١-معیارهایشان بسیار سطح بالاست
معتقدند که همه چیز باید کامل و بی نقص باشد، به خودشان و دیگران سخت می
گیرند. فرقی نمی کند که چه کار می کنند. آشپزی ، ورزش یا کار . مهم این است
که باید آن را کامل و بدون کوچک ترین نقصی انجام دهند و اگر کمی کار ایراد
داشته باشد احساس می کنند شکست خورده اند. بنابراین همیشه فقط کارهایی را
انجام می دهند که در آن مهارت دارند و دایره فعالیت هایشان محدود می شود.
این افراد اغلب زمینه ای خاص را برای رسیدن به حد مطلوب انتخاب می کنند .
مثلا بعضی از آن ها کمال گرایی را بر روی خانه ، همسر و فرزندانشان منعکس
می کنند و دسته دیگر بسیار مشکل پسند و ایرادگیرند و می خواهند تمام کارها و
وسائلشان بی نقص باشد: روابطشان، شغلشان، لباس هایشان ، جعبه ابزارشان و
ماشینشان و …
٢-کمتر کسی به حد مطلوب آن ها می رسد
برای آن ها هیچ کس آن طور که باید نیست.کمال گرایان همیشه قادرند به اندازه
کافی از دیگران اشکال بگیرند، فرقی نمی کند که طرف چه کسی باشد مهم این
است آن طور که باید نیست.
٣-جذب کسانی می شوند که بالقوه کمال گرا هستند
معمولا به سراغ کسانی می روند که توانایی کمال گرا شدن را داشته باشند. اکثر کمال گرایان طرح به کمال رساندن همسر را دارند.
٤-گرایش به ناراحتی و افسردگی دارند
به جای این که از امکاناتی که دارند لذت ببرند، غصه می خورند که چرا در
زندگی به حد مطلوب خود نمی رسند و این امر باعث می شود که همیشه تا حدی
افسرده باشند.
کمال گراها باید بدانند که همه انسان ها ناقص اند و این امر شامل آن ها نیز
می شود. فرقی نمی کند که چه قدر تلاش می کنید تا همه چیز را مرتب کنید و
به فکر همه کارها باشید ، دیگران نمی توانند کامل باشند و شما فقط مسئول
اعمال خودتان هستید. به جای این که به روابط خود به چشم طرح و پروژه و
تعداد زیادی مسئولیت نگاه کنید می توانید از آن ها لذت ببرید.
چرا کمال گرا می شوند؟
اکثر این افراد دارای والدینی هستند که یکی کمال گراست و دیگری انسانی مهار نشدنی.
نتیجه
رفتارهای چنین والدین آشفته ای این است که دوران کودکی آن ها بسیار آشفته و
بی نظم است و آن ها نیز به سوی کمال گرایی قدم بر می دارند و تلاش می کنند
قسمت هایی از زندگی آشفته خود را به حد بسیار بالا و مطلوبی برسانند.
همه کمال گرایان دارای والدینی کمال گرا نیستند .
اکثر
آن ها مجبورند در دوران کودکی نقش انسانی بزرگ و جاافتاده را ایفا کنند.
این موضوع با مرگ یکی از والدین یا جدایی آن ها از یکدیگر ، اعتیاد آن ها ،
توجه بیش از حدشان به کارهای خارج از خانه و مبتلا شدن به بیماری های
روانی رخ می دهد و کودکان مجبورند جای این والدین را پر کنند.
فرق نمی کند که کودک درگیر کدام یک از موارد ذکر شده باشد ، مهم این است که
او حس می کند باید فضای خالی موجود را پر کند و مجبور می شود در سنین
کودکی نقش انسانی بزرگ تر را بازی کندد
باید بیاموزند و به تعادل برسند.
باید بدانند که همه انسان ها ناقص اند و این امر شامل آن ها نیز می شود.
فرقی نمی کند که چه قدر تلاش می کنید تا همه چیز را مرتب کنید و به فکر همه
کارها باشید ، دیگران نمی توانند کامل باشند و شما فقط مسئول اعمال خودتان
هستید. به جای این که به روابط خود به چشم طرح و پروژه و تعداد زیادی
مسئولیت نگاه کنید می توانید از آن ها لذت ببرید.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.