برعکس
آنچه ما گمان میکنیم بچهها این قسمت داستانها را بیش از سایر قسمتها
دوست دارند. هر چه این بخشها را پررنگتر کنیم بیشتر به داستان جذب
میشوند اما آیا میدانید چرا؟
همه
ما در دوران کودکیمان داستان شنل قرمزی که گرگ مادربزرگاش را با
دندانهای بزرگ میخورد، کدو قلقلهزن که شیر و گرگ و پلنگ برای خوردناش
جلوی او را میگیرند، خاله سوسکه که همسرش آقا موشه توی دیگ آش میافتد و
میمیرد، شنگول و منگول که گرگ مدام به خانهشان سر میزند و یکی از برهها
را میخورد و ... را شنیدهایم. گاهی داستانهای کودکان مملو از صحنههای
ترسناکی است که حتی والدین برخی اوقات دو به شک میشوند که آن را بیان کنند
یا نه و اینکه آیا بیان این صحنهها سبب نمیشود کودکان کابوس ببینند؟!چرا داستانهای کودکان صحنههای ترسناک دارد؟
برعکس آنچه ما گمان میکنیم بچهها این قسمت داستانها را بیش از سایر قسمتها دوست دارند. هر چه این بخشها را پررنگتر کنیم بیشتر به داستان جذب میشوند اما آیا میدانید چرا؟ چون شادی، غم و ترس جزو احساسات اصلی و ضروری برای بزرگ شدن کودکان است. ترسیدن کودکان از هیولاها، جادوگران، دزدان، حیوانات وحشی و ... خوب است، به شرطی که بتوانند همه آنها را شکست دهند و درنهایت داستان پیروز باشند. اگر توجه کرده باشید در اکثر داستانهای مربوط به کودکان مردن از گرسنگی، بیسرپرست ماندن، ماندن در تاریکی شب، ماندن در میانه جنگل، گرفتار شدن به دست غریبهها و ... وجود دارد و کودک با شنیدن آنها ترس از جدایی از آنچه دوست دارد و حیاتاش وابسته به آنهاست، یعنی جدایی از والدین را حس میکند. هدف اصلی این داستانها کانالبندی ترسها و از بین بردن تدریجی آن به کمک تخیل است. کودک با شخصیت داستانها همزادپنداری کرده و خود را نزدیک به او حس میکند. در واقع صحنههای ترسناک داستان، ترس خوابیده در عمق وجود کودک را بیرون کشیده و با تبدیل کردن کودک به یک قهرمان او را وادار به شکست دادن ترسهایش میکند. به همین دلیل است که تمامی بچهها در هر عصری علاقه زیادی به داستان شنل قرمزی، بندانگشتی، سفیدبرفی و سیندرلا دارند. ترسهای موجود در کتابهای کودکان سبب ایجاد کابوس در کودکان نمیشود چون در تمامی داستانها پایان خوبی وجود دارد. در ضمن در هر داستانی کودک آموزههایی را مییابد که باعث حل مشکلات و رهایی از موقعیتهای خطرناک شده است.
با پیروز شدن قهرمان داستان بر ترسها، کودک اعتماد به نفس خود را پیدا میکند و یاد میگیرد چگونه در زندگی با ترس باید مقابله کرد. این تنها در مورد داستانها صادق نیست.
وقتی کودک ماسک ترسناک به صورت میزند!
اگر توجه کرده باشید کودکان علاقه زیاد به انتخاب ماسکهای وحشتآور دارند. درواقع آنها با گذاشتن این ماسکها روی صورت بدون آنکه احساس متهم بودن داشته باشند احساسات منفی، عصبانیت و خشونت خود را به والدینی که مدام به آنها «نه» میگویند یا برادر بزرگتری که آنها را از بازی کردن بازمیدارد، نشان میدهند.
جذابترین بازیها، بازیهای ترسناک است
جالب است بدانید به همان اندازه که بچهها به شنیدن داستانهای دلهرهآور علاقه دارند بازیهای هیجانآور که آنها را بترساند را هم دوست دارند. گرگام به هوا، قایم موشک از جمله بازیهای اضطرابآور است که در هر لحظه از آن کودک احساس ترس و نگرانی کرده و مدام جیغ میزند. در بازی قایم موشک کودک برای فرار از والدین خود را در جایی پنهان میکند و در عین حال که میداند نبودن او والدین را نگران میکند خود نیز احساس تنهایی و رهاشدگی را پیدا کرده و به این ترتیب تا حدی بر ترس از جدایی غلبه میکند. در گرگام به هوا از تهدیدهای احتمالی میگریزد تا خود را نجات دهد. تمام این بازیها نه تنها نشاط را در کودکان ایجاد میکند بلکه حساب شده و تربیتی هستند. آنها کودکان را میترسانند چون ذات کودک ترسیدن را میپسندد. خطرهای فانتزی به او کمک میکنند بر ترس غلبه کرده و اعتماد به نفس پیدا کند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.