شعور چیست و چه رابطهای با ماده دارد؟
قبل از شروع بحث باید یادآوری نمود که تمام افکار و احساسات و اراده و کاراکتر و تأثرات و عقاید انسان به نام فعالیت شعوری و فکری وی نامیده میشود.
حال ببینیم منشاء و سرشت این پدیدهها چیست؟
علوم طبیعی و فلسفه قبل از اینکه بتوانند جواب دقیقی به این سئوال بدهند، راه درازی را پیمودهاند. دانش جدید ثابت کرده است که شعور نتیجه و محصول تکامل دراز مدت ماده است. ماده و طبیعت همیشه موجود بودهاند در حالی که پیدایش انسان در جریان تکاملی جهان، تاریخی جدیدتر و نزدیکتر دارد. برای اینکه انسان به وجود آید و توانایی تفکر داشته باشد، گذشت میلیونها سال در تکامل ماده ضروری بوده است. لذا شعور خصیصهی هر ماده نیست بلکه خصیصهی مادهای است که به حد اعلا مرکب و مجهز باشد.
شعور به عنوان محصول تکامل ماده، به طور انکار ناپذیری به ماده بستگی دارد و از مادهی متفکر و یا مغز جدایی ناپذیر است. فیزیولوژیست بزرگ روس "ایوان پاولوف" ثابت نمود که در مغز انسان مخصوصا" در قشر مغز پروسههای مادی فیزیولوژیکی در جریان است، که اساس تمام فعالیتهای روانی را تشکیل میدهد و به هم خوردن کار معمولی مغز و ضایعات آن بعد از بیماری و ضربات مستی و سایر علل موجب اختلال شدید فعالیت فکری و پریشانی روانی میگردد. پس از تجربیات فراوان پاولوف چنین نتیجه گرفته است که "فعالیت روانی نتیجه فعالیت فیزیولوژیکی قسمت معینی از مغز است".
خواب یک توقف جزیی و موقتی مجموعهی فعالیتهای قشر مغز است. زیرا هنگام خواب تفکر قطع میشود و شعور به حال ابهام و تیرگی در میآید.
در حقیقت مغز و پروسههای فیزیولوژیکی که در آن جریان دارد و پایه و اساس شعور انسانی است و بدون این پایه و اساس وجود تفکر در انسان قابل فهم نیست. اما آیا تنها وجود مغز شرط کافی برای فعالیت شعور انسانی است؟ آیا بی وابستگی و ارتباط به محیطی که ما را احاطه میکند میتوان فکر کرد؟
هرگز! زیرا مغز خودبخود قادر به تفکر نیست؛ پاولوف چنین میگفت "مغز پیانویی نیست که ما بتوانیم آهنگ دلخواه را از آن در بیاوریم." شعور به شکل جدایی ناپذیری به محیط مادی که انسان را احاطه میکند پیوستگی دارد و بدون قبول اثرات محیط خارج نمیتواند فعالیت کند.
احساس حاصله از قوه بینایی و شنوایی و بویایی و غیره نمیتواند خودبخود در مغز تولید شود مگر تحت تأثیر اشیایی که در خارج از ما واقعا" وجود دارند. یعنی تحت تأثیر رنگها، بوها، صداها و به طور کلی پدیدههای طبیعی. این اشیاء و خواص آنها روی اعضای حسی ما اثر میگذارند و این اثرات از راههای عصبی به قشر نیمکرههای بزرگ مغز منتقل میشوند و در همانجا است که احساس مربوط ایجاد میگردد. ادراک و تجسم نیز مانند افکار و اندیشههای انسانی بر پایه احساس به وجود میآیند لذا ادراک و تصورات و افکار و اندیشههای ما چیزی نیست جز تصاویر و انعکاسات کم و بیش واقعی از اشیاء و پدیدههای عینی طبیعت. مسلم است که این انعکاس نظیر عکس برداری سادهای نیست زیرا مغز پس از دریافت اثرات خارجی اعمال تجزیه و تحلیل و تعمیم روی آنها انجام داده و نتیجهگیری میکند. بنابراین قدرت منعکس کردن دنیای مادی صفت اختصاصی مغز و شعور انسانی است.
بدین ترتیب به سئوالی که در ابتدای بحث طرح کرده بودیم چنین جواب میدهیم:
شعور صفت اختصاصی مادهای به حداعلی مرکب و مجهز یعنی مغز انسانی است که میتواند جهان مادی را منعکس نماید.
بعضی از فلاسفهی اروپا در قرن نوزدهم از آن جمله "کارلفوکت" فیلسوف آلمانی تفکر را مانند ماده مخصوصی تصور میکردند که به وسیله مغز ترشح میشود. همچنان که بزاق از غدد بزاقی و صفرا از کبد ترشح میشود. این تصور اشتباه محض است. گرچه تفکر صفت اختصاصی مغز است. ولی به هیچ وجه خود مادهی مخصوصی نیست. زیرا اگر تفکر خود نوعی از ماده بود فرق بین ماده و تفکر وجود نداشت.
مرکز روانشناختی و مشاوره انتخاب
تلفن هماهنگی جهت تعیین وقت قبلی:
0616-638-0922 فرزاد سلحشور
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.