به جایی رسیدم که دیگه دارم حس می کنم خدایی نیست



سلام

من یه دختر 20 سالم ... یه دختری که اومده تا شاید کمی درد و دل کردناش ارومش کنه ... . 
من یه دختریم که خستم از اسلام از دین از چادر از هر چیزی که به امسال اینا مربوط بشه... . بدون شک هر روز دارم به خودکشی فکر می کنم ... بابام یه ادم دیکتاتور و بی اخلاقه که هر چی می گه انتظار چشم شنیدن داره ... خستم از زندگیم ... به پوچی رسیدم... . 

نه می تونم برم مشاوره نه تفریحی میذاره برم تا کمی از محیط سر سخت خونه دور باشم تا کمی  اروم بشم... بخدا کم اوردم از این همه سختی و و تحت فشار بودن برای همه چیز ... به قران دیگه نمی تونم ...

تو رو قرآن شما بگین چیکار کنم با این زندگی که از بچگی همش عقده شده برام چیکار کنم ؟! با این زندگی که صبحش با فحش شروع می شه و شبش با گریه تموم می شه چیکار کنم ؟!

با پدری که اهل درک کردن نیس چیکار کنم که دارم طاقتم تموم می شه دیگه ! با مادری که از اول مظلومانه سوخته و ساخته با این زندگی نکبت چیکار کنم؟! من چیکار کنم که دیگه دارم به مرز انفجار میرسمو نمیدونم چیکار کنم؟! من کجای زندگیم اشتباه کردم که باید اینقدر عذاب روحی بکشم اول جونی... من به کی بد کردم که خدا یه زندگی اروم جلوی پاهام نمیذاره ... بخدا کم اوردم توی این راه نمی تونم ... دارم به راهای بد کشیده می شم بخدا ، دارم به پوچی میرسم ...

به جایی رسیدم که دیگه دارم حس می کنم خدایی نیست ... شما بگین من چیکار کنم با این همه حس پوچی و فشار روحی ... خسته شدم از بس خودمو محکم نشون دادم ولی توی خودم شکستم و دم نزدم ...

خسته شدم از بس لبخند زدم ولی از سر رسوا نشدن بود تا مبادا کسی بفهمه چقدر توی دلم غوغاست... خستم از این محکم بودنا که داره نابودم می کنه...



 

 

مرکز مشاوره و روانشناسی انتخاب

مشاوره تلفنی برای سراسر کشور

تلفن جهت تعیین وقت

09226380616 { فرزاد سلحشور }

09365058631 { مسعود خلیلی }