والدین این کودکان و نوجوانان چنین می گویند که فرزندشان بی قرار است و دچار آشفتگی شده است، علاقه اش به فعالیت های گروهی و جمعی، ورزش و بازی بسیار کم است یا اصلاً علاقه ندارد، روابطش با همسالانش خوب نیست، گوشه گیر و منزوی است و یا به شدت پرخاشگر و عصبی است، به مدرسه علاقه ندارد، ارتباط کلامی اش بسیار محدود است. گاهی والدین با تأخیر متوجه این حالت می شوند و ممکن است بخواهند با روش های خودشان کودک یا نوجوان را وادار به فعالیت های گروهی و مثبت کنند. متأسفانه در اکثر موارد نتایج بدتری حاصل می شود. معمولاً وقتی والدین دچار درماندگی می شوند تصمیم می گیرند که به متخصص اعصاب و روان و یا مراکز مشاوره مراجعه نمایند.
همه جوامع باید راههایی را بیابند تا مانع از آن شوند که اعضای آن به هم آسیب برسانند. همه مردم رفتار پرخاشگرانه را تا اندازهای کنترل میکنند ولی از لحاظ ارزشی که برای آن قایلند و میزان محدود کردن آن ، باهم فرق دارند. کودکانی که مستعد پرخاشگری هستند با دیدن خشونت از تلویزیون پرخاشگرتر میشوند.
روانشناسانی که اعتقادات نظری متفاوتی دارند در مورد
چگونگی تعریف پرخاشگری اساساً باهم توافق ندارند. موضوع اصلی این است که
آیا باید پرخاشگری را براساس پیامدهای قابل دیدن آن تعریف کنیم یا بر اساس
مقاصد شخصی که آن را نشان میدهد. گروهی پرخاشگری را رفتاری میدانند که به
دیگران آسیب میرساند یا بالقوه میتواند آسیب برساند. پرخاشگری ممکن است
بدنی باشد (زدن – لگد زدن – گاز زدن) یا لفظی (فریاد زدن ، رنجاندن) یا به
صورت تجاوز به حقوق دیگران (چیزی را به زور گرفتن) ، نقطه قوت این تعریف
عینی بودن آن است به رفتار قابل مشاهده اطلاق میشود. نقطه ضعف آن این است
که شامل بسیاری از رفتارهایی است که ممکن است بطور معمول پرخاشگری تلقی
نشود.
این کودکان با وجود آن که تفاوت سنی دارند، در یک چیز مشترک هستند و آن استفاده از زور برای حل مشکلات است. والدین از خود می پرسند آیا استفاده از زور برای حل مشکلات درست است ؟ و پاسخی که بدان دست می یابند مقبت است زیرا بچه های کوچک هنوز راه حل های دیگر را نیاموخته اند. والدین با آموزش راه حل های دیگر می توانند رفتار آنها را تغییر دهند.
اگر فرزندتان
احساس کند که شما از حقوق او دفاع خواهید کرد از دعوا کردن خودداری می کند.
او باید به بی طرفی شما اعتقاد داشته باشد. گاهی اوقات کودکان احساس می
کنند که از برادر یا خواهر بزرگتر خود ناتوان تر هستند، لذا به اذیت کردن
آنها می پردازند. شما باید به فرزندان بزرگ تر کمک کنید تا متوجه شوند
رفتارهای آزار دهنده برادر یا خواهر کوچک ترشان برای آسیب رساندن به آنها
نبوده است.
لکن
قدرت بسیارزیاد آنان ازوالد بودن ووابستگی های عاطفی، روانی، فرهنگی
وقانونی شان با کودک ناشی می شود. ازسوی دیگرتردیدی نیست( بر اساس مشاهدات
تجربی درمراکزمشاوره) که والدین نقش مهمی درایجاد وحتی حفظ وتداوم مشکلات
کودکشان دارند. در واقع غالبا تعاملات عاطفی ونزدیک بین والدین وکودکان به
عنوان مانع اصلی درشیوه های تغییرواصلاح رفتار ظاهر می شود.
ضمن
اینکه عمده والدینی که به لحاظ مشکلات خاص رفتاری فرزندشان به مراکزمشاوره
وروان شناختی مراجعه می کنند به طورتلویحی دیدگاه فوق را پذیرفته واقدام به
کمک گرفتن ازافراد متخصص درروان شناسی ومشاوره کودک می نماید. نکته جالب
ودرخورتوجه این است که درحال حاضردرجامعه ما نیزبحث روان شناسی کودک وشیوه
های علمی تعلیم وتربیت وچگونگی بهره مندی ازاصول ومبانی علوم رفتاری جزء
دغدغه های اصلی خانوادهها محسوب شده وبسیارجدی تلقی می شود.
با این
وجود گسترش روزبه روزآماروارقام بزهکاری ها، سرقت، پرخاشگری وسایررفتارهای
نامتعارف درکودکان ونوجوانان بیانگرروند روبه رشداین معضلات رفتاریست و این
امرباعث شده تا بسیاری ازوالدین با هیجانات ودلهره های خاص( اضطراب)
باوسواس به کنترل تعاملات فرزندشان با محیط اجتماعی اقدام نموده که اساس
تعالیم رفتاری که توام با استرس وفشارهای روانی باشد یکی ازاین عوامل مهم
ایجاد تعارض وناکامی درکودکان وتخریب روانی خانواده ها محسوب می شود
ودرواقع بنیان خانواده را سست ونابسامان می کند.
دشنام گویی و بد دهانی تنها منحصر به افراد فحاش نیست بلکه این پدیده در تعاملات اجتماعی میان تمام اقشار جامعه رخنه کرده است. با اینکه نمیتوان دشنام ها را از فرهنگ لغت یک زبان کاملا حذف کرد اما......
دشنام گویی و بکار گیری واژه های عامیانه قبیح به گونه فزاینده ای در میان اقشار جامعه و بخصوص کودکان و نوجوانان معمول گردیده. دشنام گویی و بد دهانی تنها منحصر به افراد فحاش نیست بلکه این پدیده در تعاملات اجتماعی میان تمام اقشار جامعه رخنه کرده است. با اینکه نمیتوان دشنام ها را از فرهنگ لغت یک زبان کاملا حذف کرد اما میتوان کاربرد آنها را در ارتباطات بین فردی تا حد زیادی تحت کنترل در آورد.
اینکه
کودکان اقدام به فحاشی می کنند، چند علت می تواند داشته باشد؛ یکی از علت
هایش این است که ما الگوی بچه ها هستیم؛ یعنی کودک در محیطی قرار می گیرد
که اطرافیانش به این شکل صحبت می کنند. در نتیجه، این قضیه برای کودک عادی
می شود زیرا در این محیط رشد و پرورش می یابد. علت دیگر فحاشی کودکان می
تواند این باشد که آنها نمی توانند خشم خود را کنترل کنند و فحش دادن در
حقیقت، یک نوع ابراز خشم و پرخاشگری کلامی است؛ مانند مواردی که کودکان در
حالت خشم کتک کاری می کنند یا چیزی از این قبیل. در واقع این حالت یک نوع
برخورد ناشی از عدم کنترل خشم است.
اگرکودک شما هم دچار این مسئله است می توانید با روشهایی که در این مورد بحث میکنیم به آنها یاری کنید.
ابتدا باید به استرس های اخیر او توجه کنید. ببینید ناراحتی و نگرانی کودک در نتیجه چه چیزی بوده است. به طور مثال، رفتن به مدرسه جدید، متولد شدن خواهر یا برادر کوچک تر یا نداشتن رابطه نزدیک با اطرافیان. اگر عادت دارید بالای سر کودک می ایستید و با او صحبت می کنید، بهتر است زانو بزنید تا هم قد یکدیگر شوید و سپس در مورد مشکلاتش از او سوال بپرسید.
شاید فرزند شما مثلا مشکل لوزه دارد و باید عمل شود و این جراحی باعث هراس او شده است و خشم خود را سر مسایل دیگر خالی می کند. یا غمگین و هراسان می شود و در خود فرو می رود.
خشم هم مانند ترس عکس العمل قوی بدن در برابر انگیزه مهیج است که توازن وظایف اعضای آدمی را به کلی مختل می سازد. خشم نوعی هیجان روحی است که بارها در زندگی تجربه کرده ایم و اغلب بر اثر واکنش شخص نسبت به رفتار ناشایست دیگران بروز می کند.
خشم
هم مانند ترس عکس العمل قوی بدن در برابر انگیزه مهیج است که توازن وظایف
اعضای آدمی را به کلی مختل می سازد. خشم نوعی هیجان روحی است که بارها در
زندگی تجربه کرده ایم و اغلب بر اثر واکنش شخص نسبت به رفتار ناشایست
دیگران بروز می کند. شخص غضبناک عقلش به درستی کار نمی کند و در بسیاری از موارد خطاهایی از او سر می زند که برای تمام عمر باید کفاره آنها را بپردازد.
مادری می گفت وقتی به فرزندم گفتم نباید فحش بدهد، او جواب داد: " ولی کلمه دیگری برای نشان دادن تاسفم ندارم".
برخی از واژه ها مفهوم ویژه ای برای کودکان دارند که هیچ کلمه دیگری نمی تواند جایگزین آنها شود. با وجود این، باید مقرراتی برای استفاده از این کلمات تعیین شود. کودکان ناگزیر نیستند برای نشان دادن احساسات خود به استفاده از کلمات رکیک متوسل شوند. نوآوری کودکان را در استفاده از کلمات دست کم نگیرید.
پسر بچه پنج ساله ای مادر خود را " احمق " خطاب کرد. مادر با صدای بلند به پسرش گفت: " هرگز اجازه نداری مرا احمق خطاب کنی؛ هرگز، هرگز".