نخستین همایش رسانه، اعتیاد و سلامت اجتماعی در معاونت بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی تهران در نوع خود قابل توجه بود.
عنوان فیلم: به خاطر پونه
کارگردان: هاتف علیمردانی
خلاصه داستان: حدود 5 سال است که مجید و پونه با هم ازدواج کردهاند و زندگی میکنند. مجید، به موادمخدر اعتیاد دارد. از طرفی هم تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی و... روزبهروز اختلافاتی را بین آنها به وجود میآورد که مجید را درگیر میکند.
بازیگران: هانیه توسلی، فرهاد اصلانی و...
اعتیاد به عنوان یک معضل اجتماعی از سالهای دور مورد توجه سینمای ایران قرار گرفته است. این بلای خانمانسوز هر بار با چهرهای جدید سراغ جوانان میرود و همین نکته موجب میشود فیلمهای ساختهشده در این نکته نیز شباهت زیادی با هم نداشته باشند. اعتیاد مدرن در مقایسه با اعتیاد سنتی الزامات و مصیبتهای خاص خودش را دارد و طبعا عناصر فیلمهای جدید نیز باید متفاوت از قبل باشد. در فیلم «به خاطر پونه» این نکته رعایت شده و به عنوان مثال میبینیم مجید شباهتی با معتادان کلیشهای سینما و تلویزیون ندارد. او آدمی فربه و تنومند است که سرحال و قبراق به نظر میرسد. باور عامیانه درباره اعتیاد این است که معتادان با کاهش وزنی جدی مواجه میشوند اما فیلم نشان میدهد اعتیاد الزاما به لاغری منجر نمیشود.
در این اثر اعتیاد مجید یکی از دلایل بروز بحرانهای خانوادگی در زندگی زوج میانسال معرفی میشود. روایت «به خاطر پونه» تاثیرات اعتیاد را در 2 محور «ناتوانی جنسی» و «توهم» بررسی میکند. البته قصه روی این 2 مساله خیلی متمرکز نمیشود و با اشارهای کوتاه از ماجرا گذر میکند. در حالی که کارگردان میتوانست با تاکید بیشتری این 2 مساله جذاب و بااهمیت را زیر ذرهبین ببرد. درباره نپرداختن به سردمزاجی مجید، میتوانیم بهانه ممیزی و خطقرمزها را بپذیریم، اما این بهانه درباره مساله توهم پذیرفتنی نیست. کاهش میل جنسی مجید در قالب یک دیالوگ بیان میشود. آنجا که پونه به او میگوید: «صبحها که از خواب بیدار میشم تو را نمیبینم، شب روتو از من برمیگردونی و...» یا این مکالمه:
پونه: چند وقته مثل خواهر و برادر زندگی میکنیم؟
مجید: نه اینکه تو خودت رو درست کردهای و رفتارت رو تغییر دادی؟
از این مکالمه مشخص میشود پونه و مجید رابطه جنسی موفقی با یکدیگر ندارند و علت آن هم به سردمزاجی مجید، عدم درک متقابل و سست بودن روابط عاطفی آنها با یکدیگر برمیگردد. ولی فیلمنامه روی این وجه داستان خیلی توقف نمیکند و به جایش مساله «توهم» مجید را عامل اختلافات آنها میداند. مجید به همسرش بدبین است و تصور میکند او با مرد دیگری ارتباط دارد. از لحظهای که پای معلم فتوشاپ به خانه مجید باز میشود، شک و وسوسه بیشتر سراغش میآید و بیتابتر میشود. این تردید را در چند جا میتوان به اعتیاد مجید نسبت داد ولی در بقیه موارد شک او ناشی از تفکرات سنتیاش است. مثلا در سکانسی که مجید سایهای را روی دیوار مشاهده میکند یا جایی که فکر میکند پونه استادش را از پنجره فراری داده است و...
اما در بقیه موارد مجید به خاطر اختلاف فرهنگیای که با همسرش دارد با او دچار چالش میشود. کارگردان فیلم (هاتف علیمردانی) در یکی از مصاحبههایش گفته: «فیلم من درباره اعتیاد است نه خیانت». در حالی که با بررسی فیلم درمییابیم در بیشتر لحظات مضمون خیانت و اختلافات فرهنگی دو طرف برجسته شده است نه اعتیاد. شخصیتها و کنشهایی که در فیلمنامه طراحی شدهاند همگی در خدمت انتقال این مفهوم هستند که دنیای مجید و پونه با هم متفاوت است و این دو حرف مشترکی با یکدیگر ندارند. مادران مجید و پونه از لحاظ سطح سواد، جایگاه اجتماعی، ارتباط با دیگران، نحوه پوشش و سبک زندگی زمین تا آسمان با یکدیگر فرق دارند. همانطور که خواهران این 2 نفر از 2 جنس متفاوت هستند.
اتفاقات روایت نیز بیشتر حول محور تفاوتهای فرهنگی 2 نفر میچرخند و مدام بر این مطلب تاکید میکنند که ازدواج این دو از ابتدا اشتباه بوده است. اگر قصه کدها و نشانههای بیشتری از اعتیاد مجید ارائه میداد میتوانستیم بپذیریم داریم فیلمیدرباره «اعتیاد» میبینیم.
اگر سکانسهای اعتیاد محور فیلم محدود به چند صحنه حضور مجید در کمپ ترک اعتیاد و چند دیالوگ اعتراضآمیز پونه میشود، یکی از سکانسهای مهم فیلم جایی است که مجید مواد مخدر را داخل چاه توالت فرنگی پرتاب میکند و چند لحظه بعد پشیمان میشود. اگر تعداد این سکانسها بیشتر میشد، پذیرفتن ادعای کارگردان مبتنی بر اعتیاد محور بودن فیلم راحتتر بود. در این فیلم دوستان معتاد مجید را نمیبینیم، نمیدانیم او چگونه موادش را تهیه میکند؟ میزان مصرفش چقدر است؟ چقدر درد میکشد و چگونه با آن کنار میآید؟ چطور به این راه کشیده شده و چه تلاشهایی برای ترک انجام داده است؟ و...
فیلمهای چند سال اخیر مثل خونبازی (رخشان بنیاعتماد)، مرهم (علیرضا داوودنژاد) و سنتوری (داریوش مهرجویی) مضمون اعتیاد را با دقت و تمرکز بیشتری به تصویر کشیدهاند، اما در فیلم «به خاطر پونه» اعتیاد حضوری سایهوار دارد و در درامپردازی خیلی به آن توجهی نمیشود.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
کتاب درمانی:
اگرچه این مفهوم طیف گسترده ای از کاربری ها را در بر می گیرد، در این بخش ما تنها به کاربری آن در گستره کودکان و نوجوانان در بحران می پردازیم: زمانی که کودکان و نوجوانان با مشکلات اجتماعی، احساسی یا شخصی رو به رو هستند و نیاز به کتاب درمانی دارند.
متخصصین رشد و پرورش کودکان، بارها، کتاب درمانی را برای مواردی که کودکان در فشارهای روحی مانند بستری بودن در بیمارستان، از دست دادن دوست و جدایی والدین، یا در شرایط جنگ و رخداد های طبیعی همچون سیل و زلزله قرار می گیرند، توصیه کردهاند. ادبیات میتواند کودکان را در درک عواطف خود، همذاتپنداری با شخصیتهایی که احساسهای مشابه را تجربه میکنند و نیز کسب بینشی نوین نسبت به چگونگی برخورد دیگران با همان مشکلات، یاری رساند.کتاب میتواند نقشی همچون آینه را برای کودکان بازی کند؛ به این معنا که بازتابدهندهی ویژگیهای ظاهری، روابط، احساسها، اندیشههای آنها در پیرامونشان باشد. همچنین کتاب میتواند چون پنجرهای رو به جهان باشد که کودکان را به نگاه فراتری از خود و پیرامونشان دعوت کند تا با شخصیتها و شرایط پیوند برقرار نمایند.
ادبیات به چهار شیوه در رشد عاطفی کودکان سهیم میشود:
نخست،
ادبیات به کودکان ثابت میکند که در بسیاری از احساسها مانند دیگران
هستند و این که بروز این احساسها و عواطف در آنها امری عادی و طبیعی
است.
دوم، ادبیات، هرگونه احساس را از نقطهنظرهای گوناگون به بررسی میگیرد و
تصویری کامل از آن به دست میدهد و برپایهی اصولی، آن احساس ویژه را
شناسایی میکند.
سوم، کنشهای شخصیتهای گوناگون نقطهنظرهایی را برای شیوههای برخورد با عواطفی ویژه ارائه میدهد.
چهارم، ادبیات به روشنی نشان میدهد که هر فرد عواطف گوناگونی را تجربه
میکند و دیگر این که این عواطف گاهی در تضاد و کشمکش با یکدیگر قرار
میگیرند.
کودکان هنگام کتاب درمانی سه فرایند را تجربه می کنند: فرایند همانند سازی، فرایند پالایش روانی و فرایند بینش درون.
از آن جا که کودکان و نوجوانان در بیشتر موارد خود را به جای شخصیت های
کتاب یا قهرمان های اصلی داستان می گذارند، چنانچه در پروژه های کتاب
درمانی، کتاب های مناسبی گزینش شوند، همانند سازی به آن ها کمک می کند تا
مشکلات خود را شناسایی کنند و هنگامی که در می یابند در رویارویی با این
گونه مشکلات تنها نیستند، احساس آرامش و امنیت می کنند و از تنهایی و
تشویش آن ها کاسته می شود. زمانی که این همانند سازی صورت گرفت، فرایند
پالایش روانی نیز انجام می شود. کودک و نوجوان از جنبه احساسی در گیر
داستان می شود و می تواند احساسات خود را در شرایطی امن بروز دهد. با
همانند سازی و پالایش روانی، کودک و نوجوان برای تجزیه و تحلیل مشکلات خود
توانمندتر می شود. این گونه تحلیل ها سبب افزایش آگاهی و در ک عمیق تر آن
ها از خود و ارتباط با دیگران می شود. این خود آگاهی کودک و نوجوان را قادر
می سازد تا دریافت های خود را از رخدادها دگرگون کند و رفتارهایش را بهبود
بخشد.
کتاب درمانی می تواند به شکل انفرادی و یا گروهی انجام شود. در کتاب درمانی های انفرادی، کتابی برای یک فرد خاص با یک نیاز ویژه برگزیده می شود. آن کودک یا نوجوان خاص می تواند کتاب را خود بخواند یا برایش خوانده شود. فعالیت هایی که پس از خواندن کتاب طراحی شده اند به شکل انفرادی با آن کودک و یا نوجوان انجام شود. کودک و یا نوجوان درباره آن کتاب با آموزگار، کتابدار و یا هر فرد بزرگسال که با او کار می کند، می تواند گفت و گو کند، گزارشی درباره داستان بنویسد و یا احساسات خود را به شکل هنر نقاشی یا هر گونه دیگر از هنر بیان کند. در این پروسه کودک و نوجوان از فشار های احساسی رها می شود و در ضمن با تحلیل ارزش های اخلاقی و برانگیخته شدن تفکر انتقادی در او، بر خود آگاهی او افزوده می شود و می تواند ارزیابی های شخصی و اجتماعی خود را بهبود بخشد. نتیجه آن خواهد شد که او رفتارش را بهبود بخشد و بتواند موضوع های مهم زندگی را درک کند.
در کتاب درمانی های گروهی، کودکان و نوجوانان داستانی را بلند می خوانند یا برایشان کتابی خوانده می شود. گفت و گوی گروهی و فعالیت های جمعی در پی این خواندن انجام می شود. آن ها در این بحث ها در می یابند که تنها نیستند و می توانند مشکلات خود را با دیگران سهیم شوند.
اگرچه کتاب درمانی برای حل مشکلات کودکان در بحران است، اما تنها به این موارد محدود نمی شود. به طور کلی ادبیاتی که زندگی کودکان را بازتاب می دهد، می تواند کودکان را در حل مشکلات و ناشناخته های زندگی خود یاری دهد.
گام های کتاب درمانی:
شناسایی نیازهای کودکان و نوجوانان مورد هدف
گزینش مواد مناسب
طراحی فضا و زمان نشست ها (از پیش مخاطبان را درباره چگونگی گرداندن جلسه آگاه کنید).
طراحی فعالیت های پس از کتاب خوانی
گفت و گو درباره داستان یا کتاب
نوشتن درباره کتاب یا داستان، نقاشی و اجرای نمایش
برانگیختن کودکان برای فعالیت ها بیشتر (پرسش های بیشتر درباره موضوع کتاب یا داستان).
اختصاص زمان استراحتی به کودکان – دادن فرصتی برای واکنش آن ها به داستان
معرفی فعالیت های بیشتر:
بازگویی دوباره داستان
گفت و گوی عمیق تر درباره داستان (برای نمونه می توان درباره کارهای درست
و غلط شخصیت های اصلی، ضعف و قوت آن ها، درباره اصول اخلاقی و قوانین
بیشتر گفت و گو کرد).
فعالیت های هنری (صحنه هایی از داستان را تصویرگری کنند، با استفاده از کلاژ عکس و روزنامه تصویرهایی از داستان را بازنمایی کنند).
نوشتن خلاق (برای نمونه داستان را به شکل دیگری بازنویسی کنند، تصمیم های شخصیت های داستان را تجزیه و تحلیل کنند).
نمایش خلاق (نقش بازی کنند، و یا با ساختن عروسک های داستان، آن را به شکل نمایش عروسکی اجرا کنند).
برگردان:
زهره قایینی
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
جنگیر و پس از آن کابوس خیابان الم پس از فیلم درخشش بیشترین بازخورد فیزیکی از جانب تماشاچیان را داشت و موجب افزایش بیش از 26 درصدی ضربان قلب تماشاچیان میشد.
ترسناکترین صحنهها براساس تشخیص درصد افزایش میزان ضربان قلب تماشاچیان در هر صحنه و مقایسه این میزان با ضربان قلب تماشاچیان دیگر فیلمها تعیین میشد. میانگین افزایش ضربان قلب تماشاچیان در این آزمایش 25.3 درصد بوده است.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
فریماه فرجامی؛ تیغ و ابریشم، متولد ۱۳۳۰
با ساخت فیلم «تیغ و ابریشم» کاراکتر زن معتاد به شکلی جدی وارد سینمای
ایران شد و فریماه فرجانی، نقش زنی معتاد را که سرخورده از برآورده نشدن
رؤیاهایش در آن سوی مرزها به اعتیاد کشیده شده است به خوبی در این اثر ایفا
می کند. چهره مغموم و خاص فرجامی همراه با کارگردانی مسعود کیمیایی که خود
پیش از آن یکی از ماندنی ترین شخصیت های معتاد در سینمای ایران را
پرورانده بود (با بازی بهروز وثوقی در نقش سید در فیلم تحسین شده «گوزن
ها») به یک بازی بیرونی کنترل شده برای نمایش رنج دیدگی این زن تبدیل شد؛
رنج دیدگی باورپذیری که راهی جز خودکشی برایش باقی نگذاشت.
فرزاد مؤتمن درباره این نقش می گوید:
فرزاد مؤتمن که هنوز بسیاری از افراد فیلم «شب های روشن» او را به یاد
دارند در مورد بازی خانم فرجامی در این فیلم می گوید: «تیغ و ابریشم، خاطره
بسیار دوری است. من این فیلم را در همان سال های ۶۴، ۶۵ دیدم و پس از آن
دیگر موقعیت بازبینی اش را پیدا نکردم اما هنوز به خاطر دارم که در آن دوره
وقتی فیلم را می دیدم بازی فریماه فرجامی یکی از نقاط قوت فیلم به نظر می
رسید زیرا تصویری خیلی باورپذیر و ملموس را از یک زن معتاد ارائه می داد.
شاید در خوب بودن کار خانم فرجامی ذکر همین نکته کافی باشد که بگویم بعد از
گذشت این همه سال وقتی درباره کارکترهای معتاد فکر می کنم، یکی تصویر
فریماه فرجامی به ذهنم می آید و یکی بهروز وثوقی در فیلم گوزن ها».
پانته آ بهرام؛ مسافر، متولد ۱۳۴۸
یکی از پرمخاطب ترین سریال های تلویزیون چه در زمان خودش و چه در سال های
پس از آن، «مسافر» بود؛ اثری که به لحاظ داستانی و بازی بازیگرانش توانسته
هنوز هم در یاد و خاطر ایرانیان بماند. «مسافر» به دلیل بازی خاص پانته آ
بهرام در نقش یک دختر معتاد به نام منیژه و لحن و ادای دیالوگ، جایگاه
متفاوتی در میان کارهای او دارد. بهرام در این سریال چهره جدیدی از یک زن
معتاد را که به خاطر اعتیادش همه چیز را از دست می دهد، ارائه کرد. او که
در این سریال با ابوالفضل پورعرب همبازی بود، در بسیاری از مواقع بازی
همسطح و در پاره ای موارد بالاتر از او را به نمایش گذاشت. بهرام در آن سال
ها چهره جدیدی در تلویزیون بود و همین امر هم به او کمک کرد تا نقشش را
برای بیننده باور پذیر کند.
مهران احمدی درباره این نقش می گوید:
مهران احمدی که در چندین اثر با پانته آ بهرام همکار بوده در مورد ایفای
نقش اش در سریال «مسافر» می گوید: «خانم بهرام در سریال «مسافر» مانند
همیشه از عهده ایفای نقش شان به خوبی برآمدند و یکی از نوابغ بازیگری
هستند. به نظرم یکی از بهترین نقش های فرد معتاد را خانم بهرام در این اثر،
ایفا کرده اند. نمی دانم بگویم متاسفانه یا خوشبختانه اما اکثر بازیگران
خانم ما به کارکتری که می خواهند بازی کنند، خیلی اهمیت می دهند و پذیرای
هر نقشی نیستند. وقتی قرار است شما نقش یک فرد معتاد را ایفا کنید، طبیعی
است که چهره تان دستخوش تغییرات زیادی می شود و زیبایی اش را از دست می دهد
و به همین دلیل همه خانم ها چنین نقشی را نمی پذیرند. اما خانم بهرام از
جمله بازیگرانی است که برای رسیدن به نقش اش و ملموس کردن آن برای مخاطب از
هیچ تلاشی دریغ نمی کند و در مسافر هم دیدیم که چنین اتفاقی رخ داد. در
کنار اینکه فراموش نکنید بازی کردن در نقش یک فرد معتاد بسیار سخت است زیرا
باید مراقب باشید که تبدیل به تیپ و کلیشه نشوید. خانم بهرام در این کار
یکی از غیر کلیشه ای ترین نقش ها را ایفا کرد. من ۲ نقش معتاد را هرگز
فراموش نمی کنم؛ یکی نقش خانم بهرام در سریال «مسافر» و دیگری نقش باران
کوثری در فیلم «خون بازی»؛ این دو بی نظیرند».
ستاره اسکندری، داستان یک شهر، مرگ تدریجی یک رؤیا، متولد ۱۳۵۰
یکی از بهترین بازی های ستاره اسکندری در سال ۷۸ و زمانی بود که در یکی از
اپیزودهای مجموعه «داستان یک شهر» نقش دختر معتادی را بازی کرد که پدرش در
سن پایین او را به اجبار به عقد مردی میانسال و معتاد درآورده بود. اصغر
فرهادی زمانی این قصه را می سازد که تا پیش از آن هنوز تصویری از یک زن
معتاد در تلویزیون نشان داده نشده بود. اما این کارگردان موفق می شود یکی
از بهترین بازی ها را از اسکندری در این نقش بگیرد؛ نقشی که اگرچه کوتاه
بود اما در ذهن بسیاری ماندگار شد. ستاره یک بار دیگر نیز در مجموعه «مرگ
تدریجی یک رؤیا» به کارگردانی فریدون جیرانی نقش یک زن معتاد را به خوبی به
تصویر می کشد و با اینکه غالبا تا پیش از آن نقش های مثبتی را ایفا کرده
اما شخصیت منفی ساناز را خیلی خوب به مخاطب معرفی می کند.
ستاره اسکندری درباره این نقش می گوید:
خود اسکندری هم این نقش ها را به خوبی به یاد دارد و در خصوص نقشی که در
«داستان یک شهر» ایفا کرده، می گوید:«زمانی که من این نقش را بازی کردم در
تلویزیون به این شکل به موضوع و حضور یک زن معتاد پرداخته نشده بود و به
همین دلیل این نقش را خیلی دوست داشتم. بسیاری این تصور را داشتند که
تصاویر فیلم، مستند است. در مورد «مرگ تدریجی یک رؤیا» هم باید بگویم همیشه
دوست دارم نقش های متفاوتی را ایفا کنم. ممکن است در نگاه کلی نقش هایم
تفاوت چندانی با هم نداشته باشند، اما در جزئیات از هم فاصله دارند. من
تجربه بازی با لهجه های متعدد و آدم هایی در طبقات اجتماعی مختلف را دارم و
مثبت یا منفی بودن شخصیت ها برایم خیلی فرقی ندارد».
باران کوثری؛ خون بازی، متولد ۱۳۶۴
بدون شک یکی از بهترین نقش هایی که تا به امروز باران کوثری ایفا کرده
است، در فیلم سینمایی «خون بازی» به کارگردانی مادرش، رخشان بنی اعتماد
بوده است. باران در این فیلم نقش سارا، دختر معتادی را بازی می کند که قرار
است نامزدش برای ازدواج با او از کانادا بازگردد. مادر سارا که بیتا فرهی
نقش اش را ایفا می کند، سعی دارد او را با خود به شمال ببرد تا مصرف مواد
مخدر را ترک کند. شاید نقش سارا در «خون بازی» از آن نقش هایی است که هر
بازیگری دوست دارد آن را برای یک بار هم که شده، تجربه کند. شخصیت سارا در
این فیلم ضد همه کلیشه هایی بود که در سینمای ایران تا به آن روز از یک شخص
معتاد به تصویر کشیده شده؛ تصویری جدید اما واقعی و باورپذیر که کوثری به
خوبی از عهده ایفای آن برآمد.
مهران احمدی درباره این نقش می گوید:
مهران احمدی که سابقه همکاری با باران کوثری را نیز دارد، می گوید: «یکی
از ماندگارترین نقش هایی که این بازیگر ایفا کرده در فیلم «خون بازی» است.
به نظرم تمامی خصایصی که خانم پانته آ بهرام در «مسافر» داشتند، خانم کوثری
نیز در فیلم «خون بازی» از خودشان نشان دادند. خانم کوثری جزو آن دسته
بازیگرانی است که وقتی نقشی را می پذیرد، ساعت ها و روزها برایش زمان می
گذارد و با آن شخصیت به اصطلاح قاطی می شود و بی اهمیت از کنار آن عبور نمی
کند تا شخصیتی را که قرار است نقش اش را ایفا کند، برای مخاطب باورپذیر
کند. شخصیت سارا در «خون بازی» به خاطر روحی که خانم کوثری به آن داده بود،
کاملا برای مخاطب به شکل ملموس درآمده بود. در کنار اینکه کلیشه ای نبود و
تماشاگر می توانست باورش کند».
طناز طباطبایی؛ مرهم، متولد ۱۳۶۲
طناز طباطبایی از آن دسته بازیگرانی است که کم کار می کند اما در انتخاب
نقش هایش همیشه وسواس زیادی به خرج می دهد و نمی توانید نمونه ای از
کارهایش را ببینید و به توانایی اش در بازیگری خرده بگیرید. یقینا یکی از
ماندگارترین آثاری که در کارنامه کاری طناز برای همیشه پررنگ می ماند، فیلم
«مرهم» است که علیرضا داودنژاد آن را کارگردانی کرده و از دریچه ای نو به
معضل اعتیاد پرداخته است. طباطبایی در این فیلم نقش یک دختر معتاد را بازی
می کند که خانواده ای سنتی دارد؛ خانواده ای که هیچ گاه نتوانسته با آن
ارتباط برقرار کند و تنها مادربزرگ پیرش به رغم سن بالایی که دارد می تواند
او را درک کند. نقشی که طباطبایی در این فیلم بازی می کند در کنار ضد
کلیشه بودنش توانایی این بازیگر جوان را نیز به تصویر می کشد.
طناز طباطبایی درباره این نقش می گوید:
طناز طباطبایی به خوبی نقش زیبایی را که در «مرهم» به تصویر کشیده در خاطر
دارد و در این باره می گوید: «من همیشه به ایفای نقش هایی که بیانگر
معضلات اجتماعی است، علاقه مندم و به نظرم نقش های جذابی می آیند. اعتیاد
نیز یکی از این معضلات است که شخص نادانسته به آن مبتلا می شود و فکر می
کنم وظیفه من و سایر سینماگران است که با استفاده از موقعیت کاری مان پیش
آگاهی هایی در این زمینه به افراد بدهیم. اینکه بدانند اگر به اعتیاد مبتلا
شوند چه آینده ای انتظارشان را می کشد. من در «مرهم» نقش معتادی را بازی
کرده ام که اعتیادش به دراگ های مخدر نیست بلکه دراگ محرک مصرف می کند؛
چیزی که این روزها در بین افراد معتاد بیشتر شاهدش هستیم و این خوش بینی در
ذهن اشخاص شکل گرفته که دراگ های محرک مانند دراگ های مخدر آسیب رسان و
اعتیادآور نیستند در حالی که تحقیقات ثابت کرده اند دراگ های محرک به خاطر
آسیب هایی که به روان افراد می رساند، مضرتر هستند و فرد را بیشتر درگیر
خودشان می کنند.
اما متاسفانه این آگاهی وجود ندارد و بسیاری از جوانان ما درگیر این مسئله می شوند. نمی دانم گفتن این حرف صحیح است یا نه اما گاهی پیش می آید که برخی از ما به خاطر بی انگیزگی، بی هدفی و بی برنامگی برای آینده مان دچار ناامیدی می شویم و فکر می کنیم با مصرف مواد مخدر یا محرک، حتی اگر شده به شکل تفریحی و مقطعی می توانیم مشکلات مان را حل و فصل کنیم در حالی که این کار خودش یک مشکل بر مشکلات ما اضافه می کند».
بهاره افشاری؛ تسویه حساب، متولد ۱۳۶۳
از زمانی که بهاره افشاری پا به دنیای بازیگری گذاشته، تقریبا توانسته
ازعهده ایفای تمام نقش هایش به خوبی برآید و یکی از این بهترین کارهایش
فیلم «تسویه حساب» تهمینه میلانی است. افشاری در این فیلم نقش لیلا، دختر
معتادی را بازی می کند که از کودکی به خاطر محیطی که در آن رشد کرده رو به
سیگار و اعتیاد آورده و در سن جوانی با دنیایی از مشکلات و سختی روبه روست
اما آنچه جالب توجه است این است که او در حالی شخصیت یک فرد معتاد را برای
مخاطبش باورپذیر می کند که در زندگی روزانه حتی با کشیدن سیگار هم بیگانه
است.
بهاره افشاری درباره این نقش می گوید:
بازیگر نقش لیلا در خصوص روزهایی که فیلمبرداری «تسویه حساب» را پشت سر می
گذاشت، می گوید: «این کار اولین کار سینمایی ام بود و از مدیوم سینما
شناخت چندانی نداشتم. شخصیت لیلا مابازای خارجی داشت و خانم میلانی از این
شخصیت ایده گرفته و یک مصاحبه و فیلم مستندی نیز در مورد این شخصیت داشتند و
خیلی دقیق و ظریف آن را می شناختند و تمام اطلاعات را در مورد زندگی این
فرد به من دادند. اما موضوعی که برای من کمی سخت بود این بود که باید در
تمام طول فیلم سیگار می کشیدم در حالی که قبل از آن اصلا تجربه سیگار کشیدن
را نداشتم و باید این کار را به شکل حرفه ای هم انجام می دادم تا مخاطب
باور کند لیلا، دختری است که از ۹ سالگی این کار را شروع کرده و به همین
خاطر هم وقتی برخی از دوستان فیلم را دیدند، متوجه شده بودند که من اصلا
این کار را بلد نیستم!
در کل بیشتر از اینکه من تلاشی کنم، خانم میلانی زحمت زیادی برای نزدیک شدنم به شخصیت لیلا کشیدند. من از یک ماه قبل فیلمبرداری، هر روز بعدازظهر به منزل خانم میلانی می رفتم و با ایشان تمرین می کردم. اما مشکل ترین جای کار ۲ سکانس بود که با تدبیر خانم میلانی و اینکه هر دو را در یک روز فیلمبرداری کردند، راحت تر توانستم از عهده اش برآیم؛ یکی سکانسی بود که با خانم لادن مستوفی دعوا می کردم و باید کل گذشته ام را برای مخاطب می گفتم و دیگری سکانسی است که مربوط به خانه سالمندان می شود؛ زمانی که به دیدار مادرم می روم. این دو از برایم سخت تر از بقیه کار بود».
خاطره حاتمی؛ در امتداد شهر، متولد ۱۳۶۲
یکی از نقش های متفاوتی که خاطره حاتمی در این سال ها ایفا کرده در فیلم
«در امتداد شهر» به کارگردانی علی عطشانی است. حاتمی در این فیلم نقش یک
دختر معتاد را بازی می کند که البته به دلیل ممیزی قسمت های زیادی از آن از
فیلم بیرون آورده شده است.
خاطره حاتمی در این باره می گوید:
خاطره در خصوص نگاهش به موضوع اعتیاد می گوید: «اعتیاد مسئله بزرگ و مهمی
است و متاسفانه این روزها در کشورمان خیلی رشد کرده؛ رشدی که نمی توانم
درکش کنم و خیلی برایم جای سؤال دارد. مسئله اعتیاد همیشه مرا درگیر خودش
کرده و وقتی یک فرد معتاد را در خیابان می بینم، واقعا ناراحت می شوم. جای
تاسف است که با معضل اعتیاد هم مانند ایدز برخورد می کنند. منظورم این است
که به این دو مشکل اصلا توجهی نمی شود. انگار اصلا این مشکلات در جامعه
وجود ندارند. به عنوان یک بازیگر همیشه دوست داشتم نقش یک فرد معتاد را
بازی کنم و اصلا خودم فرصت این کار را در فیلم «در امتداد شهر» به وجود
آوردم. آقای عطشانی در نظر داشتند هر کس در جای خودش بازی کند ولی هنگامی
که فیلمنامه را می خواندم متوجه شدم به خاطر نقشی که دارم باید زیر چشم
هایم کبود باشد به همین خاطر هم به آقای عطشانی پیشنهاد دادم این فرد یا
نقش آدم معتاد را داشته باشد یا بیمار را و ایشان اجازه دادند که من نقش
آدم معتاد را بازی کنم و آقای محسنی هم زحمت کشیدند و مونولوگ خیلی خوبی
برای من نوشتند که متاسفانه تمام آن سکانس را از فیلم درآوردند و منولوگی
که می گفتم حذف شد.
به این دلیل که من در حال سیگار کشیدن بودم. به نظرم این از ممیزی های آزاردهنده است چون به هر حال برای نشان دادن یک فرد معتاد باید المانی وجود داشته باشد! ناراحتی من از این بود که برای آن یک سکانس زحمت زیادی کشیده بودم».
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.