چگونگی شرح واقعیت “مرگ” برای کودک(مصطفی آفریدون...لیلاچهرازی)
درک مفهوم مرگ برای کودک کمی سنگین است وی از مرگ برداشتهای مختلفی داردبخصوص از سه سالگی ذهنش به کاوش در این مورد می پردازد،چون قبل از این سن نمی تواند مفهوم خیلی از چیزها را درک کند .چگونه به او بدون اینکه از مرگ بهراسد واقعیت مرگ را بفهمانیم؟
‘ مرگ’ عزیزان برای همه ما رنج آور و ناراحت کننده است؛ اما به هر حال باید با این واقعیت انکارناپذیر زندگی کنار بیاییم. مسلما مطلع ساختن دیگران در مورد خبر فوت یکی از نزدیکان بسیار سخت است؛ اما صحبت در این باره با کودکان بسیار مشکل تر خواهد بود. به علاوه گاه با سؤالاتی مانند «کسی که می میرد به کجا می رود»، «چرا مادر بزرگ زودتر از بقیه فوت کرده»، «نمی شود بروم ببینم بابابزرگ کجا رفته» و… از طرف بچه ها روبرو می شوید که نمی دانید چطور باید به آنها پاسخ دهدد.
فقط زمانی که کودک به نحوی با موضوع مرگ
روبرو شد، به او توضیحاتی در این باره بدهید. در واقع، این مسأله به دو
صورت مستقیم یا غیر مستقیم اتفاق می افتد؛ نخست موقعی که یکی از نزدیکان
بچه فوت می کند و دوم مشاهده مرگ یک نفر در فیلم یا برنامه تلویزیونی. در
هر دو صورت، سؤالات مختلفی ذهن کودک را درگیر می کند. در غیر این صورت و در
شرایط عادی زندگی لزومی ندارد این موضوع مطرح شود؛ مگر اینکه کودک خودش
تمایل داشته باشد و یا در مورد علت، ضرورت و یا دیگر جزئیات مرگ سؤال کند.
توضیح واقعیت مرگ به کودکان
شیوه صحبت باید روشن و واضح باشد. پدر و مادر می توانند از عبارات
ساده استفاده کرده و دقت کنند که دلهره و اضطراب نداشته باشند. به عبارت
دیگر نباید طوری رفتار کنند که انگار «مرگ» کلمه ای ممنوعه است؛ زیرا
عموماً بزرگترها از حرف زدن راجع به آن طفره می روند و یا در لفافه سخن می
گویند، در حالی که بچه ها هنگام سؤال کردن کاملاً رک و بی رودربایستی
هستند. به عنوان مثال، وقتی والدین به بچه می گویند که «مادربزرگ به آسمان
رفته»، این مسأله چندان برای او قابل درک نیست. در این باره، باید توضیح
دهیم که منظور ما از رفتن به آسمان در واقع تغییر شکل زندگی بوده و با
دنیای اکنون متفاوت است.
همیشه به خاطر داشته باشیم که نوع گفتگوی ما باید متناسب با سن کودک باشد و
کلماتی به کار ببریم که او به خوبی موضوع را بفهمد. مسأله مهم دیگر اینکه
گفتگو را به سمتی پیش ببریم که به همه سؤالات بچه پاسخ داده شود. البته این
مسأله به توانایی های فردی هر کودک نیز بستگی دارد. برای مثال، یک بچه 3
ساله به طور واقعی چیزی راجع به مرگ درک نمی کند. او فقط نبودن یک نفر را
احساس می کند، اما هیچ شناختی از مفهوم حقیقی این اتفاق ندارد. بین سنین 5
تا 7 سال که کودک مفهوم زمان را می شناسد، کم کم می تواند مرگ را نیز درک
کند.
آیا کودکان از مرگ می ترسند؟
این مسأله باز هم به کودک شما بستگی دارد. بعضی از آنها از مرگ می ترسند و
بعضی دیگر نه. حتی بچه هایی هستند که به خاطر ترس از مردن، دوست ندارند هیچ
وقت بزرگ شوند.
در واقع، در تصور آنها ترس از بزرگ شدن فقط به این خاطر شکل می گیرد که
سرانجام او هم روزی مثل پدربزرگ و مادربزرگ پیر می شود و روزی می میرد.
بهتر است از کودک سؤال کنیم: «چه چیزی تو را می ترساند؟»، «چرا می ترسی؟»
و… پاسخ های او قطعاً می تواند به ما کمک کند تا علت این نگرانی و راه های
غلبه بر آن را بشناسیم. ممکن است بچه ها در سنین مختلف از نوعی دلهره که به
آن «هراس از مرگ» می گوییم رنج ببرند که البته این مشکل با حالتی که در
بالا توضیح داده شد، متفاوت است.
شرایط روحی کودک پس از مرگ یکی از نزدیکان
مسلماً در پی این حادثه، تحول درونی در کودک اتفاق می افتد اما این حالت به
هیچ وجه مخرب نیست. بچه ها توانایی جبران و بازگشت فوق العاده بالایی
دارند. این بازگشت به زندگی عادی از طرفی به احساس نزدیکی و صمیمیت او با
متوفی نیز بستگی دارد. مطمئناً پذیرش از دست دادن یکی از والدین نسبت به
یکی دیگر از اقوام، برای او سخت تر است و شرایط نیز متفاوت خواهد بود. اما
نکته جالب دیگر اینکه پذیرش مرگ پدربزرگ یا مادربزرگ هم برای کودک راحت تر
است، زیرا این اتفاق را به نوعی حالت طبیعی می داند که انسانها وقتی پیر می
شوند، می میرند. اما توانایی سر و سامان یافتن درونی کودک به سن، تأثیری
که مرگ روی او گذاشته و رفتار اطرافیان با او نیز بستگی دارد.
توانایی اطرافیان تا حد زیادی به کودک کمک می کند تا بتواند عزا و ماتم را
پشت سر بگذارد. او باید اطمینان خاطر داشته باشد که هر موقع بخواهد کسی را
برای درد دل دارد و نزدیکان دیگر می توانند جای عزیز از دست رفته را برایش
پر کنند.
بزرگترها هم باید کنار او بمانند و ازاو سؤال کنند در مورد این حادثه چه
تفکرات و برداشت هایی دارد. اگر فرزندتان دچار اختلالات خواب، تغذیه و یا
تغییر رفتار در مدرسه شد، نگران نباشید؛ او دچار افسردگی نشده است.
در برخی شرایط ، کودکان خیلی زود نیاز به بازی و بازگشت به زندگی عادی را
بروز می دهند که اغلب تعجب والدین را برمی انگیزد، اما باید گفت رفتاری
عادی است. در این زمینه، همه بچه ها واکنش یکسان نشان نمی دهند. نکته ای که
خوب است همه به آن توجه کنیم این است که پدر و مادر بودن ما دلیل بر این
نمی شود که همه چیز را به خوبی می دانیم؛ گاهی اوقات باید با نفر سومی که
از بیرون شاهد این اتفاق است، مشورت کنیم.
آیا ضرورتی دارد کودک، متوفی را ببیند؟
این سؤال تا حدی پیچیده است. در وهله اول به شرایط و مکانی که متوفی در آن
قرار دارد، بستگی دارد. شرایط منزل با بیمارستان متفاوت است و ما اصلاً
متوجه نخواهیم شد که در این هنگام کودک چه درکی از موقعیت دارد.
به نظر می رسد ملاقات در بیمارستان تأثیر فوق العاده زیادی روی کودک دارد،
بخصوص اگر به بیمار لوله ها و دستگاه های مختلف وصل باشد. در اینجا والدین
نقش بسیار مهمی دارند، زیرا به خوبی روحیه و توانایی فرزندشان را در مواجهه
با این صحنه می شناسند. اگر بچه خیلی کم سن، بسیار حساس و مضطرب است، بهتر
است او را به آنجا نبرند یا اینکه هنگام ملاقات در کنارش باشند تا هنگام
تحمل این ضربه روحی شدید، تنها نباشد.
مواجهه با مرگ های غیر طبیعی مانند تصادف
در رابطه با مرگ های غیر عادی، احساس نگرانی و گناه ممکن است در کودک به
وجود آید. سؤالاتی از قبیل: «این منصفانه نیست، چرا باید این اتفاق می
افتاد» و… در ذهن او شکل می گیرد. دلواپسی و حالت های روحی والدین هم بسیار
تأثیر گذار است، زیرا کودک اضطرب و پریشانی آنها را به خوبی درک می کند.
در این شرایط، معمولاً بزرگترها بیش از حد از کودک مراقبت می کنند که همین
موضوع می تواند احساس عدم امنیت را در او برانگیزد. همچنین، احتمال دارد
اضطراب و نگرانی او نیز بیشتر شود.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.