خودارضایی نوعی رابطه با ابژه به نظرمی رسدبدین معنا که در فانتزی ها وخیالاتی که فرد درحین خودارضایی در ذهن می پروراندابژه های مختلف عشقی وجنسی او وجود دارند و خودارضایی دراینجا در عین اینکه عملی تنها به نظرمی رسد اما درواقع نوعی تعامل با ابژه ی بیرونی است. این فانتزی ها وخیالات به توانایی واقعی فرد درجهان بیرون برای ارتباط واقعی با ابژه ی واقعی بیرون ازخودمی تواند کمک کند. اما اگر خودارضایی زیادشود وفرد بالغ دراین فانتزی ها غرق شود اثراین خیالات معکوس خواهدشد یعنی توانمندی فرد برای ارتباط با ابژه ی واقعی درجهان بیرون کم می شود ودرنتیجه بیش تر به خودارضایی پناه می بردواین چرخه ی معیوب ( vicous cycle) در روان او ایجاد خواهدکرد که هر دو پدیده همدیگر را تشدید می کنند.گاهی چنان این پدیده در روان تشدید می شود که خودارضایی به صورت تنها راه ارضای نیازجنسی در زمان بزرگسالی در می آید.

دراینجا فرد بزرگسال قادر به برقراری ارتباط عاطفی وجنسی باابژه ی دیگرنیست وانرژی روانی _ جنسی( libido) را درخود متمرکز میسازد مانندبرخی ازانواع شخصیت نارسیسم.گاهی اوقات هم خودارضایی به صورت وسواس در می آیدیعنی فرد دچاریک فشارواجبار ناخودآگاه برای تکراراین عمل میشود که شایددربرخی موارد تا 50 بار در روز هم برسد ودیگر حتی لذت چندانی هم نداشته باشد.دراین موارد هدف روان ازمیل به خودارضایی دیگر لذت جنسی نیست بلکه هدف تخلیه ی انرژی تناقضاتی است در روان ناخودآگاه که موجب شکنجه وزجر بیمارشده استدر برخی موارد فرد علی رغم داشتن همسردست به خودارضایی می زند. این میتواندچندین علت داشته باشد.ساده ترین وعینی ترین دلیل آن می توانداین باشدکه دفعات رابطه ی جنسی برای او کم باشد.دلیل دیگر این که از رابطه ی جنسی باهمسرش رضایت جنسی وعاطفی توامان دریافت نمی کند.این خود می تواند به دودلیل باشد.یا ارتباط عاطفی بین دوهمسرضعیف است و وصل ( fusion) در اوج لذت جنسی ( orgasm) رخ نمی دهد، یاشخصیت فرد کودکانه ( infantile) است وقادربه عمیق شدن در رابطه نیست.دلیل سوم اینکه فرد درحین داشتن همسرخودارضایی می کندمی توانداین باشدکه افکارخیانت وفانتزی بودن بادیگری یا دیگران را دارد اما نمیخواهدبه همسرخودخیانت کند به هردلیلی که میتواندترس باشد( ترس ازدست دادن همسر) یااحساس گناه یا عشق به همسر.ولی این کاررا درفانتزی هایش انجام میدهدوبه همراه این فانتزی ها خودارضایی می کند.خودارضایی عملی است که اغلب مردم چه زن چه مرد انجام می دهنداما صحبت کردن درموردآن برای همه سخت است.چرا؟ دراغلب فرهنگ ها این عمل مذمت شده. شایدمانند دیگرصور عشق و رابطه ی جنسی چون اولین آرزوهای ناخوادگاه بشر دررابطه ی جنسی والدغیرهمجنس بوده که این تمایل درجهان متمدن تابوی عظیمی است وبه قول اشتراوس انسان شناس اصلا انسان از زمانی متمدن شد که این تابو به وجود آمد وشاید به این دلیل که این صورت سکس به تولیدمثل کمک نمی کند.درحالت بهنجار، زمانی که انرژی جنسی در دوران بلوغ پس ازچندسال نهفتگی سربرمی کشددراغلب مواردخودارضایی اجتناب ناپذیراست ومیتواندیک عمل کاملا طبیعی به حساب آید.البته انواع غیرطبیعی آن را داریم که ازحوصله این مبحث خارج است.نکته مهمی که دراینجا میخواهم به آن بپردازم انتقال احساس گناه به علت خودارضایی به کودکان ونوجوانان است.خودارضایی نبایددرفردی تشویق شود(مذمت هم نشود)..آنچه بایدتشویق شودتوانایی تقسیم کردن عاطفی وجنسی باغیرهمجنس است که درزمان مناسب بایداتفاق بیفتد.اما تولید ترس واحساس گناه نسبت به خودارضایی درانسان عوارض عدیده وپیچیده ای داردکه دراینجا به برخی ازآن ها میپردازم.
این علائم درمردها به دودسته ی جنسی وغیرجنسی یا روانی تقسیم میشوند.علائم جنسی درمردانی که بواسطه ی خودارضایی دچاراحساسات گناه شدیدبودندشامل مشکل درنعوظ( erection) و زودانزال زودرس ( premature ejaculation) میشد. مشکلات جنسی این مردان البته تحت تاثیرمشکلات روانی آن ها بوده است. بزرگترین مشکل روانی این مردان یک  احساس شرم عمیق از وجود خویشتن است.یک حس شدید من بدم، من آشغالم که هم در ناخوادگاه آن ها وجوددارد وهم گاهی اوقات نمودخودآگاه پیدامی کندودرهمه ی جنبه های کاری وعاطفی واجتماعی زندگی این مردان اثرمی گذارد.بعضی ازاین مردها قدرت برخوردوایجاد رابطه کردن با هر زنی را ازدست میدهند کیا دررقابت با مردان دیگرهمیشه خود را بازنده می بینند که این بازندگی هم درکار است وهم در رابطه ی عاطفی.در مورد زن ها هم همین علائم وجود دارد اما کمرنگ تراست.این کمرنگی به دلیل احساس گناه کمترنیست بلکه به این دلیل است که فشارفرهنگی روی زن ها خودبه خود آن ها راسرد مزاج تر ازمردها کرده بنابراین سردمزاجی دراثراحساس گناه ناشی ازخودارضایی کمتر نمود پیدا میکند.یازن ها کلا اعتمادبه نفس کمتری دارند وبسیاری از آن ها از وجود خود شرمنده اند.پژوهش هاى لى دو(١٩٨٦،١٩٩٢،١٩٩٦) نشان داده اند براى تجربه ى هیجانات در مغز مسیرهایى عصبى(neural pathway) وجود دارند که بى آنکه به قشر تازه ى مخ برسند، مستقیمن به آمیگدل مى روند. بنابراین، این اطلاعات در مدارهاى عصبى آمیگدل پردازش مى شوند، پیش از آنکه به واسطه ى ساختار قشر تازه ى مخ به ادراک هشیارانه درآیند. بسیارى این را شاهدى نوروبیولوژیک  در تایید وجود " نا هشیار" به شمار مى آورند.
پس احساس گناه ناشی ازخوددارضایی میتواند به سطح هشیارهیچ وقت نرسد.