روانشناسی سوگ در کودکان(مصطفی آفریدون...لیلاچهرازی)

 مرگ رویداد مهم و نهایی زندگی است. از لحاظ فیزیولوژیکی مردن به منزله توقف کارکردهای کامل حیاتی است، ولی از لحاظ روانشناختی، مرگ ممکن است برای افراد مختلف معانی متفاوتی داشته باشد. همچنین مفهوم مرگ در سنین مختلف نیز می تواند معنی و مفاهیم متفاوتی را به خود بگیرد برای مثال درک یک کودک ۵ ساله از مرگ، با یک نوجوان ۱۵ ساله بسیار متفاوت خواهد بود. این مساله، از آنجا بسیار حایز اهمیت می شود که در گذشته افراد در خانواده و در کنار اعضای خانواده خود می مردند و کلیه تشریفات خاکسپاری آنها نیز توسط اعضای خانواده صورت می گرفت اما در سالهای اخیر، مرگ به خصوص برای کودکان به صورت یک رویداد غیر قابل رویت در آمده است. بسیاری از افراد در بیمارستانها جان می سپارند و مراسم کفن و دفن آنها نیز توسط افرادی با حرفه های خاص صورت می گیرد. براستی در چنین فضایی خردسالان و کودکان ما از مفهوم مرگ چه می دانند؟ تصور آنها از پایان زندگی چیست؟و…

ما به عنوان بزرگسال می دانیم که مرگ برای همه است، غیر قابل اجتناب است و پایان زندگانی دنیوی خواهد بود. اما درک کودکان از مرگ به تدریج تکامل می یابد. مرگ اعضای خانواده و یاقریب الوقوع بودن مرگ اعضای آنان به خاطر ابتلا به بیماری های مرگبار و یا در اثر سوانح و تصادفات یکی از پر استرس ترین رویدادهای زندگی کودکان است اما آیا براستی والدین و متخصصان می دانند که چگونه این مفهوم را برای کودکان توضیح دهند؟

در گذشته افراد در خانواده و در کنار اعضای خانواده خود می مردند و کلیه تشریفات خاکسپاری آنها نیز توسط اعضای خانواده صورت می گرفت اما در سالهای اخیر، مرگ به خصوص برای کودکان به صورت یک رویداد غیر قابل رویت در آمده است.

بسیاری از والدین به علت همین ناآگاهی ، نتیجه می گیرند که نباید کودکان را با تجربه مرگ آشنا کنند و حتی کودکانی که بیماری های مرگبار دارند نیز از این جهت کمک نمی کنند.

 

فهم کودکان از مرگ

درک کودکان از مرگ با مرحله رشد شناختی آنها در ارتباط نزدیک است. کودکان در سنین ۲-۶ سالگی خودمحور هستند بنابراین همان چیزی را که در لحظه تجربه می کنند می فهمند؛ بنابراین نمی توانند دیدگاه دیگران را در نظر بگیرند. شواهد نشان می دهد کودکان در این مرحله فهم ناقصی از چهار مولفه اصلی مرگ دارند. این چهار مولفه عبارتند از:

۱- برگشت ناپذیری مرگ

۲- همگانی بودن مرگ

۳- قطع شدن کامل علایم حیاتی

۴- مرگ ناشی از رویدادهای خاص ماند تصادف، سیل  زلزله، بیماری و…

در سنین زیر ۵ سال کودکان درک پایینی از زمان و مکان دارند پس مفهوم پایان ابدیت برای آنها بی معنی است. مرگ به معنای زنده نبودن مطلق نیست و مانند خواب یا مسافرت است و همچنین قابل تبادل است یعنی انسان مرده می تواند مجددا به دنیا بازگردد.

در نظر کودکان زیر ۱۰ سال، مرگ نام شخص ترسناکی است که اگر کسی خوش شانس باشد مرگ به سراغ او نمی آید و به آن به عنوان نتیجه خشونت یا حمله نگاه می کنند.

در سنین ۷-۱۰ سالگی کودکان رفته رفته به همیشگی بودن مرگ پی می برند ولی برای خودشان مرگی متصور نمی شوند؛ یعنی اینکه فکر می کنند فقط آدمهای پیر می میرند و در این مرحله مرگ را به علل بیرونی مانند بیماری، جراحت، مصدومیت و.. ربط می دهند نه به علل زیست شناختی. در این سنین مرگ نام شخص ترسناکی است که اگر کسی خوش شانس باشد مرگ به سراغ او نمی آید و به آن به عنوان نتیجه خشونت یا حمله نگاه می کنند.

اما در نوجوانی و با آغاز تفکر کامل و همه جانبه، درک افراد از مرگ کامل می شود و نظرات دینی انتزاعی هم در برداشت آنان جا می گیرد.

خلاصه اینکه اگر کودک تجربه ای در باب مرگ نداشته باشد، پختگی برداشت او از مرگ تا حدود زیادی به رشد شناختی وی بستگی پیدا خواهد کرد. ولی تجربه کردن مرگ عزیزان یا تجربه کردن مرگ حیوانان خانگی، به ویژه در خردسالی فهم مرگ را شتاب می دهد.

 واکنش کودکان به مرگ عزیزان

واکنش کودکان به مرگ عزیزان به دو دسته واکنشهای کوتاه مدت و درازمدت تقسیم می شود:

کودکان در هر رده سنی وقتی یکی از عزیزان خود را از دست می دهند در معرض مشکلات رفتاری و هیجانی به ویژه افسردگی قرار می گیرند و مطالعات در زمینه تاثیرات کوتاه مدت مرگ عزیزان نشان می دهد که بین مرگ والدین و بروز مشکلات روانی در چند هفته اول بعد از مرگ رابطه شدیدی وجود دارد. واکنشهای فوری کودکان به مرگ عزیزان عبارتند از اضطراب شدید، گریه و بداخلاقی،وابستگی شدید، مشکلات مرتبط با جدایی، کابوس و مشکلات خواب،از دست دادن تمرکز حواس،مشکلات یادگیری و…است.

اگرچه بسیاری از نشانه هایی که عنوان شد ۶-۱۲ ماه بعد به تدریج کم می شود اما مشکلات برخی از کودکان ادامه می یابد.

واکنشهای دراز مدت کودکان به مرگ عزیزان عبارتند از

 انکار آخر کار بودن مرگ

کابوس،

 اضطراب جدایی،

 بی قراری ،

 افزایش پرخاشگری و…

هنگامی که مرگی قریب الوقوع اتفاق می افتد، واکنش کودکان به چگونگی آگاه سازی اطرافیان از روند مرگ بستگی دارد. داشتن فرصتی برای وداع به سوگ انتظاری سهولت می بخشد (سوگ انتظاری: سوگی است که در قبال مرگی نزدیک به ما دست می دهد) در نتیجه نسبت به مرگ ضربه کمتری به کودک وارد می شود، اما علیرغم این تمهیدات باز کودکان نیز دچار واکنشهای بلافصل سوگ می شوند:

واکنشهای کودکان به سوگ عمدتا" بر اساس مطالعات جان باولی صورت پذیرفته و رایج ترین واکنشها عبارتست از :

۱) ضربه و ناباوری:

کودک معمولا" بصورت تکذیب کردن خبر سعی در انکار واقعه دارند. گاهی والدین در این مرحله از گریه نکردن کودکان خود نگران می شوند اما این خود، نوعی واکنش سوگ است که در بزرگسالان هم دیده می شود.

۲) دلهره و اعتراض:

در این مرحله گاهی تسلی دادن کودکان کار ساده ای نیست.

۳) اضطراب:

با مرگ یکی از نزدیکان ممکن است احساس ایمنی کودک در هم بریزد و سوال کند « اگر بابا مرده، پس مامان هم ممکن است بمیرد » کودکان معمولا" از مرگ والدین بیش از مرگ خود احساس اضطراب و نگرانی دارند ترس از مرگ خود معمولا" در نوجوانی ظاهر می شود.

ترس و اضطراب می تواند بصورت واکنشهای چسبندگی به والدین خود را نشان دهد بطوریکه هنگام جدا شدن از والدین واکنشهای شدید نشان می دهند. گاهی از سئوال های کودکان می توان پی به اضطراب وی برد « اگه تو خواب بمیری، چکار کنیم؟ » - « اگه بمیری قبرت را کنار قبر بابا می گذارن؟ »

اضطراب در بچه های بزرگتر بیشتر حول و حوش نیازهای اولیه شان است، مثلا" ممکن است بگویند وقتی پدر و مادر می میرند بچه ها باید قرض هاشون را بدهند» یا « اگه اتفاقی بیفته کی خرج ما رو میده؟»

اگر کودک یکی از نزدیکان را از دست بدهد و والد دیگر دچار علائم مشابه ای شود اضطراب کودک ممکن است تشدید شک روحی در کارکردهای روزانه مثل مدرسه رفتن ایجاد اشکال کند.

نگرانی و ترس کودکان اغلب هنگام خواب آشکار می شود و ممکن است بطور چشمگیری ادامه یابد. آنها ممکن است از تنها خوابیدن بترسند و یا بخواهند با والدینشان بخوابند یا اینکه بخواهند چراغ را روشن بگذارند. یا اینکه ممکن است بخواهند در را باز بگذارند . ممکن است از تنها ماندن در خانه امتناع ورزند.

اگر این اضطراب ادامه یابد ممکن است منجر به سر درد، تنش و درد عضلانی و مشکلاتی در تمرکز و حافظه شود که این علائم با فعالیت های مدرسه تداخل می کنند.

گاهی واکنشهای اضطرابی تشدید شده و رفتارهای فوبیک را ایجاد می کند. بخصوص اگر کودک شاهد واقعه بوده باشد و در این موارد آنها نمی خواهند از واقعه صحبتی کنند و از خاطرات مربوط به آن پرهیز می کنند، گاهی از نزدیک شدن به مکان حادثه یا واقعه و یا حتی از نزدیک شدن به افرادی که در زمان واقعه در محل بوده اند اجتناب می کنند. کودکان به این طریق سعی می کنند از احساسات شدیدی که در نتیجه اینگونه یادآوری هابوجود می آید اجتناب کنند.

گاهی این رفتارها بیانگر مفاهیمی بی پایه در ذهن کودک است مثلا" « اگر دربارۀ واقعه صحبت کنیم ممکن است اتفاق دیگری بیافتد »

اگر یکی از خواهران یا برادران کودک فوت شود، کودک ممکن است به فرزند دیگر خانواده خود را زیاد نزدیک نکند و با این کار خودشان را از تکرار دوباره درد مصون نگه می دارد

۴) خاطرات روشن:

در وضعیت های بحرانی معمولا" ثبت خاطرات با شدت بیشتری صورت می گیرد که از آن به ابو حافظه یا Super memory نام می برند این امر باعث می شود خاطرات یا تصاویر روشن در ذهن کودکان تکرار شود.

اگر کودکان شاهد مرگی بوده اند یا جسد متوفی را از نزدیک دیده باشند این تصاویر ممکن است در ذهن آنها نقش ببندند. بعدا" این تصاویر به شکل خاطرات ناخوشایند باز می گردد. این خاطرات می توانند از یادآوری های مستقیم یا غیر مستقیم یک واقعه آغاز گردد گاهی بصورت کابوسهای تکراری خواب کودک را بهم می زند کودکان اغلب به منظور اجتناب از این افکار تکراری و ناخوشایند به کارهای مختلفی دست می زنند بنابراین ممکن است با بی قراری و نا آرامی سعی در کنترل یادهای ناخواسته داشته باشند.

۵) مشکلات خواب:

بصورت مشکل در بخواب رفتن یا از خواب پریدن است و اگر کلمۀ « خواب» برای توصیف مرگ بکار برده شود، کودکان ممکن است از خوابیدن بهراسند و یا وقتی والدین می خوابند دچار اضطراب شوند. کودکان ممکن است بدلیل ترس از رویاهای تکراری دوست داشته باشند با والدین بخوابند. تجربیات نشان داده است کودکانی که زمان کافی برای پردازش یک واقعه نداشته اند ( صحبت کردن- تفکر کردن و یا بازی کردن) بیشتر از کسانی که برای مواجهه با واقعه فرصت تفکر داشته اند، از رویاها و وحشت شبانه رنج می برند.

۶) غمگینی و دلتنگی :

معمولا" در کودکان مدت غمگینی کوتاه است و ممکن است به شکل های متفاوت ظاهر شود ممکن است گوشه گیر یا منزوی یا ساکت شوند و یا برای اینکه والدین ناراحت شان را پنهان سازند.

غمگینی کودک هنگام دیدن خوشبختی دیگران شدیدتر احساس می شود. دلتنگی برای متوفی ممکن است به اشکال مختلفنی ظاهر شود مثلا" جستجوی فرد مرده یا اشتغال ذهنی یا خاطرات و یا همانند سازی با فرد از دست رفته گاهی ممکن است احساس حضور متوفی را بکند.

کودکان برای جستجوی متوفی گاهی از اتاقی به اتاق دیگر می روند، کودکان علیرغم ناراحتی بزرگسالان مایلند که بارها به عکسهایی متوفی نگاه کنند. آنها ممکن است خواستار شنیدن نامه ها یا ماجراهایی دربارۀ او باشند . ممکن است اشیایی از متوفی را با خود حمل کنند. تمام این کارها او را به فرد مرده نزدیک تر می کند. اینگونه اشیاء انتقالی ( Transitional objects ) تنش و اضطراب را برای کودک کاهش می دهند و احساس امنیت کودک را افزایش میدهد. گاهی کودک سراغ لباسهای فرد متوفی می رود و آنها را می پوشد و یا آنها را می بوید گاهی استفاده از صندلی پدر و یا خوابیدن در تخت خواب آنها اضطراب وی را کاهش میدهد. گاهی احساس نزدیکی کودک با متوفی آنقدر قوی است که ممکن است آنها را در اتاق خود حس کند و یا آنها را در مقابل خود ببیند.

گاهی کودک ویژگی های متوفی را در خود منعکس می کند و نقش های او را بعهده می گیرد به عبارت دیگر با همانند سازی با متوفی سعی در نزدیک کردن خود به او را دارند. تلاش برای همانند سازی در کودکان معمولا" بصورت ناخودآگاه بوقوع می پیوندد و کودک سعی دارد با اینکار بقیه افراد خانواده را تسلی دهد و گاهی با اینکار سعی می کند که مورد توجه قرار گیرد.

اگر کودک به گونه ای رفتار کند که گویی متوفی بخشی از درون کودک را اشغال کرده باشد. معمولا" سوگ با تولد یک مطرح است و بهتر است کودک به یک متخصص روانپزشک ارجاع داده شود.

روشهای متفاوت کودکان برای نزدیک شدن به متوفی نشان دهنده درد رها کردن او بوده و آنها را در پذیرش گام به گام فقدان یاری میدهد.

 

عوامل دخیل در سازگاری کودکان با مرگ عزیزان

محققان عوامل میانجی زیادی  را بر شمرده اند که در سازگاری کودکان با مرگ عزیزان نقش دارد. این عوامل عبارتند از: شرایط مرگ عزیزان، مراسمی که خانواده برگزار کرده است، سازگاری روانی کودک قبل از مرگ عزیزان، عملکرد مراقب اصلی کودک، میزان استرس کودک و…

برای مثال کودکانی که یکی از والدین انها در اثر خودکشی مرده اند بیش از بچه هایی که والدینشان در اثر سرطان مرده است، نشانه های افسردگی داشتند.

آیا کودکان را در مراسم سوگواری و تشییع جنازه شرکت دهیم یا خیر؟

پژوهشها نشان می دهد که نباید کودکان را از حضور در مراسم تشییع جنازه محروم کنیم و در عین حال نباید آنها را مجبور کنیم در این مراسم شرکت کنند. همچنین حضور در این مراسم عملا به سازگاری هر چه بیشتر کودک با مرگ متوفی کمک می کند.

به طور کلی پیشنهاد می شود که پدر و مادر یا مراقبان اصلی کودک مطمئن شوند که خود بچه ها می خواهند در مراسم شرکت داشته باشند یا خیر؟ نه اینکه او را مجبور کنند در مراسم شرکت داشته باشد. آنها باید از کودک خود بپرسند که آیا دوست دارد در مراسم شرکت کند یا خیر؟

در عین حال کودکان باید بدانند که در مراسم یادبود و تشییع جنازه باید چه کار بکنند وچه کار نکنند و کسی که خیلی متالم نیست باید به سوالات کودکان در این زمینه پاسخ داده و آنها را راهنمایی کند