چرا به رابطه ای که بیمار است ادامه می دهید؟
شاید هیچ کس به اندازه خود شما این مسأله را درک نکند که چقدر رابطهای که در آن قرار گرفتهاید بیمار و پر مسأله است. بارها تصمیم به جدایی و ترک خانه گرفتهاید اما نتوانستهاید قدمی تغییر ایجاد کنید و پای حرف خودتان بایستید. گویا در یک چرخه معیوب تهدید، تنش، درگیری و تلاش دوباره برای ادامه زندگی گیر افتادهاید و نمیتوانید قدمی برای بهبود آن بردارید. واقعیت این است که بیعملی یا ناتوانی در گرفتن یک تصمیم درست فقط باعث میشود که دچار افسردگی و احساس ناامنی، تنهایی و بیثباتی شوید.
یک ارتباط اجباری بدون عشق، دلبستگی و حمایت
را ادامه میدهید بدون آنکه بتوانید رهایش کنید.
چرا خودتان را مجبور میکنید این رابطه را همچنان حفظ کنید درحالی که
سلامت روانی و جسمی شما و همسرتان را به خطر میاندازد؟
دلایل زیادی وجود دارند اما
بسیاری از این دلایل انگیزههایی جدی برای حفظ حیات این رابطه نیستند. نخستین گام
برای اینکه موقعیت خودتان را بهتر درک کنید این است که بفهمید «چرا» نمیتوانید
رها کنید در حالی که انگیزههای بهتری برای پایان یک رابطه بیمار و شروع یک زندگی
بهتر برایتان وجود دارد.
یکی از
دلایل ادامه رابطه میتواند این باشد که احساس میکنید پیر شدهاید و اگر این
ارتباط را تمام کنید ممکن نیست فرد مناسب دیگری پیدا کنید. زمان برایتان سریع میگذرد
و فرصتهایتان محدود است. حتی ممکن است خیال کنید کنار آمدن با مشکلات همین زندگی
بهتر از شروع کردن یک رابطه تازه با یک فرد جدید است.هیچ کدام از این دلایل برای
ماندن در ارتباطی که از اساس ویران است دلایل منطقی و خوبی نیستند. رابطه زناشویی
خراب با افزایش سن بهتر نمیشود. علاوه بر این یکی از دلایل رایج و مهم ماندن در
رابطه ترس از تنهایی است. اغلب افراد نمیدانند که شدت و میزان درد تنهایی بسیار
کمتر از درد تنشها و نگرانیها و اضطرابهای شما در کنار یک شریک بد است. دلیل
عمدهای که بسیاری از زنها را وادار به حفظ رابطه بیمار میکند مشکلات عرفی و
تبعات نامطلوب جدایی است، جدایی شما برایتان دردسرهای اجتماعی زیادی خواهد داشت.
واقعیت این است که با جدایی محدودیتهای زیادی برایتان فراهم میشود که عادلانه و
بحق نیستند اما شما باید همه چیز را بسنجید.
بجز اینها ممکن است ترک همسرتان شما را دچار احساس گناه کند. شما میخواهید این ارتباط را تمام کنید و میدانید ادامه آن برای هیچکدام از شما درست نیست اما عواطف شما نسبت به همین فردی که درکنارش خوشحال نیستید سد راه شماست. او از دست خواهد رفت و شما نمیخواهید به او آسیبی بزنید؛ حتی فراتر از این ممکن است نگران باشید او نتواند فرد دیگری را برای زندگیش پیدا کند. ممکن است افسرده باشد یا به خاطر اختلال روانی خاصی که دارد خودکشی کند. اگرچه این دلایل برای بازسازی رابطه و تلاش شما برای بهتر کردن شرایط زندگی هردوی شما منطقی هستند اما اگر امیدی برای بهبود رابطه وجود ندارد و اوضاع بدتراز قبل میشود نمیتوانید آنها را دلایل موجهی بدانید.
از سوی
دیگر اگرچه ارتباط شما از جنبههای مختلفی پرمسأله است اما از جنبه دیگری کار شما
را راحت کرده است. اگرچه او شما را تحقیر میکند، اعتیاد دارد، گاهی کتک کاری میکند،
بارها به شما خیانت کرده اما پولدار است، پدر یا مادر فرزندانتان است و به همین
دلیل نمیخواهید این شرایط را تغییر بدهید. واقعیت اما این است که آسیبهای روحی
ناشی از این ارتباط هرگز با منافع آن برابری نمیکند و تنها خود شما میتوانید
صادقانه به چنین چیزی جواب بدهید.
در نهایت این تصمیمی است که باید بگیرید. به خودتان فکر کنید و صادقانه شرایط را ارزیابی کنید تا انگیزههای واقعی تری برای ادامه رابطه پیدا کنید. اگر ضعف شما در تصمیمگیری است باید یاد بگیرید به ترسهایتان غلبه کنید تا جلوی اشتباه های بیشتر را بگیرید.
مشاور و روانشناس مصطفی آفریدون
مرکز روانشناختی و مشاوره انتخاب
تلفن هماهنگی جهت تعیین وقت قبلی:
0616-638-0922 فرزاد سلحشور
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.