فیلم 50 طیفِ خاکستری یا(50طیفِ گری) قصه پورنوگرافی ( زشت نگاری) یکی از 25 قصه ی عشقی است که، استرن برگ روایت میکند را به نمایش میگذارد.روایت تحقیر و خفت عاشقانه.این فیلم دو آیتم وامتیاز مهم جهت مشاوره پیش از ازدواج را داراست. یکی؛ اهمیت قصه های عشق در روابط ما ودیگری که بسیاربسیارجالب و شفاف وواضح به آن پرداخته میشود اینست که ازدواج یک قرارداد است وهدف ما راازیک ازدواج بخوبی نشان میدهد.صحنه صحنه ی فیلم به مامی آموزد که ازدواج یک قرارداد است.وبه مخاطب این تلنگر را میزند که محتوای قرارداد ماچیست؟ .آیا ما محتوای قرارداد مان را مشخص کرده ایم ؟. آیا ما نسبت به قراردادی که میخواهیم ببندیم آگاهی داریم .؟خیلی جای این قصه در کتاب زوج درمانی سینمابنیادم که بافیلم های ایرانی کارشده است؛ احساس میشد وبه دلیل محتوای پورنوگرافی این قصه امکان ساختِ یک فیلم ایرانی با این مضمون سخت ومشکل است.واما مانیازمندبازنمایی چنین فیلمی هستیم برای توصیفِ افرادِ دچارِ این قصه و نبودِ فیلم ایرانی دلیلی برکم بودن یا نبودن افرادی نیست که گرفتار این قصه هستن که دیگران را نیز ناخواسته وناآگاهانه وارد ماجراهای اینچنینی میکنند

🎭خلاصه فیلم :کریستین گری ۲۷ ساله که یک تاجر جوان و ثروتمند و فوق‌العاده موفق است، آنا دختری ۲۱ ساله سریعاً جذب او می‌شود ولی از طرفی او را ترسناک می‌بیند. در طول مکالمه ای ک آن دو باهم داشتند  آنا می‌فهمد کریستین هم مجرد است ولی مردی رمانتیک نیست. این برای آنا یک هشدار است. کریستین فاش می‌کند که دوست دارد با آنا رابطه جنسی داشته باشد؛ ولی اول باید قراردادی را امضا کند.
کریستین اصرار دارد که قراردادی امضا شود تا آنا چیزی از رابطه‌شان را فاش نکند و او قبول می‌کند. کرییستین قرارداد دیگری را هم ذکر می‌کند ولی قبلش او را به اتاق بازیش می‌برد و می‌گوید که قرارداد دوم برای سروری و بردگی است و در این رابطه هیچ عشقی نیست؛ فقط یک رابطه جنسی. این قرارداد آنا را از لمس کردن یا ارتباط چشمی با کریستین منع می‌کند. کریستین فاش می‌کند که در ۱۵ سالگی برای اولین بار با دوست مادرش رابطه داشته و آن رابطه هم سروری و بردگی بوده است (کریستین فاش می‌کند که در اولین رابطه سروری و بردگیش، برده بوده است) و اینکه رابطه‌های سروری/بردگی سابقش بخاطر ناسازگاری شکست خورده است.  آنا از کریستین دور می‌شود تا اینکه در فارغ‌التحصیلی دوباره او را می‌بیند. این بار، آنا قرارداد را قبول می‌کند. دوباره سر جزئیات قرارداد بحث می‌کنند و به محدودیت‌های سخت و نرم آنا می‌رسند. برای اولین بار از کریستین کتک می‌خورد؛ این تجربه هم برای او جذاب و هم گیج کننده است. نهایتاً به جایی می‌رسد که آنا از کریستین می‌خواهد او را تنبیه کند تا بفهمد یک رابطه "با قصه پورنوگرافی" تا کجا می‌تواند پیش برود. کریستین این کار را انجام داده و او را با کمربند می‌زند. با این کار، آنا می‌فهمد با هم سازگار نیستند. درنهایت  آنا، کریستین را ترک می‌کند
✍در فیلم میبینیم کریستین میخواهد این نوع رابطه پنهان بماند.و شاید این پنهان ماندن؛ واقعی ترین مساله ایست که در فیلم بیان میشود ،چرا که افرادِ دارای قصه پورنوگرافی، بیشتر از آنی هستند که ما تصور میکنیم و به شخصه در مراجعین مشاوره پیش از ازدواجم به کَرات با این قصه روبرو میشوم که یکی از طرفین همیشه این سوال رو مطرح میکند که آیا این رفتارها طبیعی است و واقعا تا کجا باید این گونه رفتارها راادامه بدهم ؟آیا این گونه فانتزی ها تمام شدنی هستند یا به مرور بیشتر میشوند؟ و چگونه باید با این تعارض کنار بیایم ؟(دوست داشتن با تحقیر و خفت)
متن :مصطفی آفریدون(نویسنده کتابهای فیلم درمانی و زوج درمانی سینمابنیاد)