او دوست داشت من درسخوان باشم.. او دوست داشت مومن باشم.. او دوست داشت ثروتمند باشم .. دیگرى دوست داشت مرا دکتر بخواند و به من افتخار کند! کس دیگرى دوست داشت موهاى من بلند و سیاه باشد.. او دوست داشت مودب باشم.. آرام بخندم.. به چشم کسى زل نزنم.. او.. او دوست داشت من کس دیگرى باشم! آنهایی زیادى همیشه هستند که اجازه بودن به روش خودمان را نمى دهند و ما براى خوشحال کردنشان از خودمان مى گذریم اما طولى نمى کشد که با گذر عمر احساس زندگى نکردن تارو پود وجودى مان را مى درد و مى گوییم واى که عمرم گذشت اما نفهمیدم چطور گذشت! در آن زمان شاید شروع کنیم به جبران, اما خیلى کارها دیگر مزه خودشان را از دست داده.. شاید اگر فرزندى داشته باشیم او را به سمت ناتمام هاى خودمان سوق دهیم و درون او زندگى کنیم که شاید کمى جبران کنیم.. شاید دیگر عطاى زندگى را به لقایش ببخشیم! شاید انقدر دیر این را بفهمیم که حتى دیگر نتوانیم برایش کارى کنیم! فقط اى کاش زودتر یاد بگیریم براى خودمان زندگى کنیم چون روزى خواهیم مرد و اگر آن روز زندگى نکرده باشیم به سختى خواهیم رفت..

 

https://t.me/entekhab123

مرکز روانشناختی و مشاوره انتخاب

تلفن هماهنگی جهت تعیین وقت قبلی:

0616-638-0922 فرزاد سلحشور

مرکز مشاوره تلفنی