گذری تحلیلی بر قصه ی جنگ(مصطفی آفریدون...فیلم درمانگر)

ازسری قصه های زوج درمانی به سبک سینمابنیاد

در دنیای پرنزاع امروزی کلمه جنگ چندان خوشایند ومبهم وناگفته نیست واینکه ذهن پرتشویش آدمی تنها با اولین کلمه بازخورد وبرداشت سطحی خود را از این کلمه نشان میدهد بی انکه بیاندیشد این کلمه کجا وکی قرار است بکار برده شود.

درنظر داریم نیم نگاهی بیاندازیم به سری قصه های ۲۵گانه مصطفی آفریدون ولیلا چهرازی در مجموعه کتاب های در دست چاپ زوج درمانی به سبک سینمابنیاد،وکنکاشی موشکافانه بیاندازیم به انچه در زندگی زناشویی از آن به نام جنگ یاد میکنیم.

 

 حال به راستی این قصه جنگ چیست؟

در زندگی زناشویی زوجین وهمچنین رابطه دوفرد باجنسیت مخالف به وفور دیده میشود دوفرد سر هرمسئله کوچک وبزرگ به مثال خروس جنگی اند  وسر این جنگ ونزاع تاپای ضایع کردن ورو کم کردن همدیگر پیش میروند ولی گاه هوای ابری خانه انها هوایی دونفره ودلبرانه میشود بقول قدیمی هاکه ضرب المثل  زن وشوهر دعوا کنند ابلحان باور کنند رادرچنین مواقعی بکارمی بردند.

این تصویر متضاد قصه جنگ تقابل عشق ونفرت،وگاه کنار هم قرا گرفتن این دو می باشد.

حال مصطفی آفریدون وهمکارانش در فیلم ها بدنبال همین سرنخ بوده تاقصه جنگ رابه تفسیر عینی عموم درآمیزند.

خروس جنگی ﻓﯿﻠﻤﯽ ست ﺑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﻭتهیه ﮐﻨﻨﺪﮔﯽ ﺳﯿﺪ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺍﻃﯿﺎﺑﯽ ﻭ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﮔﯽ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﻣﺤﻤﺪﭘﻮﺭ،که به طرزی کمدین وطنز گونه به بیان نزاع های زن وشوهری می پردازد که می اندیشند جابه جا کردن وظایف شغلی مابین برتری وتوانایی های هر یک رابهتر نمایان میکند.

ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﺍن این فیلم درنقش زن وشوهری ﻣﺮﯾﻼ ﺯﺍﺭﻋﯽ و ﺭﺿﺎ ﻋﻄﺎﺭﺍﻥ می باشند.

ﺧﻼﺻﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ  ﺧﺮﻭﺱ ﺟﻨﮕﯽ ﻗﺼﻪ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ

ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﻣﺪﺗﯽ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻨﺪ، ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻦ

ﺩﺭ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﻣﺎﺟﺮﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ .

زن وشوهری که در عین هرج ومرج،رقابت،شرط بندی،بازهم همدیگر را قبول دارند واصلا کارشان به طلاق نمیکشدبه راستی این جنگ میان نفرت وعشق به مانند دافعه وجاذبه در یک آهن ربا به نام زندگی زناشویی جای دارد.

آفریدون در بررسی جنبه درمانی فیلم هابابیان سوالاتی ذهن خوانندگان خود رابه چالش  میکشاند واظهار میکند:آیا این فیلم ها میتواند جنبه درمانی داشته باشند؟آیااین فیلم ها میتواندجنبه آگاهی بخشی داشته باشند؟آیافیلم روابط بین فردی ونقاط ضعف رابطه را نشان میدهند؟

وی ضمن  دعوت همگان به مطالعه کتاب نظریه  قصه های عشق  اثراشترن برگ ،بیان میکند ما افرادی با چنین قصه ای داریم که از نقطه ضعف های قصه خودآگاه نیستن و باعث آسیب به رابطه خودودیگران می شوند.

نوعی ازقصه جنگ هم ،میان تبدیل نفرت به عشق شکل میگیرد.

دوستی تعریف میکرد درنوجوانیم از خانومی که درهمسایگی مان ساکن بود به شدت متنفر بودم تا اینکه یک روز که صدای در خانه به صدا درامد در راباز کردم ونگاهم به ناخداگاه درچشمان ان دخترک خیره ماند وجرقه عشق پدیدارشد.

این تنفری که دریک نگاه به عشق مبدل گشته به راستی ریشه در کجادارد سر از کدام نگاه بیرون داورده که جنگی رابه مصالحه میکشاند.

واین قصه باشعر زیر درمی آمیزد:

 

 

باتودیگر،قصه ی من جنگ نیست

این دل وامانده ام هم سنگ نیست

ازتنفرقالبی انداختم،،،،،،،،،،،،،،،،،،

پس نگو این عشق از یک رنگ نیست

توتنفربوده ای در چشم من ،،،،،،،،،

در گشایم،عشق تو در زنگ نیست؟

پس میان سنگ وشیشه ارزوست

بی خبر اینجا خبر از جنگ نیست

سراینده/اعصامی

بابیان این موارد بانگاهی به فیلم های رژیم طلایی،خروس جنگی وآتش بس۲به وضوح قصه جنگ را دران ها مشاهد میکنیم وبه سه دسته بندی اجمالی درقصه جنگ میرسیم:

1  اول /ان دسته از علاقه هایی که ازتنفر به عشق میرسند.

2  دوم /ان دسته از علاقه هایی که کماکان بین عشق وتنفر در نزاعند.

3  سوم/ان دسته ازعلاقه هاکه پس از عشق به تنفر میرسد.

با این حال به نظر میرسد این قصه همچنان سر دراز دارد.

به قلم فهیمه اعصامی